داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با دختر دایی روز عروسی داداشش

سلام اسم مستعار من سعید قدم 182 وزنم 60 داستان و21ساله هستم اینم بگم من خیلی اهل سکسم خوب بگذریم داستان از جایی شروع میشه که پسر داییم بعد از 4 ماه عقدی میخواست ازدواج کنه زنگ زد خونمون ما رو دعوت کرد البته کارتشم خودش اورد منم یه پژوه پارس دارم من با مامانم رفتیم خونه داییم که بعدم بابام زنگ زد گفت منم بعدن میام من یه دایی دارم که 4دختر 2پسر داره از 4 دختر سه تاش ازدواج کردن از دو پسرم امیر که امشب عروسیشه پسر دومیشه که داره ازدواج میکنه

صبح زود ما رفتیم که صبحونه اونجا خوریم دختر کوچیکه داییم مرجان اسمشه ومن خیلی باهاش دوستم رابطمون خیلی خوبه او قدش تقریبا 175 وزنشم مث خودم 60 خیلی قشنگه هیکل سکسی داره اون روزم لباسهایی پوشیده بودو اونقدر به خودش رسیده بود که من اول نشناختمش خوب من اینم بگم قبلا یه رابطه نیمه سکسی باهاش داشته بودم که بر میگرده به 5 سال قبل تقریبا ساعت 12 بود که داییم بهم گفت برو شهر اخه داییم تو یه روستا زنگی میکنه مریضه به شهرم نمیره گفت برو شهر دنبال علی پسر بزرگ داییم که دستش تو تصادف شکسته بودو نمیتونست رانندگی کنه خوب داشتم ماشین روشن میکردم که در ماشین باز شد بله دیدم دختر داییمه گفت منم کار دارم تو شهر و از این حرفا منم از خدا خواسته گفتم باشه از روستای دایم تا شهر تقریبا 30 فاصله داشت

ما راه افتاده بودیم که دختر داییم گفت گوشیتو بده به من میخوام اهنگاتو برای خودم ارسال کنم منم گفتم باشه بهش دادم تو حین ارسال اهنگا رفت تو فیلما من نمیدونم چه جور پوشه فیلمای سکسیم رو پیدا کرد داشت نگاه میکرد منم نمیدونستم گوشیم زنگ خورد دیدم پسر داییمه گفت کجای گفتم الان حرکت کردیم اومدم بهت زنگ میزنم گوشیو قطع کردم فیلمه ادامش شروع شد یه نگاه انداختم بهش گفتم این چیه گفت نمیدونم تو گوشیه تو بود منم چیزی بهش نگفتم فقط زدم کنار بهش نگاه میکردم که بهم گفت دیوونه حرکت کن دور میشه تو حین حرکتم که گفتم بهش به کسی نگی این فیلمارو تو گوشی من دیدی خودش دست انداخت دور گردنم یه بوس زد رو لبم که داشتم منفجر میشدم بهش نگاه کردم بهم گفت نه مگه بچه ام منم خیالم راحت شد ولی از اون طرف زیپ شلوارم داشت پاره میشد انگار متوجه شده بود کیرم داره میترکه بهم گفت پسر عمه یه چیز بگم ناراحت نشی منم حدس زده بودم که میخواد چه بگه گفتم نه بگو گفت اون چیه داره تو شلوارت که میخواد بترکه منم خشکم زده بود نفسم بند امده بود یه لحظه زدم ترمز دیگه داشتیم وارد شهر میشدیم دوباره بهش نگاه کردم نمیدونم یه لحظه چی شد که چشمام افتاد به سینه ش که پیدا بودن با پروویی منم یه بوسه به لبش زدم گفتم هیچی

حرکت کردمو خودش زنگ زد به داداشش گفت داداش ما تو شهریم من چند دقیقه ای کار دارم الان میایم دنبالت اونم گفت باشه گوشی که قطع کرد گفتم کجا میری گفت خونه خواهرم رفتیم در حیاطشون کلید داشت درو باز کرد رفت داخل به منم گفت بیا منم ماشینو خاموش کردم رفتم داخل دیدم بله از فرصت استفاده کرده داره لباساشو عوض میکنه منم رفتم تو اینقدر هیکل قشنگی داشت که نگو به من گفت چرا امدی داخل منم گفتم خودت گفتی گفت نه منظورم تو حیاط بود منم با پروویی گفتم اشکالی نداره که رفتم بهش نزدیک بشم اون نخواست گفت میخوای چیکار کنی گفتم هیچ دیگه طاقت نیاوردم خودمو بهش چسپوندم اون مقاومت میکرد ازش لب گرفتم باز مقاومت میکرد دیگه اونم انقدر شهوتی بود که منو هل داد رو مبل از همدیگه لب میگرفتیم وای چه لبی داشت تو اینکارم خبره بود تو حین لبم با اون گوشیش زنگ خورد داداشش بود گفت چرا نیومدی با صدای لرزون گفت دارم لباس عوض میکنم امدمیم زنگ میزنم گوشیش گذاشت کنار رفتم سراغغ سینه هاش وای عجب چیزای بودن اهسته اهسته رفتم سراغ کسش با دست میمالوندمشکه گفت بسه بیا بکن منم شورت خودمو در اوردم اونم مال خودشو در اورد کسش خیس بودو صورتی رنگد بودو تازه خودشو تمیز کرده بودو منم گفتم بخواب تا از پشت بکنمت گفت نه بیا از جلو بله جلوشو زده بودند کار هر کی بود دسش درد نکنه سرشو گذاشتم رو کسش باهاش بازی کردم کیرم خشک بود توش نمیرفت گفتم حتما خشکه مجبورش کردم ساک بزنه خیلی خوب میزد خوب که خیس شد سر کیرم گذاشتم رو کسش فشار دادم جیغی زد بله کسش تنگ بود منم با دست بازش کردم سرشو دوباره گذاشتم رو کسشو فشار دادم رفت داخل کسش خیلی گرم بود چنتا تلمبه زدم که داشت از حال میرفت جیغ میزدو اه اه میکردو بهم میگفت تند تند بزن که گوشیم زنگ خورد دیدم پسر داییمه گفت چرا نمیاین من خسته شدم منم گفتم تا مرجان لباساشو بپوشه دیگه فک کنم اخراشه من سریع رفتم کردم تو کسش تقریبا سه دقیقه تلمبه زدن اون ارضا شده بود که بعداز چنتا تلمبه دیگه داشت ابم میومد بهش گفتم چیکار کنم گفت بریزتوش منم که ترسیدم بعدا شر بشه در اوردم ریختم رو سینه هاش بعد افتادم روش حسابی باهاش لب گرفتم بعد لباسامونو پوشیدمو اونم پوشید ازش تشکر کردمو بعد بهش گفتم لباساتو نمیخوای عوض کنی گفت نه از اولم نمی خواستم بعد دیگه رفتیم پسر دایمو برداشتیمو رفتیم عروسی … ببخشید جزیاتشو کمی حذف کردم و اگه خطای املایی داشتم خودتون ببخشید واقعا سکسی به این خوشی نداشتم …

نوشته: سعید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها