داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

رضا برده کوچولو ما

من رکسانا هستم و 20 سالمه
قبل از شروع دوست عزیز من اگر از داستان ارباب برده ای بدت میاد عاجزانه خواهشمندم داستان رو شروع نکن این نوع رابطه یک گرایش هست و ربطی به مریضی روحی و روانه نداره .
خوب من تقریبا 16 سالم بود که تو مدرسه با همکلاسیهامون حرفای سکسی میزدیم و کلی همدیگرو با حرفامون خیس میکردیم طوری که هر روز میومدم خونه باید یکساعت با خودم ور میرفتم تا خالی بشم . جرات سکس هم نداشتم چون از خطرات و اینکه لذتش بره زیر زبونم میترسیدم ، روزها گذشت و هر روز شهوتی تر میشدم ، یکی از دوستام به اسم نازی بهم گفت یه دوست پسر پیدا کردم که فقط لیسم میزنه ، کوسمو میخوره ، کونمو میخوره و فقط ماساژ و میمالونه ، تو دلم گفتم کاش منم یه دوست پسر داشتم به این چیزا اکتفا میکرد .
بعد از حدود یک ماه نازی اومد گفت رکی رضا خیلی با همه فرق داره فکر کنم از این برده جنسیهاست ، گفتم چطور گفت اصلا تقاضای سکس نداره ، نمیزاره حتی کیرشو ببینم ، فقط میخوره و منو ارضا میکنه دیروز هم گفت باید بشاشی تو دهنم منم قبول کردم ، اما اون مشکل داره دیگه خوشم نمیاد از این کارا ، گفتم نمیخوای پاس بده به من ، گفت تو خوشت میاد گفتم آره از خدامه ، دید تا من میخوام اقدام کنم اونم از اینکه با رضا به هم بزنه پشیمون شد . بعد از یک ماهی گفت میخوای رضا کوستو بلیسه ؟ منم با تعجب گفتم نه مگه خولم ، گفت چی شد میگفتی نمیخوای پاس بده من ، یکم ناز کردم و کلی فکر کردم و قرار بر این شد که یک روز رضا که واحد روبرویی نازی اینا بود و مادر و پدرش هر دو سرکار بودن ، من ساعت آخر مدرسه رو با نازی نرم کلاس و برم خونه ، ما رفتیم و وارد خونه شدیم ، دیدم بله با رفتارش مشخص بود که رضا برده جنسی هست ، چنان برای من و نازی داشت خودشو لوس میکرد ، دستامو نو میبوسید که کم کم حشری شدم و دیدم خوشم اومده خلاصه کلی از کف پا تا دستامونو انقدر بوس کرد که من کم کم مانتو مدرسه و لباسهامو دراوردم ، کوسم از شدت شهوت داشت خیس میشد ، شرتم رو کشیدم پایین نازی پشماش ریخت من انقدر با پرو گری سریع لخت شدم ، به رضا گفتم توله سگ بیا اینجا ، دهنش رو گذاشتم روی کوسم ، وای وای وای چقدر لذت داشت اون ته ریشش وقتی همش روی کوسم تکون میخورد، با یه دست داشت کوس نازی رو میمالوند با دهن کوس منو ، گفتم توله سگ بخواب زمین ، اونم خوابید من سوراخ کونمو گذاشتم دهنش ، تمام هورمونهای بدنم داشت فعالیت میکرد و لذت میبرد تا اینکه نوبت نازی بود ، شروع کرد یه ربعی کوسو کون نازی رو خوردن منم میگفتم بخور حیوون ، این گوشت از سرت هم زیاده و تا اخر عمر باید ازش تغدیه کنی ، بعد یاد حرف نازی افتادم ، رضا رو صدا زدم گفتم بیا دهنت رو بزار زیر کوسم میخوام بشاشم ، اونم اومد و دهنش رو دقیقا گذاشت زیر کوسم ، از زیر داشت با لذتی که میبرد منو نگاه میکرد ، از چشماش میدیدم چه لذتی میبره و این منو مغرور میکرد ، کم کم شاشم گرفت و تا شاشم میومد دهن رضا پر شاش میشد و بیشتریش میریخت زمین منم مجبور شدم هر دو سه ثانیه شاشم رو نگه دارم تا رضا شاشمو بخوره حدود یک دقیقه گذشت رضا کل شاشم رو خورد ، از اینکه شاش من الان تو دهن یکی دیگه و وارد بدن یکی دیگه شده بود احساس بالابودن و اربابی بهم دست میداد ، نازی هم شروع کرد به شاشیدن تو دهن رضا ، بنده خدا رضا انقدر شاش داشت میخورد که آخرش میخواست بگه بسه اما نازی اصلا مهم نبود تا اخرین قطره شاشش رو میخواست بده رضا بخوره .
رضا یکم بلند شد نفس عمیق کشید ، گفت مرسی که هستید ، منم انقدر تو اربابی بودن فرو رفتم که با کتک دوباره خوابوندمش زمین ، گفت ارباب میخوای چیکار کنی ، گفتم میخوام برینم دهنت از صبح نریدم ، دیدم نازی با تعجب و رضا تو رودربایستی مونده ، رضا نمیدونست چی بگه ، من انقدر حشری بودم اون لحظه اصلا بهش توجه نکردم ، گفتم دهنت باز کن داره میاد ، میخوام غذای خوشمزه رکسانا پز رو بدم میل کنی ، رفتم سوراخم رو گذاشتم دهنش فشار اوردم یه گوز محکم زدم دهنش، یکم بدش اومد اما اهمیت ندادم ، کم کم عنم داشت میزد بیرون سوراخم رو چسبودنم رو دهن رضا طوری که اصلا فضایی مابین دهن رضا و سوراخم نمونه ، عنم شروع شد به اومدن به رضا گفتم اگه من عنمو ببینم دیگه دور منو خط بکش ، اونم بیچاره امون نمیداد هر چی از من خارج میشد وارد دستگاه گوارش رضا میشد لبای رضا دور سوراخ کون من حس میشد من همش فشار میاوردن تا تخلیه شه و هر ثانیه ادامه نمیدادم تا بتونه رضا خوراکش رو میل کنه ، دیگه عنی نمونده بود که رضا نخورده باشه قبل از اینکه بلند شم گفتم سوراخمو با زبون تمیز کن تا بلند شم ، فقط یه دختر لذت کون لیسی رو میفهمه ، بلند شدم دیدم بله هیچی نمونده بود . ظاهرا بدش نیومده بود و کلی تشکر کرد نازی هم دید اینطوریه اونم رفت سوراخش رو گذاشت رو دهنش و شروع کرد به ریدن اما رضا عن اونو نتونست بخوره سر همین نازی سرش قاطی کرد ، اما دیگه نتونست ، اونروز با هزاران لذت تموم شد و تقریبا دو سه هفته یه بار برنامه شده بود همین و من برای اون روز لحظه شماری میکردم ، چرا از این کار لذت میبرم ؟ چون چیزی ازم کم نمیشد ، با کسی سکس نمیکردم و ناراحت این نبودم که پرده رو از دست بدم ، یکجورایی منم گرایش پیدا کرده بودم به ارباب بودن و تو این سن کم بهترین رابطه بود ، تا اینکه دوستم مهسا و مهشید هم که دوستای صمیمی بودیم بو بردن که من و نازی یکارایی میکنیم و فکر کردن لز هستیم سر همین داشتن فاصله میگرفتن از ما که رفتم بهشون توضیح دادم که اینطوریه ، اونا هم گفتن راست میگی ما هم باید بیاییم ، موضوع رو به نازی گفتم و اون هم بدش نیومد ، زنگ زد رضا گفت یروز تایم بزار که یکم غذا زیاده ، رضا یکروز هیچی نخورد به گفته خودش ساعت 11 ظهر مخفیانه دو نفر دو نفر رفتیم خونه رضا ، رضا شروع کرد اول دست و پای همه مارو بوسیدن و گفت لباساتونو دربیارید ، مهسا یکم با خجالت مانتو و لباساشو دراورد قبلش گفته بودم پشماتونو بزنید ، رضا شروع کرد به بوسیدن و ماساژ دادن کوس من منم سرش رو میکردم تو کوسم ، رفت سراغ مهسا ، مهسا تنها کسی بود کونش گنده بود و کمر باریک داشت تو مدرسه همه جنیفر صداش میزدن ، چون اندامش واقعا تو این سن کم سکسی بود ، برجستگی باسنش از رو مانتو همیشه تو صف باعث تحریک ما میشد چه برسه پسرا ، بدنی کاملا سفید و کونی بزرگ و سینه هایی بزرگتر ، رضا اینو دید مگه ولش میکرد همش تو کوس و کون مهسا بود ، که مهشید صداش درومد ، هیچی کل سوراخای مارو لیس زد ، و رسید به بحث اصلی که غذا دادن به برده بود ، نازی رفت تو آشپزخونه اونا یه قاشق اورد با یه قیف قیف رو گذاشت دهن رضا شروع کرد شاشیدن ، هر چقدر که رضا 24 ساعت غذا نخورده بود انگار نازی آب خورده بود ، چقدر این دختر شاشید ، بعد من رفتم قیفو انداختم کنار گفتم باید دهنش دور کوسم باشه . سرشو با دست فشار دادم محکم به کوسم و دهنش رو چسبونده بودم به خودم ، منم شروع کردم شاسیدن و اصلا نمیزاشتم یک قطره بریزه زمین و مجبور میکردم تا قطره آخر شاشمو بخوره ، رفت سراغ مهشید ، مهشید یکم پوستش تیره تر از ما بود اما خوشگل ، موهاش تا کمرش بود و پسرا همیشه تو نخش بودن ، مهشید شروع کرد و شاشیدن که داشت میریخت زمین من گفتم مهشید شاشتو نگه دار بزار قورت داد دوباره بشاش که اونم مثل من شاشید و … رسید به مهسا مهساهم کون گندشو عوضی انداخت رو صورت رضا ، رضا داشت آبش میومد انقدر که سکسی بود این عوضی ، آهو ناله رضا درومده بود ، مهسا داشت میشاشید اما ما نمیدیدیم چون کاملا چسبونده بود به دهنش ، … رسید به وقت غذای اصلی ، رضا رفت توالت فرنگی از اینا که برای بیماراست رو اورد خودش رفت زیرش ، گفت گشنمه ، منم سریع اولین نفر بلند شدم کونم رو قنبل کردم نشستم روی صندلی ، شروع کردم به عن کردن ، هر دو سه سانت گوه که ازم خارج میشد ، قیچی میکردم تا اون تیکه رو بخوره ، بعد ادامه میدادم ، 5 بار ادامه دادم که تیکه آخر ته عن من بود و تا میتونستم بشار اوردم و خالی کردم دهن رضا ، منتظر بلعیدن عنم شدم و گفتم تمیزش کن ، اونم سوراخمو تمیز کرد با زبون ، مهشید نشست و اونم مثل من شروع کرد و هر یکم عن که ازش خارج میشد وایمیستاد تا رضا بخوره ، اونم تا اخر خودشو خالی کرد یکم عن مهشید اینور اونور ریخت که با قاشق برداشت و گذاشت دهن رضا ، نازی صندلی رو برداشت و مستقیم نشست رو دهنش و شروع کرد به ریدن ، گوه نازی معلوم نبود چی توشه هر سری اوق میزد اما ایندفعه به زور خورد ، نازی گفت چون من آخرین نفر بودم این سیر شد ، گفتم نه الان مهسا مونده مشخص میشه ، رضا گفت حیف آخرین نفرتون این کونه وگرنه دیگه نمیتونستم ، مهسا دوباره صندلی رو گذاشت و نشست روش ، واقعا عجب کون خوش فرمی داشت، بهش حسودیم شد ، عن مهسا قهوه ای روشن بود ، تا آخر هر چی عن کرد رو رضا بلعید ، کم کم داشتیم میرفتیم که آخر به رضا گفتم برو کیف کن 4 تا دختر ریدت تو دهنت و 4 نوع گوه با مزه های مختلف خوردی این افتخاره مگه نه ؟ گفت بله ارباب ، گفتم که تو معدت الان عن 4 تا دختره خوشگله چه حسی داری ، گفت ممنونم ازتون ، کلی ریدیم بهش و رفتیم … تا مدتها برنامه همین بود و الانم هست ، رضا باعث شد هورمونها تو بدن ما سریعتر رشد کنه چرا که با اورگاسم شدن ما تغییرات هورمونی صورت گرفت و این باعث شد من تو بیست سالگی یک بدن سکسی و خوش فرم داشته باشم . و خوشحالم که تا حالا سکس از جلو و عقب نداشتم یعنی لذتی که اربابی داره هیچی نداره .
امیدوارم از داستان لذت برده باشید .

نوشته: رکسانا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها