داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کوس عراقی (۱)

سلام به همه دوستان ، من اسمم اصغره ، سن و سالی هم ازم گذشته یعنی نزدیک هفتاد سالمه ، سال ۱۳۵۰ بود و من تقریبا شونزده هفده سالم بود ، صدام حسین ایرانی های مقیم عراق رو اخراج کرده بود و اون بیچاره ها که در عراق اکثرشون جزو ثروتمندا بودن آواره شده بودن ، از اونها کسایی که فامیل تو ایران داشتن خیلی هاشون پناهنده فامیلاشون شده بودن که یکی از این خونواده ها هم اومده بودند پیش ما ، پدرشون یه نسبت عموزادگی دوری با پدرم داشت و برای همین هم من زنشو زن عمو صدا می زدم ، این مثلا زن عمو یه زن سیاه پوست بود با لبهای گوشتی کلفت و قد متوسط و کمی چاق با پستونای سفت و بزرگ ، فارسی زیاد بلد نبود و شوهرش براش ترجمه می کرد ، دوتا پسر سه و پنج ساله هم داشتند ، اسم این زن عمو نفیسه بود و تقریبا سی سالش بود و شوهرش هم اسمش نادر بود و سی و یک سالش بود ، از همون روز اول نفیسه چنون لبخندی به من زد که سه کیلو قند تو دلم آب شد ، روزا تو مطبخ با مردم حرف میزد و مادرم هم که چیزی از حرفهاش نمی فهمید سرشو تکون میداد الکی ، یه روز مادرم گفت اصغر مگه تو مدرسه نرفتی و عربی نخوندی ؟ آخه این چی میگه ؟ گفتم نه ننه عربی من همش صفر بود ، ولی کم کم هم من کمی عربی یاد گرفتم و هم نفیسه کمی فارسی ، عمو نادر با کمک آقام دستش تو یه مکانیکی بند شده بود و صبح که میرفت تا آخر شب نمیومد ، یک ماهی بود که اینا خونه ما بودن ، یه روز عصر مادرم نمی دونم واسه چه کاری از خونه بیرون رفته بود که زن عمو نفیسه بهم گفت اصغر جان بیا اینجا بشین کنارم ، منم رفتم نشستم ، نفیسه دستشو انداخت گردنم و یه ماچ از لپم کرد و گفت منو دوست داری ؟ متم گفتم خوب بله ، تا اینو گفتم لباشو گذاشت روی لبامو و شروع کرد به مکیدن ، من احساس کردم از شدت کیف داره جونم در میاد ، سفت بغلش کردم و منم شروع کردم به مکیدن لبای نفیسه ، البته دهن من تو دهن نفیسه گم شده بود ، نفیسه بلند شد رفت تو اتاقش به بچه هاش یه سری زد و برگشت گفت خوابن ، لباسهاشو در آورد و به منم گفت بلند شو درآر ، ولی من خجالت می کشیدم ، نفیسه خودش لباسامو در آورد و منو دراز کرد و خوابید روم ، اون موقعها ساک زدن و این کوس کلک بازیا مد نبود ، کیر من مثل چوب سفت شده بود ، نفیسه نشست روش ، قلبم داشت از دهنم میزد بیرون از لذت ، دوتا که بالا و پایین کرد آب اومد و ریختم تو کوسش ، نفیسه ولی کن نبود بازم باهام ور رفت و ماچم کرد تا کیرم دوباره راست شد ، و اینبار رفت پایین و من اومدم رو و داد می زد هی عجل عجل و منم می کوبیدم اساسی ، نفیسه داد زد قتلنی و یهو آبش اومد و ارضا شد ، دنیا داشت دور سرم می چرخید ، تموم تنم به لرز افتاده بود ، نفیسه پاشد رفت مستراح و منم خودمو جمع و جور کردم و رفتم یه گوشه خوابیدم ، یکساعتی خواب بودم که با صدای تعریف مادرم و نفیسه بیدار شدم ، … بقیه اش بمونه برای بعد .

نوشته: اصغر کوس دزد

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها