داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مامان خوشگل من زیر کیر خوابید

سلام
من مجید هستم ۱۷ سالمه و تک فرزندم
داستان من مربوط میشه به مامانم میترا خانوم  و مراسم عروسی دخترداییم که شد عروسی مامانم…
اول از مامانم بگم که اسمش میتراست و ۳۹ سالشه و از لحاظ ظاهری قدش ۱۷۰ و وزنشم ۶۸ کیلو هستش ، با سینه های بزرگ و کون خوشگل و بزرگش…
قیافشم عکسشو میزارم ببینین…

مامانم از نظر لباس پوشیدن و اینا نه خیلی مقید هس و نه خیلی باز ولی به پوشش اهمیت میده و لباسای خوشگل همیشه میپوشه
دخترداییم تازه عقد کرده بود و قرار بود ۱ ماه بعدِ عقد مراسم عروسی بگیرن و برن خونشون
این ۱ ماه مابین عقد و عروسی هم فرصتی بود تا هرروز جشن برگزار بشه و هرروز خونمون پر بشه از مهمون(خونه داییم اینا هم نسبت به اقوام هم دور بود و هم کوچیک، براهمین خونه ما میومدن همه مهمونا)
بابامم سرگرد ارتش بود و هرروز میرفت سرکار و عصر برمیگشت، از بابام بگم که مث بقیه نظامیا یکم عقده ای بود ، کم عصبانی میشد ولی وقتی عصبی میشد دیگه کتک کاری مفصل بود، مخصوصا مامانم که با اون همه خوشگلی قیافه و اندام زیباش از بابام زیاد کتک خورده بود.
منتها بابام با این مراسم و جشن و سرور مشکلی نداشت چون با داییم همکار بود و حسابی اخلاقشون باهم جور بود
این چن روزی که مراسم خودمونی برگزار میشد همه راحت بودند و لباسای باز میپوشیدن و راحت میگشتن و میرقصیدن، مشکلی هم نداشت خب همه دایی و عمو و خاله و و عمه و اینا بودن البته شوهر خاله و شوهر عمه اینا هم بودن ولی خب همه راحت بودن
توی این مراسمات هم مامان من از همه بیشتر توی جمع اینور و اونور میرفت چون دیگ خونش بود و پذیرایی و اینا میکرد
دیگ لباس باز هم پوشیده بود و سینه هاش و کونش قشنگ بالا پایین میپرید فقط
بعد از چند روز مراسم ، قرار بود چن نفر مهمون دیگ هم بیان از طرف داماد ینی شوهر دخترداییم
شب شد و طبق معمول همه اومدن و همه مث شبای قبل لباس اینا پوشیدن و قرار بود امشب جشن طولانی باشه چون مهمون داشتیم
شب ۱۶ نفر مهمون اومد از بابا و مامان و خواهر برادر و دایی و عمو و خاله و عمه دامادو چن تا بچه کوچیک
همه قاطی هم راحت و بدون اینکه معذب بشیم داشتیم حال میکردیم با رقص و آهنگای توپ
من خسته شدم و رفتم نشستم روی مبل گوشه‌ی حال و داشتم نگا میکردم بقیه هم درحال رقص بودن
زنا و دخترا و بجه ها فقط میرقصیدن مردا هم فقط گپ میزدن و نگا میکردن
اون وسط چشمم افتاد به دایی دوماد که اسمش آقاسعید بود ،یه مرد حدود ۵۵ ساله بود
نشسته بود و داشت زنایی که میرقصیدنو نگا میکرد
دقت که کردم دیدم مامانمو نگا میکنه و چشمش زوم کرده به کونش و پاچه هاش
حالا رقص بود و همه نگا میکردن زیاد مهم نبود
همینطوری تا شب گذشت و بزن و بکوب بالاخره تموم شد
شب موقع رفتن مهمونا قرار شد که فردا دوباره بیان و بازم جشن
فردا شد و بازم شب شد و بازم همه مهمونا اومدن منتها اینبار هر مهمون تکی میومد مثلا همه اقوام دوماد که دیشب باهم اومدن امشب یکی یکی میومدن
یه بار در زدن و رفتم خانواده خاله‌ش بودن
بازم در زدن و رفتم عمو ایناش بودن
هر بار موقع در زدن هم مامانم با من میومد برا استقبال از مهمونا
در زده شد و رفتم پایین و مامانمم پشت سرم اومد درو باز کردم دیدم همون دایی ایناش هستن که دیشب این داییش زوم کرده بود رو مامانم
خوشامد گویی و دست دادم اومدن داخل داییش آخرین بود اومد تو باهام دست داد و برگشت دستشو دراز کرد با مامانم دست بده مامانم تعجب کرد ولی برا اینکه بد نشه دست داد و آقا سعید یه مکثی کرد و یه نگاه سرتاپا به مامانم کرد و رفت
از قیافه مامانم معلوم بود از این کار آقاسعید خوشش نیومده بود و با اخم دنبالش رفتیم بالا
شب موقع چایی آوردن و پذبرایی آقا سعید فقط زوم کرده بود به مامانم و وقتی مامانم خم میشد قشنگ کونشو دید میزد
مامانمم امشب یه آرایش خوشگل سکسی کرده بود و یه لباس تا بالای زانوش پوشیده بود و جوراب شلواری مشکی داشت و موهاشم لخت بود و ابنور اونور میرفت و وقتی هم که خم میشد چاک سینه‌ش مشخص بود
واقعا خوشگل بود و نگا کردنی ولی آقا سعید بد نگا میکرد و مشخص بود رفته بود تو کَفِش
منتها ازون مردای زرنگ و هفت خط بود
از داییش بگم که لباسایی پوشیده بود انگار ۲۵ سالشه و تیپ زده بود و ادکلنش آدمو یطوری میکرد
زن داییشم یه زن پیر و زشت بود انگار از داییش بزرگتر بود و نشسته بود یه طرف مجلس و توجهی به نگاه های شوهرش و رفتاراش نداشت
خلاصه چند شب دیگه هم این مهمونا اومدن و رفتن و مث همیشه آقا سعید روی مامان ما زوم کرده بود و منتظر یه نخ دادن از مامانم بود
توی این چن شب هم مامانم یکم با مهمونا صمیمی شده بود و باهمه راحت بود و بگو بخند میکرد
آقا سعید هم هی اینور و اونور میرفت و آب میخورد و دسشویی میرفت و فقط خودشو نزدیک مامانم میکرد
میخاست مثلا مخشو بزنه ولی فک نکنم تونسته باشه
این روزا گذشت و دیگ اون مهمونای طرف دوماد نمیومدن و باز ما خودمون بودیم و هرکس یه گوشه ای میشست و مشغول صحبت
دیگ بزن و برقصا کم شده بود و بیشتر صحبت بود درباره مراسم
یه شب یه حسی وجودمو گرفت و گوشیمو برداشتم و وارد اینستای مامانم شدم
رفتم پیج اون دایی دوماد رو از طریق پیج دوماد پیدا کردم و رفتم فالوش کردم
نیم ساعت نگذشته بود که دیدم پیجشو باز کرده و اونم مامانمو فالو کرده
رفتم داخل پیجشو عکساشو دیدم و یکی یکی لایک کردم
خیلی هم فعال بود و چنتا استوری گذاشته بود اونارو دیدم و واسه چنتاش ربپلای زدم
برا استوری عکس خودش یه دونه نوشتم خوشتیپ و واسه استوریای متنی هم یه تاییدی فرستادم تا ببینم عکس العملش چیه
شب بود و مطمئن بودم مامانم از شدت خستگی خابیده و نمیاد اینستا برا همین با خیال راحت این کارارو کردم
چن دقیقه نگذشته بود که اومد دایرکت و به مامانم پیام داد سلام بر بانوی زیبا
منم جواب دادم سلام خوبین؟
اونم نوشت مرسی عزیزم تو خوبی؟
منم نوشتم خوبم مرسی😊
نمیخاستم زیاد رو بدم همین اولاش چون شک میکرد
براش نوشتم دیروقته شبتون خوش
نوشت کجا پس خانومی تازه چن کلمه حرف زدیم باش هنوز باهات کار دارم
منم نوشتم شما با من ؟
نوشت آره عزیزم با تو کار زیاد دارم هنوز
گفتم لطفا اینقد صمیمی نشو الانم دیروقته و من خسته‌م میخام بخابم
اونم گیر نداد و گفت شب بخیر
نوشتم من فقط پیجتون رو فالو کردم لطفا دایرکت ندین همسرم ببینه ناراحت میشه
اونم چیزی نگفت و رفت
دیگ من فهمیدم این مرد میخاد مامان مارو تور کنه
دیگ کاری نکردم و گذاشتم همونطوری بمونه ببینم میتونه مخ مامانمو بزنه یا ن
۳ روز مونده بود به عروسی که باز مهمونای طرف دوماد اومدن خونمون
مامانم یه تیپی زده بود که خوردنی با آرایش غلیظ و لباسای باز که سینه های بزرگشو قشنگ نشون میداد و کونش زده بود بیرون
‌در زدن و رفتم پایین و آقا سعید و زنش بودن
درو باز کردم و اومدن داخل و بازم با من و مامانم دست داد منتها اینبار مامانم با روی خوش دست داد باهاش و احوال پرسی کرد باهاش
مامانم گفت مجید برو کفشارو جفت کن رفتم پایین و نشستم مثلا مشغول جفت کردن ولی حواسم پیش مامانم و آقا سعید بود
داییش یه چیزی به مامانم گفت و یه خنده بلندی کردن و مامانم افتاد جلو و پله هارو رفت بالا پشت سرشم آقا سعید چسبیده بود بهش داشت بالا میرفت
من اونشب به این دونفر شک کردم و گفتم وااای این حتما مخ مامانمو زده و این روزاس که بزنتش زمین و قشنگ بکنتش شایدم تا الان کصشو بی نصیب نذاشته ولی آخه اینا کی و کجا اینقد باهم صمیمی شدن
زود رفتم بالا و گوشی مامانو برداشتم و رفتم دایرکتاش و چیز خاصی پیدا نکردم
روز عروسی شد و همه حاضر و آماده بودیم که بریم تالار
مامانمم قرار بود بره آرایشگاه و با خانوما بیاد اونجا
من و بابام آماده شدیم و بابام به مامانم گفت بیا ببرمت آرایشگاه و وقتی آماده شدی زنگ بزن بیام دنبالت که مامانم گفت نه شما برین الان سمیه( خاله‌م) میاد دنبالم بریم آرایشگاه ازونجا هم خودمون میایم تالار
باباهم گفت باشه و ما دوتایی سوار ماشین شدیم و رفتیم
توو راه من فکرم درگیر بود و به مامانم شک کردم وقتی رسیدیم تالار من به بابام گفتم یه چیزی جا گذاشتمو و زود ماشین گرفتمو برگشتم خونه
استرس داشتم که حتما الان آقاسعید  مامان مارو زده زمین و افتاده روش و قشنگ داره تلمبه میزنه
ولی وقتی رسیدم خونه کسی خونه نبود
یکم آروم شدم و برگشتم تالار
شب مراسم برگزار شد و بزن و برقص تا ۲ شب که همه برگشتیم خونه
فردا شب هم قرار بود بازم مراسم باشه توی تالار
شب ساعت ۴ بود هنوز نخابیده بودم و رفتم اینستا دیدم ۸ دقیقه پیش مامانم آنلاین بوده
زود رفتم پیج مامانم و زود رفتم دایرکتاش
آهان اینبار چیزای خاصی بود اونم پیامای آقاسعید
رفتم توی پیاماشون و کامل خوندم
فهمیدم که خاله سمیه نیومده دنبال مامانم بلکه همین سعید آقا دایی دوماد اومده و باهم رفتن دور دور و بعدش گذاشتتش آرایشگاه
داخل پیاما مامانم نوشته بود سعید عکسایی که امروز با گوشیت گرفتیمو واسم بفرس

همه رو خوندم و دیدم و اسکرین گرفتم و از پیج مامانم اومدم بیرون
دیگ ساعت ۶ بود خابیدم و ظهر بیدار شدم
ساعت ۴ شد و بازم منو بابا قرار شد بریم برا کمک و مامانمم با خاله سمیه برن آرایشگاه و شب بیان تالار
من به بابام گفتم با رفیقام کار دارم و خودم میام تالار و پیچوندم ماجرا رو
ولی مامانم نفهمید و فکر میکرد با بابام رفتم
تا ساعت ۵ سرکوچه کشیک بودم که یدفعه آقا سعید تشریف آورد و رفت در خونمونو زد و رفت داخل
منم زود کلید انداختم و رفتم پشت سرش داخل طوری که نفهمن
مامانم لباسای سکسیشو پوشیده بود و آرایشی هم کرده بود و آماده بود برا کیر سیعد آقا
فک کنم سکس اولشون بود و یا شایدم قبلا باهم خوابیده بودن و من ندونستم ولی احساس کردم اولین باره
آقا سعید ۵۵ ساله میترا خانوم ۳۹ ساله ،
مامان مارو بغل کرده بود و داشت لباشو میخورد
سینه هاشو فشار میداد و غرق شهوت شده بودن
یه چن دیقه ای لبای همو خوردن و همو دسمالی کردن تا اینکه آقا سعید کیرشو درآورد و گذاشت دهن مامانم
یه کیر ۲۰ سانتی سیاه که انگار کاکائو بود
مامانم با یه ولعی میخورد که انگار کیر ندیده
آقا سعید مامانمو خوابوند و یکم کصشو لیس زد تا صدای آه و ناله مامانم بلند شد
ساعت شده بود ۵ و نیم
مامانم گفت زود باش دیگ تموم کن باید برم آرایشگاه به مراسم نمیرسم شوهرم شک میکنه
آقا سعید زود کیرشو گذاشت دم کص مامانمو و فروکرد توو و تلمبه هارو شروع کرد
محکم تلمبه میزد
مامانمم صداش رفته بود هوا آه و ناله میکرد فقط
آقاسعید قشنگ افتادع بود روش و داشت تلمبه میزد و سینه هاشو می مکید
بعد چن دیقه بلندش کرد و داگی کرد توی کصش و موهاش دم اسبی گرفت دستش
محکم تلمبه میزد و موهاشو میکشید
مامانمم آه آه میکرد و میگفت جووون من زن سعیدم منو بکن سعید جونم تو بکن منی اون شوهر بیغیرتم کجاست بیاد زنشو زیر کیرت ببینه
من جنده توام سعیدم بکن منو و آه و ناله
آقا سعید یه ۵۱ دیقه تلمبه زد تا اینکه گفت داره میاد که مامانم گفت بریز همون توو ، اونم با آه و ناله خالی کرد توو کص مامانم
افتادن روی همدیگه
داشتن باهم حرف میزدن و مامانم میگفت وای من بازم کیر میخام سعید حونم چرا آخه زود تموم شد بازم کیرتو میخام
آقا سعید هم میگفت باشه شب بازم در خدمتت هستم میترا جونم شب کیر بارونت میکنم
مامانم گفت ینی چی وسط عروسی کاری نکنی همه شک کنن
اونم گفت نه بابا میایم میبریمت یه جایی که کسی نبینه
مامانم گفت میاین؟ کسی دیگ هم میاری؟
اونم گفت آره آقا محسن  ( عموی دوماد) هم تو کَف تو هستش اونو هم بگم بیاد یه حالی بکنه؟
مامانمم گفت آهههه آره عزیزم بیار من که دیگ کص دادم بهت چه فرقی داره بیار اونم  حال کنه ولی آخه کجا؟
اقا سعید هم گفت کاریت نباشه خبرت میکنم
من زود زدم بیرون تا کسی منو ندیده
رفتم تالار تا شب شد ساعت ۸ که مامانم اومد با یه دنیا آرایش و یه لباس سکسی مشکی رنگ با جوراب شلواری و کفشای پاشنه بلند
امشب قرار بود مراسم خودمونی باشه و مختلط
بعد شام بزن و برقص شروع شد و منم تمامی حواسم به مامانم بود تا اگ جایی رفت برم دنبالش
ساعت حدودای ۱۱ بود که آقا سعید دست مامانمو گرفت و اونم فهمید و رفت دنبالش
تالار بزرگ بود و یه حیاط بزرگ داشت که پر درخت بود
آقا سعید و مامانمم رفتن اون آخرای تالار و منم یکم بعدشو رفتم تا نبینن منو
رفتم ته تالار دیدم یه اتاقی هست اونجا مثل یه انباری و چراغش روشنه
رفتم یواشکی نگا کنم از پنجره پشتیش که دیدم آقا سعید و آقا محسن هرکدوم از یه طرف دارن مامانمو دسمالی میکنن و لب میگیرن ازش
یکم بعدش مامانم نشست و کیراشونو گذاشت یکی یکی دهنش و ساک زد
دیگه الان ترکیب شده بود آقا سعید ۵۵ ساله و آقا محسن ۵۰ ساله با میتراخانوم ۳۹ ساله
اول اقاسعید مامانمو خابوند و افتاد روش و کیرشو کرد تو کصش و تلمبه هارو شروع کرد
۵ دیقه نگذشته بود که صدای  محسن درومد و گفت بسه بیا اینور یکمم من حال کنم ازین خوشگل خانومم

آقاسعید دراز کشید و به مامانم گفت بغل من دراز بکش
مامانمم دراز کشید توو بغل آقا سعید و آقامحسن از پشت چسبید به مامانمم و کیرشو کرد تو کصش
ازین طرفم آقا سعید کیرشو کرد تو کصش
مامانم خاست بلند بشه که نذاره دوتا کیر برن توو کصش که ابنا نذاشتن و مامانمم جیغ زد
آقاسعید و آقامحسن هم محکم نگهش داشتن و تلمبه هاشونو زدن
مامانم داشت درد میکشید و میخاست گریه کنه ولی چون آرایش داشت گریه نمیکرد تا آرایشش خراب نشه
دیگ مامانم زیر کیر بود و نمیتونست تکون بخوره
یه 10 دیقه که کردنش اون مدلی آروم شده بود و داشت لذت میبرد و آه و ناله میکرد فقط
سعید  دست مامانمو گرفت تا کیر ۲۵ سانتی محسن بره توی کص مامانم
مامانمم میترسید و میگفت ن سعید جونم عزیزم من کیر تورو میخام با این دردم میاد
اونم بزور نگهش داشت تا محسن کیرشو کرد توو کصش و مامانم یه جیغ بلندی کشید
یکم که آقا محسن تلمبه زد مامانم لرزیدن گرفت ارضا شد
مامانم میگفت آخ جووونم این دوتا کیر توی کصم بودن وااای بمیرم واسه کیراتون
من شدم جنده شما دو نفر من مال شمام بکنین منو
اوناهم شهوتی تر میشدن روی کونش میزدن و سینه هاشو فشار میدادن
یه چن دیقه ای گذشت که آقا محسن گفت داره میاد آبم کجا بریزم که مامانم گفت بریز توی کصم عزیز دلم
یه فریادی کشید و ریخت توی کصش و مامانمم آه بلندی زد و گفت سعید جونم بیا کیرتو بزار توی دهنم من ازین موقعیتا کم میاد دستم
اقا سعید هم رفت و کرد توو کصش تلمبه هاشو زد و آبشو خالی کرد توی کص مامانم
ساعت شده بود ۱۲ و نیم
مامانمو بلندش کردن هرکدوم یه لبی گرفتن و رفتن
منم برگشتم بین مهمونا
بعد چن دیقه مامانم اومد و زود رفت وسط و مشغول رقص
کونشو میزد به کیرای مردا و جندگی میکرد وسط عروسی
مامانم انگار تازه راه افتاده بود و قرار بود ازین به بعد کیرای زیادی رو سیر کنه

این پایین عکسای مامانم
توی خونمون اومده بود آقاسعید و توی ماشینش گرفته بودن که از توی اینستای مامانم از دایرکتا پیدا کردم

نوشته: Majid

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها