داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولین بارم تو عروسی دوستم

سلام این اولین نوشته منه که امیدوارم خوشتون بیاد
اسم مستعار من اینجا شیداست قد ۱۶۶ و وزنم اونموقع ۵۸ بود رنگ پوستم سفید گندمیه و اندامم معمولیه فقط یه مقدار باسنم بزرگتر از بقیه قسمتاست.

خاطره من برمیگرده به چندسال پیش که ۲۳ سالم بود و مراسم عقد و عروسی دوستم بود. من که خیلی ذوق زده بودم برای دوستم سارا موهامو اتو کردم و خودمو یه کم آرایش کردم البته نه غلیظ چون بابام گیر میداد😅 ولی به خاطر جدا بودن عروسی گذاشت لباسی که دوست داشتمو بپوشم. لباسم ساتن قرمز رنگ بلند بود که آستین نداشت و بندی بود ولی دامنش از روی رون چاک داشت با یه کفش مشکی پاشنه دار ستش کردم.
من روی لباسم مانتو و شال سبک پوشیدم و سوار ماشین شدم که بابام منو برسونه به باغ. یه کم طول کشید تا باغو تو کوچه پس کوچه ها پیدا کردیم و قرار شد بابام ساعت۱۱ بیاد دنبالم.
رفتم داخل باغ طوری بود که باید از جلوی قسمت مردونه عبور میکردی تا به قسمت خانما برسی. همینطور که داشتم از اونجا رد میشدم مادر و برادر دوستمو دیدم که داشتن با تدارکات صحبت میکردن. تبریک گفتم و مادر سارا رو بغل کردم. برادر سارا از ما چند سالی کوچیک تر بود فکر کنم اونموقع ۱۸ یا ۱۹ سالش بود اما حسابی توی این چندسال رشد کرده بود و برای خودش مردی شده بود.
وقتی داشتم با مادرش روبوسی میکردم متوجه نگاه نا خودآگاهش با پام که بیرون افتاده بود شدم و بعد سعی کردم با دست دامنو بکشم جلوی پام.
مادر سارا منو برد سمت یه میز خالی که خیلی نزدیک به جایگاه عروس و داماد بود و اونجا تنها نشستم. دیگه شال و مانتو رو دراوردم و رفتم طرف دستشویی تا موهامو مرتب کنم و خودمو چک کنم.
متاسفانه باغ دستشویی جدا نداشت و فقط یه دستشویی بود و من اینو نمیدونستم. وقتی رسیدم دیدم دوتا پسر خوشتیپ با کت شلوار کنار دستشویی ایستادن. یه کم هول شدم چون انتظار نداشتم اونجا ببینمشون ولی یه لبخند آبکی زدم و رفتم داخل جلوی آینه خودمو یه کم مرتب کردم منتظر بودم که برن اما صداشونو میشنیدم که بیرون دارن بگو بخند میکنن.
دوست نداشتم دوباره بتونن منو دید بزنن که یدفه در پشت سرم باز شد و یه پسر دیگه که انگار دوستشون بود از دستشویی اومد بیرون اونم مثل من شوکه شد و چشم تو چشم تو آینه به هم زل زدیم. برای چند ثانیه خشکم زد اونم که هول شده بود فقط تونست بگه سلام و با سرعت بره بیرون. فهمیدم چرا اون دوتا نمیرفتن و هرهر اون بیرون میخندیدن. وقتی پسره رفت بیرون دوستاش زدن زیر خنده و دستش انداختن هی میگفتن چه خبر؟ چه طور بود؟ منم خجالت زده و عصبانی بعد از رفتنشون رفتم سر میزم. یه مقدار پذیرایی شدیم و عروس و داماد اومدن دیگه حس بدی نداشتم و خوش حال بودم. وسط با دوستم میرقصیدم. فقط داماد بود که اونجا آقا بود که خب خیلی زود رفت اون طرف.

بعد از شام رقص ادامه داشت منم حسابی گرم رقص و ذوق زده بودم که دیدم پیست رقص خیلی شلوغ شده اول اهمیت ندادم که یدفه دیدم بعله آخر جشنو مختلط کردن. وسط اون شلوغی همه داشتن میرقصیدن و منم اهمیت ندادم و ادامه دادم چون پیست تاریک بود و فقط رقص نور بود آدما خوب همو نمیدیدن.
داشتم میرقصیدم که یه دست رو کمرم حس کردم انگار که برق منو گرفت. برگشتم پشت سرمو با همون پسری مواجه شدم که توی دستشویی دیدم. خجالت کشیدم. بهم لبخند زد تازه متوجه فیسش تو بین رقص نور شدم میتونستم ببینم که خوش قیافه ست و با اعتماد بنفس داره به من نگاه میکنه راستش بدم نیومد ازش ولی نمیخواستم وا بدم دوباره چرخیدم و به رقصم ادامه دادم میخواستم اذیتش کنم اونم همچنان با دو دست کمر منو گرفته بود و باهام هماهنگ بود. کم کم بهم نزدیک شد منم کرمم گرفته بود که اذیتش کنم برای همین با چند تا حرکت باسنمو بهش میکشیدم. چشمامو بسته بودم و دستام بالا بود و تو جو آهنگ میرقصیدم و باسنمو چپ و راست میکردم روی بدنش میکشیدم.
یدفه قلبم وایساد دستشو از چاک دامنم برده بود داخل و از رو شرت نازمو میمالید. چرا نفهمیدم که دارم کار دست خودم میدم!!! نمیتونستم حرکت کنم اونم مخالفتی ندید و خودشو از پشت بهم چسبوند دست راستشو گذاشت رو سینه راستم و دست چپش هم که داخل دامنم بود. با نفسای گرمش که به گردنم میخورد کم کم داغ شدم و منم داشت خوشم میومد. یه کم تو همون حالت موندیم و بعد دست منو گرفت و از لای جمعیت برد بیرون. باغ کم نور بود. منو برد پشت جایگاه عروس و داماد که حالت خیمه ای داشت. رفتیم بین پارچه ها یه فضا بود که هرچند کوچیک بود اما دید نداشت. بغلم کرد لباشو گذاشت رو لبام تا ببوسمش برای اولین بار به هیچی فکر نمیکردم تاحالا فقط توی فیلم سکس دیده بودم و خود ارضایی کرده بودم ولی این واقعی بود. بازم دستشو از لای چاک دامنم هل داد تو ولی این دفعه برد داخل شورتم من خیس بودم میدونستم که خیسم همچنان که لب میگرفتیم با انگشت میکشید لای نازم و داشت منو دیونه میکرد. دستمو گرفت و گذاشت رو شلوارش وای اولین بار بود که قلمبگی کیر یه نفرو حس میکردم حس هیجان و شرم داشتم و تنم داغ شده بود. نشست پایین و خواست شورتمو در بیاره من دستشو گرفتم و یه کم مقاومت کردم اما اون با همون لبخندش با اعتماد بنفس بهم نگاه کرد و گفت نترس چیزی نیست.
منم با تردید دستشو ول کردم و اون شورتمو در اورد اولین بار بود که پسری ناز منو میدید. دستمو رو صورتم گذاشتم. گفت پاهاتو یه کم باز کن. منم یه ذره باز کردم. یه مقدار با انگشتاش چوچوله مو دورانی ماساژ داد تا من نفس نفس زدم یه زبون کشید رو چوچوله م وااای چه حسی داشت زبون خیس و داغش آروم آروم شروع کرد لیس زدن نازم و لبه هاش من میترسیدم از شدت هیجان غش کنم واقعا سست شده بودم. بندای لباسمو انداختم و سعی کردم سینه مو از لباسم در بیارم و با دستم سینمو میمالیدم اونم پایین داشت برام میخورد از پایین به بالا که زبون میکشید من آهم بلند میشد و من ارضا شدم شروع کردم به لرزیدن و دیگه نمیتونستم وایسم زانو زدم رو زمین.

نفسم در نیومده بود که دیدم یه کیر نسبتا تیره جلوم تاب میخوره گفت نوبت توعه میدونستم چی میخواد ولی نمیدونستم دقیقا چطور باید انجامش بدم. با دستم گرفتمش و یه کوچولو سرشو زبون زدم دیدم خوشش اومد با علاقه بیشتری زبونمو دراوردم و دور سرش میچرخوندم. گفت بخورش برام منم سعی کردم تو دهنم بزارمش خیلی بزرگ نبود ولی کوچیک هم نبود اونموقع بی تجربه بودم و نمیتونستم تا ته ببرمش مدام اق میزدم. اما حسابی خیسش کرده بودم و عقب جلو میرفتم و اونم کیف میکرد. انگار اونم تجربه زیادی نداشت ولی از من با تجربه تر بود. بلندم کرد گفت بچرخ دامنم رو داد کنار و کونمو دید دستی کشید به لپ کونمو و فشارش داد.دستشو برد لای پام و با سوراخ کونم بازی کرد پرسید میشه بکنم تو؟ ولی من ترسیدم و گفتم نه اینکارو نکن اونم گفت باشه و بهم از پشت چسبید و کیر خیسشو هل داد لای پام. اون سینمو که بیرون بود محکم گرفت و با دست دیگه کمرمو گرفت و هی کیرشو لای پام عقب جلو میکرد واقعا برام لذت بخش بود وقتی کیرش میکشید لای نازم منم همراهش آه و اوه میکردم گردنمو میبوسید میلیسید و ادامه میداد.
منو چرخوند و از جلو گذاشت لای نازم و عقب جلو میکرد منم سفت بغلش کرده بودم و داشتم حال میکردم که چندتا ضربه محکم زد و ارضا شد و آبش همونجا ریخت داخل دامنم. همو بغل کردیم و لب گرفتیم حس میکردم دارم عاشقش میشم خوش حال بودم که تونستم ارضاش کنم.
از هم جدا شدیم و لباسامونو پوشیدیم و مرتب کردیم وقتی داشت از لای پرده ها بیرون میرفت بهش گفتم راستی وایسا اسمت چی بود؟
برگشت و گفت امیرعلی و شمارشو بهم داد و رفت.
خیلی وقت ها بعدش وسوسه شدم که باهاش ارتباط بر قرار کنم اما هیچوقت نتونستم به اون شماره پیام بدم شاید میترسیدم اما دوستش داشتم
و هنوز رد سفیدی آبش داخل دامن لباسم دیده میشه…❤

نوشته: شیدا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها