داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

من و دختر کوچولو های فامیل تو عروسی (۱)

اون قدیما عروسیا مثل حالا چند ساعت نبود،بلکه چندروز ادامه داشت مخصوصا اگه عروسی شهرستان بود،برا همین معمولا” عروسیارو تو تابستون مینداختن که مدرسه ها تعطیل باشه.
حال و هوای عروسیم که میاد خودتون می دونید چندتا قانون یا حکم شرعی تغییر می کنه…
مثلا” آرایش غلیظ اشکال نداره،رقص گروهی مجازه،آهنگ و …اشکال نداره…
دختر بچه ها هم به همه محرم هستن و زیر دامنای کوتاشونم جز یه شرط کوچیک چیزی نمی پوشن تا پاهای سفیدشون خوب تو چشم بزنه…
معمولا”هم تو این شرایط تا چندنفر دورهم جمع میشن برا بزن و برقص اولین کسایی که میندازن وسط همین دختربچه های شیطونن که اتفاقا” خوبم میرقصن.
خلاصه منم که تازه با روابط اونجوری آشنا شده بودم بهترین استفاده رو می بردم تا می تونستم صحنه های جذابو به خاطر میسپردم برا یه وقتایی و یه کارایی.
یادمه تو یکی از اون قدیمی ترینا که یادمه تو حاشیه عروسی با یکی از این جیگر کوچیکا داشتیم دوتایی تو حیاط بازی می کردیم که یه دفعه گفت یه چیز بگم به کسی نمیگی؟گفتم نه قول میدم.
گفت میای به بازی بکنیم؟گفتم چه بازی؟گفت بریم دودول یاشارو بخوریم.من که با همین یه جمله نزدیک بود خودمو خراب کنم خیلی ریلکس گفتم باشه ولی مطمئنی ناراحت نمیشه؟
گفت آره من چندبار باهاش از این کارا کردم.
یاشارم بدچیزی نبود ولی من فقط تو کف خودش بودم.
گفتم پس یه کاری کنیم.اول یه کم دوتایی بعد با یاشار قبوله؟
گفت باشه.
بهترین جا بالای راه پله ها بود که می رسیدبه پشت بوم.
گفتم من اول میرم تو بعدچنددقیقه یه جوربیا که کسی نبینه.
رفتم اونجا و دست به دول وایسادم تا اومد.
نفسم بنداومده بود و آب دهنم تو گلوم گیر کرده بود.
مونده بودم از کجا شروع کنم.
تو این فکربودم که یهو آبجی بزرگس از پایین صدا کرد که کی اون بالاس؟
من هیچی نگفتم خودش گفت منم آبجی.
پرسید چیکارمی کنی؟گفت هیچی داریم باپرهام بازی می کنیم.
آبجیش گفت تو پله ها خطرناکه نرده نداره برید تو حیاط بازی کنید.
اونم گفت چشم آبجی.
آبجیش که رفت اونم راه افتاد بره که گفتم صبر کن.
یه کم بهم نشون بدیم بهد بریم.گفت باشه.
با ترس و لرز و خجالت شلواروشرتمو کشیدم پایین.
اونم دامنشو داد بالا و شرتشو کشید پایین.
جفتمون لبخند خاصی زدیم گفتم دست بزن بهش.
دودولمو گرفتو گفت چقد گندس.منم دست زدم به کس کوچیکش و یه کم مالیدم.
بعد دودولمو به کسش مالیدمو گفتم بریم.بعدا” دوباره میاییم.
گفت باشه.رفتیم پایین و اون دوید سمت حیاط اما من اینطرفی خیلی ریلکس که کسی شک نکنه رفتم طرف دستشویی…
تارسیدم تو دستشویی و درو بستن شلوار و شرتو با هم درآوردمو با تصویری که چنددقیقه پیش دیده بودم یه حالی کردمو باز خیلی ریلکس و طبیعی اومدم بیرون.

ادامه دارد…
نوشته: پرهام

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها