داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

نامرد بود

سلام من جدیدا به این سایت میام وبرای باراوله خاطره مینویسم بعضی خاطره هامن ویادخودم می اندازه یادسادگی وحماقت خودم وپست بودن بعضی آدمهامن24سالمه وخاطره ام مال سه چهارسال پیشه چندوقتی بودیک شماره ناشناس بامن تماس میگرفت وحرف نمیزدوپیامای عاشقونه میفرستاداماچون زیاد برام پیش اومده بودنه کنجکاوشدم وهول ورم داشت ومحل نذاشتم تا اینکه یشب اسی که فرستاد اسم من وتوش نوشت فکرکردم آشناس وشاید دخترخاله ام باشه بهش اس دادم گفتم اگه مردی بذارصداتوبشنوم اونم زنگ زدوخلاصه اش این بودکه گفت منومیشناسه عاشقمه وبا بدبختی شمارمو پیداکرده اما بازهم متأثرنشدم.

سه چهارماهی به این شکل گذشت گاهی زنگ میزدواس میدادمنم جوابشومیدادم همش گلایه میکردکه چه گناهی کرده که دچارعشق من شده ازخودش وخانواده اش گفت ؛مادرش فوت شده بودومیگفت عاشق مادرشه مدتی اصرارداشت که من فقط ازدوراونوببینم واگرپسندیدم بیادخواستگاری خلاصه منم پذیرفتم و یبارازدور توپارک دیدمش نمیدونم چراازدورحس کردم عاشقش شدم باصداولحن حرف زدنش فرق داشت اماوقتی فهمیدخوشم اومده بازاصرارکردیکبارباهاش برم بیرون فقط جهت آشنایی وقسم خاک مادرشوخوردکه بهم دس نمیزنه منم خرشدم پذیرفتم اماسرقرارباموتوراومدومن قبول نکردم سوارشم امااون پیله شدوبازقسم خوردجای بدی بودم راهموبسته بودسوارشدم رفت یجای دورترسیده بودم امابعدجوری رفتارکردخوشم اومدوترسم ریخت داشت غروب میشدوبایدبرمیگشتم ولی اون کشش میدادتااینکه نفهمیدم چیشدمنوکشیدبغلش وازم لب گرفت غیرمنتظره بوداماچیزی نگفتم امااون حشری شدودیگه ول کن نبودالتماسش کردم بازقسم خوردفقط لب میخواد دستموگرفت وکشوندزیریک درخت وبزورخوابوندم روخاروخاک التماسش کردم به خاک مامانش قسمش دادم فایده نداشت بزورازتولباس سینه هاموتودستش فشارمیداداون قدبلندوورزشکارومن لاغروظریف زیرش قرارداشتم میخواستم مقاومت کنم اماداشت شب میشدوخانواده ام خانواده ام بسیارسخت گیر شلوارموپایین کشیدمن وبه شکم خوابوند وازپشت بهم تجاوزکرد دردشدیدی حس میکردم ازشدت ناراحتی وشوک اشکی بیرون نیومدوقتی کارش تموم شدرسوندم تاکسی گرفتم برگشتم وبعدمدتی گفت باباش نمیذاره زن بگیره من ازدرون بخاطرتجاوزش متلاشی شدم وتاالان فراموش نکردم و نمیبخشمش من توحال خودم بودم چندماه ادای عشاق ودرآوردوبعدنابودمسلام من جدیدا به این سایت میام وبرای باراوله خاطره مینویسم بعضی خاطره هامن ویادخودم می اندازه یادسادگی وحماقت خودم وپست بودن بعضی آدمهامن24سالمه وخاطره ام مال سه چهارسال پیشه چندوقتی بودیک شماره ناشناس بامن تماس میگرفت وحرف نمیزدوپیامای عاشقونه میفرستاداماچون زیادبرام پیش اومده بودنه کنجکاوشدم وهول ورم داشت ومحل نذاشتم تااینکه یشب اسی که فرستاداسم من وتوش نوشت فکرکردم آشناس وشایددخترخاله ام باشه بهش اس دادم گفتم اگه مردی بذارصداتوبشنوم اونم زنگ زدوخلاصه اش این بودکه گفت منومیشناسه عاشقمه وبابدبختی شمارموپیداکرده امابازهم متأثرنشدم سه چهارماهی به این شکل گذشت گاهی زنگ میزدواس میدادمنم جوابشومیدادم همش گلایه میکردکه چه گناهی کرده که دچارعشق من شده ازخودش وخانواده اش گفت ؛مادرش فوت شده بودومیگفت عاشق مادرشه مدتی اصرارداشت که من فقط ازدوراونوببینم واگرپسندیدم بیادخواستگاری خلاصه منم پذیرفتم و یبارازدور توپارک دیدمش نمیدونم چرا ازدورحس کردم عاشقش شدم با صدا و لحن حرف زدنش فرق داشت اما وقتی فهمید خوشم اومده بازاصرارکرد یکبارباهاش برم بیرون فقط جهت آشنایی وقسم خاک مادرشوخورد که بهم دس نمیزنه منم خرشدم پذیرفتم اما سرقراربا موتوراومدومن قبول نکردم سوارشم امااون پیله شد و بازقسم خورد جای بدی بودم راهموبسته بودسوارشدم رفت یجای دورترسیده بودم امابعدجوری رفتارکردخوشم اومدوترسم ریخت داشت غروب میشدوبایدبرمیگشتم ولی اون کشش میدادتااینکه نفهمیدم چیشدمنوکشیدبغلش وازم لب گرفت غیرمنتظره بوداماچیزی نگفتم امااون حشری شدودیگه ول کن نبودالتماسش کردم بازقسم خوردفقط لب میخواد دستموگرفت وکشوندزیریک درخت وبزورخوابوندم روخاروخاک التماسش کردم به خاک مامانش قسمش دادم فایده نداشت بزورازتولباس سینه هاموتودستش فشارمیداداون قدبلندوورزشکارومن لاغروظریف زیرش قرارداشتم میخواستم مقاومت کنم اماداشت شب میشدوخانواده ام خانواده ام بسیارسخت گیر شلوارموپایین کشیدمن وبه شکم خوابوند وازپشت بهم تجاوزکرد دردشدیدی حس میکردم ازشدت ناراحتی وشوک اشکی بیرون نیومدوقتی کارش تموم شدرسوندم تاکسی گرفتم برگشتم وبعدمدتی گفت باباش نمیذاره زن بگیره من ازدرون بخاطرتجاوزش متلاشی شدم وتاالان فراموش نکردم و نمیبخشمش من توحال خودم بودم چندماه ادای عشاق و درآورد و بعد نابودم کرد.

نوشته: مریم

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها