داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گاییده شدن عشق توسط عاشق

اونروز بعد از مدتها قهردوباره باهم آشتى کرديم چون واقعا همديگررو دوست داشتيم و نميتونستيم ازهم دل بکنيم ولى بدليل حسادت زنانه زياد هميشه بينمون بحث بودکه چرا فلان زن بهت زنگ زده چرا به اون زن نگاه کردى يا چرا فلان زن بهت چپ چپ نگاه ميکرد و از اين جور گيرهاى زنانه خلاصه اون روز دوباره هم اون حسابى توکف بود وهم من.راستى اينم بگم اسمم ساسانه واسم عشقم فرزانه.هردوتامون ازنظرهيکل متوسط هستيم من 185با75 وکيرى ١7سانتى بقطر5سانت وفرزانه زنى باقد165 وسينه هاى درشت 90 وهيکلى گوشتى نه چاق که اگربخوام نحوه آشناييمون روبگم حوصلتون سرميره.خلاصه اونروز با هزارمخ زنى راضى شدبيادخونه.رفتم دنبالش ومثل يک ماشين مسافرکش ادرس داد وسوار شد وعقب نشست.توراه رسيدن به خونه يه ريز داشت قرقر ميکرد و منم تو فکرکردن تو حالتهاى مختلف اين فرشته خوش هيکل بودم.تارسيديم سرکوچه وازش خواستم بخوابه روصندلى که همسايه هاى فضول نبينن.درحياط رو باز کردم وماشين روبردم تو وعشقم پياده شد ودر خونه روباز کردم واون جلوتررفت توخونه.کسى توخونه نبود ولى مدام استرس مينداخت توشورتم اگر فلانى بياد اگربيسارى بياد چکارکنيم منم ميگفتم خفه شوکسى نمياد.نشست توپذيرايى منم رفتم توآشپزخونه ميوه اى آوردم وگذاشتم جلوش ودوزانونشستم جلوش ويه لب جانانه ازش گرفتم وبعدکه ميوه اش روخورد بردمش با تواتاق خودم آخه اتاقم دوبلکسه.روسريشودراوردم وچسبيديم بهم ولبامون رولباى هم بازى ميکرد ودستاى هنرمندمن ازرومانتوسينه هاى درشتشو ميمالوند.مانتوشو درآوردم وچوم عادت نداشت زيرمانتولباسى بپوشه کارمن راحت بودتارسيدن به خودسينه هاش راه زيادى نداشتم.ازروسوتين سينه هاشوميخوردم واونم که نقطه تحريکش سينه هاش بود سرمنو ميگرفت وفشارميدادبهشون.پيرهنم رودرآورد ومنم بندسوتينشوبازکردم وسينه هاى درشتش جلوم داشتن ميرقصيدن شروع کردم نوکشون روبادندون يواش گازگاز ميکردم که فرزانه چشماشوبسته بود وحسابى حشرش زده بود بالا.خوابوندمش روتخت وشلوار وشورتشو باهم ازپاش درآوردم وکس تپل صورتى رنگش که مثل قرص ماه ميدخشيد بدون يه نخ موجلوچشمام ظاهرشد.دوباره رفتم رولباش ولبام روگذاشتم روش ورسماشروع کردم.اومدم پايينتر وگردنشوميخوردم واونم بادستش کيرمنو گرفته بود وماساژ ميداد.حسابى حشرى شده بود ونميتونست چشماشوبازکنه.دوباره اومدم پايىنتر وسينه هاشو کردم تودهنم که ناله هاش بلندترشد و ميگفت فقط سينه هامو بخور ارضا ميشم.منن تاميتونستم نوکشوبازبون ليس ميزدم ومثل يه بچه که شيرميخوره منم ميخوردم داشت قربون صدقم ميرفت…ساسانم…عشقم…بخور…بخور…بيشتر…اون بسشه بياراستىو بخور.منم به حرفاش گوش ميدادم ىکى ازسينه هاشوميخوردم واون يکيو تودستم بود وفشارميدادم وبانوکش بازى ميکردم.ديگه التماس ميکرد که شورتتو دربيار وبياروم ومن ميگفتم الان زوده وزبونت روازخط سينه هاش کشيدم واومدم پايين تارسيدم به نافش يه بوس ازنافش گرفتم ورفتم بين پاهاش وشروع کردم خوردن اون کس آب افتادش وچوچولشو دودهنم بالبام فشارميدادم ديگه روانى شده بود والتماس ميکرد کيرموبکنم توش ولى من هنوزميخواستم ديوونه تربشه ووقتى ديدم ديگه التماساش داره به گريه تبديل ميشه شورتمو درآوردم ويه بالش گذاشتم زيرکمرش وکيرمو آروم کردم توسوراخ کسش.لامصب ازبس تنگ بود تاکيرم اومدبرسه به ته جيغ وداد فرزانه رفته بود .اسمون.پاهاشوفشاردادم توسينه اش وتلمبه زدنموتندترکردم.چون کسشوزيادخورده بودم صداش بلرزه افتاد ونفساش تندترشدويلحظه حس کردم سرکيرم داغ شد.بله خانوم ارضاشدبراى باراول.حسابى به پشتم چنگ ميزد جنده خانوم.يه چندلحظه کيرم رواون تواروم گذاشتم وازروش بلند شدم تاموقعيت روعوض کنيم.بهش گفتم حالا توبياروبشين واونم مثل يه بچه خوب گوش ميکرد.بلند شد ومن خوابيدم روتخت وکيرم توهواداشت براى خودش ميرقصيد.اومدبشينه روش گفتم يخورده برام نميخوريش.اونم ازخداخواسته کيرمنوکردتودهنش وحسابى ازخجالتش دراومد.بعدچنددقيقه که تخمام وکيرمو حسابى خيس کرده بود وخورده بود باخنده گفت کافيه منم باچشم بهش فهموندم اره چون ناى حرف زدن نداشتم.کيرم داشت منفجرميشد که فرزانه سرشو گرفا ونشست روش.بالا وپايين ميشد وکيرمن تا تخم ميرفت توکسش.بعد چنددقيقه دوباره اه اوهش به جيغ تبديل شد وخسته ميشد من اززيرضزبه ميزدم ورودستام بلندشدم وسينه هاشوميکردم تودهنم وحسابى براش ميخوردمشون.که ديدم لباى منوکرد تودهنش ومثل وحشيا گازميگرفت وفهميدم خانم براى باردوم ارضا شد ولى من مونده بودم چرا اين ديوس آخ هم نميگفت وديدم روم ولوشد وبيچاره ديگه نانداشت.گفت پس چراآبت نمياد گفتم پشتتوميخواد.گفت نه ميترسم ميگن درد داره.بيچاره راست ميگفت تاحالا ازعقب نداده بود واين افتخارنصيب خودم شد باهدارزبون بازى والتماس راضيش کردم وگفتم اگردردت گرفت درش ميارم.قبول کرد به حالت سجده نشست وکيرموازپشت کردم توکسش وچندبارتلمبه زدم تاحسابى خيس شد.درآوردمش وسرشوگذاشتم روسوراخ کونش ويه فشارکوچيک دادم باهزارزحمت سرش رفت تو ولى فرزانه مدام ميگفت درش بياردرد داره.گفتم باشه الان درش ميارم يه چندلحظه گذشت که سوراخ کونش عادت کرد وسروصداى فرزانه کمترشد ولى ميگفت توروخدابسه بسه درش بيار.منم حسابى حشرم بالا بود واين چيزاحاليم نبود ديدم آروم شده کيرمو تاته کردم تو.که يه جيغى کشيد که برق سه فازازتوکون خودم پريد وديدم داره گريه ميکنه دلم سوخت براش ولى پيش خودگفتم تااينجاشوتحمل کرده باقيشم ميکنه.يه چندلحظه کيرموتوکونش آروم نگه داشتم تادوباره سوراخ کونش عادت کنه و بعد شروع کردم بتلمبه زدن وازبس تنگ بود باچندتا ضربه ديدم آبم داره مياد.گفتم فرزانه ابم داره ميادکجابريزم اونم گفت بريزش توکسم منم ازتوکونش دراوردم وکردم توکسش وبافشارتموم آبموخالى کردم توش ولى ميگفت نگران نباش قرص ميحورم ولى من ازخدام بود يه بچه ازش داشته باشم ولى اون نميتونست وشرايطشونداشت.و این بود خاطره من وعشقم فرزانه.اگرطولانى بود ببخشيد.

نوشته: ساسان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها