داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مامان بخش بر چهار 13

ولم نکن .. ولم نکن . دور و بر کس من خونی بود . اسحاق از تماشای کس خونی من لذت می برد . اگه دست خودش بود و من بهش گیر نمی دادم حاضر بود همون تیکه های خون و منی رو که با هم یه رنگ سفید و خونی هوس انگیزی رو به گفته خودش درست کرده بودند بلیسه و میکش بزنه .. خیلی احساساتی و حشری شده بود . پاهامو به دو طرف باز کرد . یه لحظه فکر کردم می خواد که کسموبلیسه ولی پاهامو انداخت رو شونه هاش وبدنشو جلو کشید و کیرشو از همون روبرو کرد توی کسم .. -عزیزم تو داری امروز با مادرت چیکار می کنی که هر چی می کنی بازم تشنه ترم می کنی انگاری هر چی به من آب میدی همین جور تشنه تر میشم . -شاید واسه اینه که آبش شوره . -عزیزم کی میگه . این شیرین ترین آب دنیا واسه یه زنه . شیرین تر از عسل . من بازم می خوام . بازم ارضام کن . تند تر بکن .. -مامان دوستت دارم .  دوستت دارم . پاهامو دور کمرش قلاب کرده سینه هام به سینه هاش و لبام به لباش چسبیده بود . دو تایی رفته بودیم توی هم . یه حسی به من می گفت که احسان هم اونجا وایساده و داره تماشا می کنه . دلم براش می سوخت ولی از اونجایی که حس می کردم داداشش اسحاق که در حال گاییدن منه شاید اون آمادگی رو نداشته باشه که در این لحظات وجودشو تحمل کنه و همین روی سکسش و در نتیجه ار ضا کردن دوباره من اثر بذاره واسه همین حرفی نزدم . در هر حال وقت وسیعه و بذار همین جورتشنه بمونه . بذار تشنه کس مامانش باشه و مامانش هم هر وقت دلش خواست یک کیری داشته باشه که بتونه باهاش حال کنه . جااااااااان چه حالی می کنم . مونده بودم که چه جوری اشکان و افشین رو هم جورش کنم . راستش فقط کافیه که روی زن باز شه . یه بار اگه خلافی بره انگاری براش فرق نمی کنه که به زمین و زمان کس بده . برای من زیر کیر یک پسر رفتنم یعنی مجوز زیر کیر چهار تا شونو به خودم دادن و این یک تا بو شکنی شیرین بود . چقدر آغوش اسحاق به من آرامش می بخشید . حرکات کیر پسرم توی کس من بهم لذت می داد . طوری که دوست داشتم ادامه داشته باشه .. . سینه هام سنگین شده بودند . تماس نوک سینه هام با موهای سینه اسحاق بیشتر آتیشم می زد .-لبامو کمی باز کرده تا براش حرفای سکسی بزنم -می بینی عزیزم . کس مامانت چقدر رو داره -مامانی ! اسحاق فدات شه از این حرفا نزن . من برات می میرم . هر چی که می خوای از خود من بخواه . .. -خیلی خوب خارش کسمو می گیری . فدای کمرت شم می دونم این جوری کمرت درد می گیره . -نه مامان تحمل چند دقیقه ای من به لذتش می ارزه . از این که تو لذت می بری من لذت می برم . مادر من هر کاری کنم به اندازه سر سوزنی از زحماتت نمیشه . من هنوز یادم نرفته که ماه منو تو شکمت داشتی و چقدر اذیتت کردم . حالا باید حاصلشو ببینی . دقیقه تحمل اونم در هوای آزاد کجا و اون ماه سختی و سختی های بعد از اون کجا . تازه من خودمم از گاییدن تو دارم لذت می برم .. اوووووفففففف ماااااامااااااان دارم حال می کنم . فکر می کنم خیلی بی حال و بی حس شدم . -منم حسی ندارم . اول منو دریاب . اول به مامانت برس و سر حالش کن . پسر تو که الان توی کس من ریختی . چه خبرته ! -مامانی من جوونم و یه تیکه جوونو توی بغلم دارم که تند و تند آتیشای زیر خاکستر رو بیدار می کنه . اصلا خودش آتیشه .. -فدای اون زبون و اون کیرت بشه مامان .. حالا منو ار ضام کن . -دوستت دارم .. منو گذاشت زمین . دلم می خواست در هر مدلی منو بگاد . از پهلو . خوابیده به پشت .. حتی هوس کرده بودم که کیرشو فرو کنه توی کون من طوری که من جیغ بکشم و احسان جق بزنه  .. لذت می بردم از این که می تونم این جوری هم برای پسرای حشری خودم مفید واقع شم . -مامان مامان .. خیلی داغ شدم .. -بکش بیرون خنک شه .. بکش بیرون .برو کمی آب سرد بهش بزن .. همین کارو کرد ولی یک دقیقه بیشتر دوام نیاورد با این حال به خودش فشار می آورد که توی کس مامانش دوباره خالی نکنه . دور و بر کس و کشاله های پام همه  از خون قرمزشده بود . ولی  حالا همون جوری که اسحاق از تماشای خون لذت می برد منم همون احساسو داشتم . و بی اندازه حال می کردم . -جاااااااان جااااااان این چیه چیه اسحاق .. پسرم هر چی که می کنی توش من دلم می خواد بازم دلم می خواد سیر نمیشم .. طوری منو به هوس آورده بود که دلم می خواست اون کیر خونی رو بذارم توی دهنم . -مامان کاش منم مثل تو بودم همین جور لذت می بردم و دیر به دیر آبم میومد . پوست کیرم  و کیرم بهم لذتی می داد که همین جور دور خودم دور بزنم .. -اوووووفففففف می دونم چی میگی عزیزم .. ما زنا وقتی این قلقلک و لذت ما طول می کشه مثل حالا دلمون می خواد به یه جایی چنگ بندازیم -ارغوان جون حالا تو بهم چنگ بزن ولم نکن ولم نکن . دوستم داشته باش .. فشار عجیبی به اسحاق می آوردم . رهاش نمی کردم . رو من خم شده بود . منو بوسید و لبامو یک بار دیگه قفل کرد تا هم حالی کرده باشیم و هم این که جلو فریاد های منو بگیره ولی من طوری   حس فرار از این دریای لذت و رسیدن به ساحل بهم دست داده بود که لبای اسحاق گلمو گازش گرفتم . اون حرفی نمی زد و فقط سرعت کردن منو زیاد کرده بود .. دیگه داشتم به ساحل می رسیدم .  همونجایی که خیلی وقت بود که منتظرش بودم . نگام بهش بود ولی به جای این که یه حرکت طولی و جهشی به طرفش داشته باشم در عرض حرکت می کردم … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها