داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شاخ کوس های فامیل

فرزاد هستم ۲۴ سالمه قدم ۱۷۸ وزنم ۷۵ سفیدم و کم مو، کیرم ۲۰ سانته و تقریبا کلفت. خاله کوچیکم اسمش مهناز قدش ۱۷۵ وزنش هم تقریبا ۸۰ ، بدنش سفید و بدون مو یعنی اصلا بدنش مو نداره خوشگل و خوش تیپ با سینه های بزرگ کون برجسته. خلاصه بگم هیکلش تو کل فامیل تکه خیلی هم به خودش میرسه. تو زنهای فامیل هیچکسی مثل اون بی پروا و اهل دل نیست. خاله مهناز نزدیک ده ساله طلاق گرفته و بچه هم نداره. با مامان بزرگم زندگی میکنه . پرستار هم هست .
ماجرا از اونجا شروع شد که عروسی پسر داییم بود دوسال پیش.
وقتی عروس و داماد از ارایشگاه برگشتن همه دورشون حلقه زدیم به شلوغ کاری. خاله مهناز دقیق جلوی من بود. پشت سرم شلوغ بود هول که دادن چسبیدم به خاله و دقیقا کیرم به باسنش چسبیده بود. خاله مهناز یه پیرهن تنش بود که تا بالای زانوش بود و پاهاش هم لخت . کیرم رو کون خاله شق شد. خاله بیشتر کونشو میداد عقب و بالا و پایین میکرد. منم به حالت تلمبه زدم بهش فشار میدادم.
من که داشتم دیوونه میشدم. سه چهار دقیقه همونجوری بودیم تا اینکه یواش یواش حرکت کردن. منم به حرکت ادامه دادم پشت سرخاله بودم. یواش یواش جمعیت کم شد علی رغم میلم کوتاه اومدم گفتم کسی نفهمه.
بعدش من و خاله باهم رقصیدیم. از اون ماجرای اتفاقی من و خاله مهناز بدجوری باهم صمیمی شدیم. هر روز بهم زنگ میزدیم پیام میدادیم و… خیلی بهم نزدیک شدیم تا اینکه من دانشگاه یکی از شهرستانها قبول شدم.
شهرستانی که کلی دوره. مهر شد و من رفتم. ولی دوری هم باعث نشد روابطمون سرد بشه. هرروز باهم درارتباط بودیم. با چند تا دختر هم دوست شدم و با دوتاشون سکس هم داشتم اما خاله برام یه چیز دیگه بود.
عاشق خاله مهناز شده بودم و نمیتونستم فراموشش کنم.
ترم اول کامل موندم هرچند دوست داشتم واسه دیدن خاله برم خونه اما جور نشد تا پایان ترم و بعد امتحانات.
من رفتم خونه. روز اول خسته بودم و همش خواب خاله هم شیفت بود و گفتش فردا شیفت صبح هستم و بعداز ظهر و شب هم خونه ام. منم فردا بعدازظهرش به مامان گفتم میخوام برم پیش مامانبزرگ میای باهم بریم که مامان گفت همین دیروز اونجا بودم و الانم کلی کار دارم و باید برم خرید و… خودت برو اگه شد منم شب میام.
من رفتم اونجا و با استقبال گرم خاله مواجه شدم و همدیگرو تو حیاط بغل کردیم چندتا بوس ابدار، دست انداختم پشت کمرش و محکم به خودم چسبوندمش بعد فیس تو فیس به هم نگاه کردیم و لبخند زدیم، خاله گفت خوش اومدی خیلی دلم برات تنگ شده بود. همچنان که دستم پشتش بود باهم رفتیم سمت خونه. من جلوتر رفتم تو با مامان بزرگ حال و احوال کردم و… .
مامان بزرگم به سختی راه میره و فقط برای دستشویی رفتن بلند میشه و همش نشسته است خیلی سنش زیاده.
خاله مهناز یه پیراهن حلقه ای که یه بند انگشت از خط سینش معلوم بود و بلندیش تا پنج انگشت بالای زانوش بود تنش بود. رنگش سرمه ای مایل به مشگی بود که زیبایی بدنشو دهبرابر میکرد. بعد چای و شیرینی و میوه و کلی تعریف و بگو بخند و شوخی که مامانبزگمم پیشمون بود. من رفتم لباسامو عوض کردم یه تیشرت چسبیده و شلوارک نسبتن تنگ که تا زانوم بود پوشیدم.
برگشتم نشستم خاله یه جوری نگام کرد با ناز که میگفتی همین الان بگیرم بکنمش. بعد خاله پاشد رفت آشپزخونه غذا درست کنه. منم بعد بیست دقیقه رفتم پیشش گفتم خاله خودتو اذیت نکن یه چیز اماده میخوریم . اومدم خودتونو ببینم. گفت خب وایستا اینجا منو ببین منم کارمو میکنم. بعد من خندیدم و بازم شروع کردیم به حرف زدن. خاله ازم پرسید ‌کی دهنمونو شیرین میکنی؟ اونجا دختر خوبی پیدا نکردی؟ منم گفتم بابا بیخیال.
گفت یعنی دوست دختر نداری؟ گفتم هست اما من دلم یجای محاله. گفت کیه؟ گفتم خاله نمیشه بیخیال.
بعد خاله خواست از کابینت ظرف بیاره. کابینت بلند بود و باید رو پنجه میرفت و دستشو حسابی بلند کرد. تو این حالت که داشت دنبال ظرف میگشت لباسش بالا رفت و روناشو کامل میدیدم. حشری شدم . رفتم پشت سرش دستمو بلند کردم گفتم خاله کدومو میخای برات بیارم.‌اشاره داد به یه قابلمه. منم خودمو از پشت چسبوندم بهش و دستمو بردم برا قابلمه کیرم سریع راست شد. قشنگ رو باسنش بود. محکم فشارش میدادم. خاله همونجوری موند قابلمه رو اوردم پایین اما خاله رو سفت چسبیده بودم. دو دستی کمرشو گرفتم و به سمت خودم فشارش میدادم. نزدیک پنج دقیقه همونجوری بودیم. دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم.
برشگردوندم چشماشو بست. شروع کرم به لب گرفتن. واییییییی چه طعمی داشت لباش، چه خوشمزه بود…
همزمان دستمو بردم برای پستوناش که ارزوم بود لمسشون کنم. پستون راستش تو دستم گرفتم. مالوندمش یه کم، بعد دستمو کردم تو لباسش واییی چه حسی داشت لمس سینش… لمس پستان ناز خاله مهناز… لبش رو ول کردم. لباسشو تا کمر دادم پایین. جفت پستوناشو بیرون انداختم. با دست چپم پستون راستشو گرفتم سمت چپیش و کردم تو دهن. واییییییی حس عجیبی داشت. واقعا محشر بود… حسابی پستوناشو خوردم و سیر نمیشدم انقدر خوشمزه بودن… نزدیک یه ربع فقط سینه خوردم. بعد لباسشو کامل کشیدم پایین و درش اوردم. خیلی مقاومت کرد درش نیارم. فقط شورتش مونده بود. اونم تا زانوش دادم پایین. شروع کردم به کس لیسی… خاله مهناز همه جاش خوشمزه بود. کوسش هم محشر بود پنج دقیقه خوردم پاشدم شلوارکمو دراوردم و کیرمو گذاشتم رو کوسش. جفتمون نمیدونستیم کجایییم.
سر کیرمو اروم و با حال و کیف میمالوندم درش . تو چشماش نگاه کردم چشماش برعکس شده بود از شدت کیف و شهوت، اماده گاییدن بودم همین که کیرمو تنظیم کردم که بکنم تو کوسش دیدم مامانبزرگ صدام زد… فرزاد … فرزاد مادر کجایی…
سریع خاله رو ولکردم و پوشیدم و کیرمو با کش شورتم مهار کردم و سریع رفتم گفتم جانم مامانبزگ کارم داشتی.
گفت کجا بودی. گفتم تو حیاط بودم داشتم با تلفن حرف میزدم. گفت عزیزم پتوی منو از کمد دربیار میخوام بخوابم. یه چرتی بزنم پامیشم.
گفتم چشم. براش آوردم و چند دقیقه موندم که خوابش برد. بعد دوباره رفتم سراغ خاله. دیدم خاله هم لباسشو پوشیده بود رفتم جلو لبشو بوسیدم که دوباره شروع کنم.‌ بادست هولم داد عقب. گفت برو عقب.
گفتم خالی چی شد؟ چیه؟ گفت برو عقب لجن. تو الان خواستی منو بکنی. خدا بهم رحم کرد همچین جنایتی نکردم و مامانم واسطه شد.
این کار از کثیفترین کارای بشره… من خالتم لعنتی. تو شرف نداری؟؟؟؟
گفت خاله تند نرو… مگه چیه اگه من بکنمت نه کیر من واسه همیشه تو کوست جا میمونه نه از کوست کم میشه.
اینجوری ببین که باهم سکس کردیم عین همه سکسها.
بخدا هیچ‌اتفاقی نمی افته. بین من و اونایی که میکننت چه فرقی هست؟ یا اونایی که به من دادن ؟
بعد یه کم بحث سر و کله مامانم پیدا شد. منم اعصابم خراب بود که خاله رو نکردم. منتظر یه فرصت دیگه بودم.
به خاله پیام دادم گفتم ازم ناراحتی؟ شروع کردم به مخ زنی و معذرت خواهی. سر شام خاله دوباره بام حرف زد و شوخی و…
قرار شد من و مامان شب بمونیم. ساعت یازده بود من گفتم برم بخوابم. مامان و خاله هم گرم تعریف. من رفتم تو اتاق خواب سر تخت دراز کشیدم. نزدیکای یک و نیم بود دیدم یکی اومد تو فک کردم مامانه دیدم نه خاله مهنازه. رخت خواب پهن کرد. بعد رفت بیرون پیش مامان صداش میومد به مامان گفت برو بخواب تو اتاق برات جا انداختم. مامان گفت نه میخوام پیش مامان بخوابم. خلاصه مامان اونجا خواببد و خاله رو هم به زور فرستاد تو اتاق. گفت مهناز تو روزا سرکاری و شبها هم مراقب مامان حداقل امشب که من اینجام برو راحت بخواب فردام که صبح نمیری. حسالی استراحت کن عزیزم.
وقتی خاله اومد تو اتاق تو کونم عروسی بود. خاله دراز کشید و در اتاقم نبست. ساعت سه بود تقریبا همه مست خواب اما من تا خاله رو نمیکردم خوابم نمیبرد. یه نگاه انداختم به مامان دیدم حسابی خوابن. اروم در اتاق رو بستم. لباسامو دراوردم رفتم سراغ خاله. کنارش دراز کشیدم. لباسشو دادم بالا. پشت سرش بودم. شورتشو خواستم بکشم پایین بیدار شد. گفت نخیر تو تا منو نکنی بیخیال نمیشی باشه من تسلیمم. خودش لخت شد و اومد بغلم. یکم لب گرفتم ازش و به شکم خوابوندمش. یه بالشت گذاشتم زیرش . اینبار قصد کونشو داشتم آرزوی همیشگیم. یه توف انداختم درش وقتی کیرمو گذاشتم رو سوراخش خاله دیگه ف
همید. گفت چیکار داری میکنی. گفتم میخوام بزارم کونت عشقم. تا خواست حرفی بزنه کیرمو فرستادم تو تا نصفه. معلوم بود دردش گرفت خودشو محکم کرد. بدون حرکت موندم و گفتم خاله شل کن. بعد شل شد اروم اروم تا ته کردم توش و چند دقیقه وایستادم تا جا باز کنه. بعد اروم کشیدم بیرون و حسابی توف زدم بهش. دوباره کردم تو کونش و یواش یواش تلمبه زدم.‌ کونش گرمای خاصی داشت. خیلی بهم حال میداد رفته رفته سرعتمو زیاد کردم و صدای شالاپ شلوپ بلند شد. با شدت تلمبه میزدم انگار تو آسمونا بودم و هیچی نمیفهمیدم. وحشیانه داشتم کونشو جر میدادم. نزدیک یه ربع کردم. اوضاع از دستم رفته بود و کنتر
ل نداشتم. یهویی ابم اومد و همشو ریختم تو کونش. وقتی متوجه شد شاکی شد. بیحال روش بودم و کیرم همچنان تو کونش بود. تا اینکه انداختم پایین. بعد یه پنج دقیقه همونجوری کنار هم بودیم بیحال. من دوباره شق کردم. اینبار کوسش و گاییدم. نزدیک نیم ساعت طول کشید تا ابم اومد. اما خاله قبل من ارضا شد.‌اینبار که ابم کمتر بود ربختمش وسط پستوناش. اینبار دیگه جفتمون رمقی نداشتیم. تو بغل هم خوابمون برد .
ساعت نه و نیم صبح بود که باصدای خاله پاشدم.‌ گفت وایی خدا… پاشو لباستو بپوش… خیلی اعصابش خراب بود و ترسیده بود میگفت نکنه مامانم اینجوری مارو دیده باشه.
خاله اول رفت بیرون. منم بعد چند دقیقه. مامان حسابی تحویل گرفت و صبح بخیر گفت. نفس راحتی کشیدیم که مامان نفهمیده.
خلاصه من و مامان رفتیم خونمون. خاله هم بعدازظهر رفته بود بیمارستان. یه کم پیام دادیم بهم. من بهش گفتم خاله خیلی خوبی با این سن و شرایطت کونت از دخترای امروزی خیلب تنگ تره. گفت بخدا بعد ۱۵ سال اولین نفری هستی که کونمو کرده. کلی ازش تشکر کردم. خاله هم گفت کیرم عالیه و حسابی به کوسش حال دادم. نزدیک ۱۵ روزکه اونجا بودم ۹ بار کردمش.
بعد دوسال هنوز هم باهم رابطه داریم و عاشقشم. هروقت چند روز بتونم از دانشگاه برم خونه میرم و میکنمش.
یه دختر دایی دارم اسمش فرشته است و ۳۳ سالشه. خیلی پررو تشریف داره. خاله واسه رو کم کنی کمکم کرد تا کردمش. حسابی روشو کم کردیم دیگه زر زیادی نمیزنه.
ماجرای اونم هروقت بتونم می نویسم براتون.

نوشته: فرزاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها