داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

چه ساده با ترس کونی و بیغیرت شدم (۴)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

_دوستان ببخشید بابت تاخیرم بدون حرف اضافه بریم سراغ ادامه داستان .
بردیا : میناااااا جمشید داره منو تا تح می کنه
جمشید : افرین ، جوووون ، جووووون
بردیا : جمشید دیگه داره افتاب میزنه جر خوردم چرا ابت نمیاد ؟
جمشید : میاد بچه کونی صبور باش ، بیا بخورش فعلا
بردیا من تو این اتاق و تو این خونه چه حالایی قراره بکنم مادر جنده

_ جمشید شروع کرد یه دفعه به مامانم و خواهرام فوش دادن ،فهمیدم می خواد ابش بیاد ، تند تند خوردم تا اومد
چه حسه خوبی داشتم چون می تونستم بخوابم
خلاصه یه چند روزی ایمان و جمشید تو اتاق خواهرام و مامانم جررررم دادن یک روز مونده به اومدن مامان اینا هم رفتن ولی خداییش خوش گذشت کلی بازی و شنا و شیطونی هم در کنارش کردیم _
ایمان : بردیا ما دیگه میریم حال دادی دمت گرم
بردیا : ایمان هنوز به قفل کیره عادت نکردم نمیشه بیخیال شی ، چند روز نداشتم راحت بودم
ایمان : نه دیگه وقتی ما پیشتیم فقط بازه، باید عادت کنی وقت عشق و حال باز باشه ، در واقع وقت کون دادنت
بردیا : اوکی
جمشید : بردیا سری بعد اینجا بهشته
ایمان : خفه شو جمشید
جمشید : شوخی کردم بردیا ، بریم دیگه فعلا
_اقارفتن و خواهرام اومدن با مامان و یه چند روزی گذشت و همه چی خوب بود روحیه هممون خوب بود اوکی بودیم تا اینکه یه روز ایمان پیام داد بیا فردا خونه منم رفتم _
ایمان : سلام بردیا جان خوبی بچه کونی
بردیا : سلام خوبی
جمشید : چطوری اقای ناظم
بردیا : ناظم!!! چرا ناظم
جمشید : ناظم تو مدرسه هواسش به کیاست؟
بردیا : معلومه بچه ها
جمشید : تو هم ناظم ما هستی از این به بعد باید هواست به جند های ما باشه
بردیا : جنده هات کیه !نمی فهمم چی میگی
_ایمان شروع کرد لخت کردن من و کرم زد به پشتم و بدون مقدمه شروع کرد کردن ، بهش گفتم ایمان وسط سوال و جواب، سکس می کنی ، جمشید چی می گه _
ایمان : الان به زبون ساده خودم برات میگم اما می خوام وسط کون دادنت بهت بگم که بدونی یه کونی بیشتر نیستی و حرف زیادی نزنی
بردیا : تو صد بار اینو یادم دادی نیاز نیست بازم بگی
ایمان : افرین ، پس گوش کن ما تو اون چند روز زیر  حس گرهای دود اتیش نشانی خونتون که زیادم هست دوربین گذاشتیم ، اصلا دیده نمیشه حتی الان که میدونی هم بری نمی بینیش به این راحتی
بردیا : خوب !!! چرا
ایمان : من و جمشید ده روزه درست نخوابیدیم اما تونستیم تو این ده روز یه کلکسیون خوب جمع کنیم
بردیا : مثلا چی
ایمان : فیلم روغن زدن خواهرات برا هم و فیلم روغن زدن مامانت و دوستش برا هم و چند تا فیلم لخت از حموم رفتناشون اما دیشب گل فیلما بود ، ملیکا هر از گاهی شیطونی می کنه و ممه های مینا رو یه دو سه دقیقه ای می خوره ، ها ها ها(خنده با صدای بلند)، همین برا ما بس بود که به تو زنگ بزنیم
باید به یه بهونه ای مینا رو بکشونی اینجا
بردیا : ایمان حتما باید تا تح داخلش باشه ، خوب بیار بیرون سخت هست حرف زدن برام
ایمان : کونی رو چه به حرف زدن فقط کونت رو بده و لذت ببر و بگو چشم
بردیا : اخه میگی خوانوادتو جنده کن!!!
ایمان : دقیقا ، هیچ چاره ای هم نداری ابروتو میبرم تو ایران خودت میدونی چی میگم
بردیا : اخه چی بگم که بیاد ، کاری نداره اینجا
ایمان : بگو ایمان تولدشه شما رو هم دعوت کرده
بردیا : ایمان تو رو خدا اذیتش نکن
ایمان : خیالت راحت نگران نباش ، فردا ۷ عصر اینجا نباشن جفتشون یا دست کم مینا ، مادر خودتو گاییده بدون حالا هم برو زود خونه کار زیاد داری
میدونستم می خواد بلای منو سر خواهرام بیاره اگر بگم نه که تو ایران فیلم هامو پخش می کنه بگم اره به خواهرام بدی کردم ، تا شب تو فکر بودم اما اخر از ترس و تهدید هایی که می کرد و میدونستم آدمه کله خرابیه دلم و به دریا زدم و رفتم تو اتاق مینا –
بردیا : سلام خواهری خوبی
مینا : ممنون مرسی ، جانم
بردیا : مینا  فردا تولد ایمان هست کسی رو ندارن اینا ، می خوام سوپرایزش کنم با جمشید یه چند نفری بشیم تولد بگیریم
مینا : بزار زنگ بزنم ببینم ملیکا میاد
بردیا : چی گفت
مینا : ملیکا میگه نمیام
بردیا : مینا بخاطر من بیا نیم ساعت یه کیک و دو تا عکس میگیریم و تموم
_ رفتیم تو سالن در بارش حرف زدیم که مامانم شنید
گفت ملیکا مادر ، خودبینی خوب نیست اینا تنهان، مربی برادت هست برو نیم ساعت بشین بیا
ملیکا : باشه اما وقتی اصلا نمیشناسمشون تولد رفتن نداره اخه
مرجان  : عیب نداره مامان برو گناه دارن
خلاصه من بیغیرت که به خودم صدتا فوش میدادم از ترس پخش شدن فیلم کون دادن هام داشتم خواهرام رو تو بغل اینا میزاشتم، ساعت ۷ شد و ما اونجا بودیم
خواهرام و من رفتیم تو ، اینا توقع نداشتن ایمان باشه وقتی دیدن هر دو هستن و اصلا جو تولد نیست با تعجب تو گوش من گفتن اشتباه نکردی!!!امروز بوده بردیا!!!
ایمان : خوش امدین
جمشید : بفرمایین خوش امدین
_ کلی احوال پرسی گرم کردن  و بعدم ایمان گفت اره بردیا رو گذاشته بودیم سر کار واقعا فکر نمی کردیم مزاحم شما بشه _
مینا : اخی اداشم چه ساده هست
ملیکا : کارتون جالب نبود من بخدا صد تا کار داشتم ایمان : بیاید یه فیلم خنده دار کوتاه گرفتم ببینیم
راسی بردیا جان تو برو تو اتاق تمرینت رو ادامه بده
این فیلمه کوتاه هست بعدم خواهرات میرن دیگه
بردیا : باشه اوکی
داشتم از ترس می مردم ، خدایا می خواد چیکار کنه چی نشونشون بده ، شاید باورتون نشه حتی به خودکشی هم فکر می کردم اون لحظه ، گفتم اگر بهشون بگه با من چیکار کردن خودمو میکشم ، رفتم تو اتاق اما گوشم رو چسبوندم به در ببینم چی میگن که یه دفعه شنیدملیکا گفت این چیه شما فیلم اتاق مینا رو از کجا دارین ، فیلم لخت ما رو چطور گرفتین ، دارین چه گوهی می خورین الان زنگ میزنم مامان پدرتون رو در بیاره
ایمان : اره زنگ بزن اما بدون دختر خوب فیلم لخت مامانت هست ، لخت خودت هست ، خواهرت هست
خودت میدونی دوست داری پخش شه یا نه ؟
مینا : چی میگی ملیکا ابرومون همه جا میره چقدر بهت گفتم این شوخی مسخره رو نکن حالا هر کی این فیلم رو ببینه میگه ما لزیم
ملیکا : مینا این گدا گشنه ها می خوان از ما باج بگیرن
چیه زندگی ما رو دیدین فکر می کنین خبریه یک قرون هم دستتون نمیاد الان دست داداشم رو میگیرم بریم از اینجا، بردیااااا، بردیاااا
ایمان : بردیا پات رو از اتاق بزاری بیرون خودت میدونی چی میشه .
_ منم از بس صدای تپش قلبم بزرگ شده بود انگار قلبم تو گوشم میزد و ملیکا همش صدام می کرد اما می ترسیدم بیام بیرون _
مینا : جمشید خاک تو سرت فکر کردم تو ادم حسابی هستی
ایمان : خوب برید به مامانتون بگید اما تا برسید قسم می خورم فیلمتون رو تو ایران تو بزرگ ترین پیج ها پخش کنم ، که اگر نکنم از داداش شما بی عرضه تر و بی غیرت ترم
مینا : خفه شو داداش ما جای تو رو نگرفته
ملیکا : نه راس میگه ما داریم داد میزنیم اما میترسه بیاد
این یکی رو راست میگه خاک بر سرش کنن ، ولش کن مینا بیا بریم ، خونه تکلیفمون رو با بردیا روشن می کنیم
_ دیدم صدای گریه مینا میاد و میگه اگر پخش کردن فیلم ما رو چی ، فیلم مامان رو چی ، ملیکا همیشه نمیشه با زور و دعوا رفت جلو ، ایمان بگو چند می خوای؟
ایمان : شما خیلی فکر کردید گوهی هستید یا پول دارید
نه بابا اصلا نه پول می خوام نه چیزی جمشید از مینا خوشش میاد ، منم از تو ، ما میدونستیم پیش نهاد بدیم شما می گید نه ، الانم میگم فقط دوستی و سکس می خوایم اما حوصله نداریم چند ماه بریم و بیام تا سکس شروع بشه ، اما قول میدم هر سکسی بشه بین خودمونه
و از این به بعد هم رو ما حساب کنید همه جوره
ملیکا : چه خوب گو خوری می کنی اینا رو کی یادت داده؟
توهمی ؟!!!
مینا : ملیکا تو برو خونه تو اینا رو عصبانی می کنی ما رو بد بخت می کنی
ملیکا : خواهر ساده من و فکر می کنی ما الان سکس کنیم اینا راحتمون میزارن دیگه ؟ احمق نباش
مینا : اقا من نمی خوام فیلم لختم پخش شه بخدا ملیکا الان برو خونه به مامانم چیزی نگو وگرنه…
ملیکا : من تو رو اینجا تنها نمیزارم خیالت راحت
جمشید : مینا اگر تو با ملیکا با لباس زیر برامون قشنگ رقصیدین  فیلم ها رو پاک می کنیم
ملیکا : مینا داری چه گوهی می خوری
مینا : اینا فیلم لخت ما رو دارن حالا با لباس زیر
میگه پاک میکنم
ملیکا : ای احمق
جمشید : جفتتون باید برقصید
مینا : ملیکا دیونم نکن بیا برقصیم تموم شه
_ دیدم صدای اهنگ میاد و جمشید و ایمان همش میگن جووون جیگر کمرتو جیگر بدنتووو…
که یه دفعه صدای اهنگ خییییلی زیاد شد و نمی شد چیزی بشنوی اما وسطش صدای جیغ شنیدم البته یه نیم ساعتی بعد داخل صدای اهنگ صدای جیغ شنیدم
خیلی اروم و با ترس در رو باز کردم اروم تو راه رو رفتم و از کوشه راه رو دیدم جمشید داره به زور با مینا سکس میکنه ، سینه هاش رو می خوره و کوسش رو لیس میزنه
اما خبری از ایمان و ملیکا نبود بیشتر می ترسیدم بلایی سر ملیکا بیاد چون ایمان خیلی خشن بود
گشتم تا دیدم صدای ملیکا داره تو حموم میاد یواشکی نگاه کردم دیدم ایمان حرومزاده دستش رو به دوش بسته رو زمین نشوندتش و داره میشاشه رو سرش و فیلم می گیره اونم داره گریه می کنه ، شاید بگید تو چه گوهی هستی اون وسط ، این دقیقا حرفی هست که خودم هم به خودم میگفتم ، میگفتم لعنتی یه گوهی بخور تا دیدم صدای جیغ اومد از سمت مینا رفتم دیدم اره دیگه مینا خسته شده بود و جون تقلا کردن نداشت و جمشید تونسته بود کونش رو فتح کنه اونم از درد از عقب دادن جیغ کشیده بود وقتی رفتم دیدم ساکت و اروم داره فقط به چشمای جمشید نگاه میکنه و کون میده انگار از بس دست و پا زده بود کل بدنش سرخ شده بود و جون نداشت
رفتم با استرس سراغ ملیکا دیدم ایمان بهش میگه افرین بخور ، جوووون  ، دختر خوب حتما باید تحقیر می شدی بعد می خوردی ، ملیکا هم با خشم نگاهش می کرد و براش ساک میزد منم سریع رفتم تو اتاق و هندز فری زدم که اگر خواهرام بیان تو من بگم نشنیدم و نفهمیدم
و همینم شد بعد یک ساعت اومدن تو اتاقم با صورت داغون
ملیکا : خاک تو سرت تو چه گوهی می خوردی؟
بردیا : سرم تو اهنگ بود ، مگه چی شده؟
مینا : هیچی داداش بریم خونه دوستم با این سر و وضع بریم مامان سکته می کنه و رفتیم خونه دوستش باز ارایش کردن و منم خودم رو به خریت زدم و میگفتم مگه چی شده اونا هم میگفتن هیچی ، بیخیال و از این حرفا ، مامانم گفت از تولد چه خبر گفتن هیچی یه تولد ساده بود دیگه ، به مامان چیزی نگفتن ولی یه جور بدی به من نگاه میکردن انگار فهمیده بودن من میدونم و بیغیرتی کردم ،
یه چند روزی گذشت و دیگه خبری از ایمان و جمشید نشد یه بیست روزی که من گفتم اگر خدا بخواد ترسیدن چه گوهی خوردن و از این بابت خوشحال بودم تا اینکه دیدم تو خونه صدای بحث میاد
مرجان : نه مادر من عقب افتاده نیستم رو مد جامعه هم هستم از شما دو تا هم خوش تیپ ترم اما شما عادت نداشتید شلوار پاره بپوشید عادت نداشتید برید ۱۰ ساعت پیداتون نشه عادت نداشتید با خودتون ساک ببرید
من ساکتون رو چک کردم توش لباسه و لباس زیر
دارید چیکار می کنید ؟
ملیکا : مامان ما بچه نیستیم ، اصلا خجالت نکشیدی ما رو گشتی این چه کار زشتیه
مینا : مامان داخل خونه هستم میگی چرا بیرون نمیری بیرون میرم میگی چرا بیرونی ، فازت چیه
مرجان : مامان من بچه نیستم ، شما هم ازادین ، فقط بهتون میگم هواستون جمع باشه دختر بودنتون رو از دست ندین

ملیکا : مامان بردیا تو خونه هست ، زشته ، چی میگی؟
مرجان : من وظیفم بود بگم ، دیگه هم نمیگم خودتون می دونید
مینا : خیالت راحت باشه مامان همش مهمونیه دخترونس
مرجان : خدا کنه …!!!
ترسیدم ؟ گفتم نکنه اینا میرن پیش اونا؟ تعداد روزی که مامان میگه اندازه روزهایی هست که از اونا خبری نیست ؟ واااای نه ؟ نه نه!!!من فاز برداشتم ، خدا نکنه !!! من که چیزی برای از دست دادن نداشتم بهشون زنگ زدم
بردیا : سلام ایمان خوبی
ایمان : سلام کونی چطوری ؟
بردیا : خبری ازت نیست
ایمان : چیه به سوراخ کونت استراحت دادم مشکلی داری
بردیا : نه ولی کسی رو که خودت کونی کردی خودتم باید کارش رو راه بندازی قول دادی ، یادته هست که ؟
ایمان : بخدا این چند روز روزی ۵بار اب کمرم خالی میشه دیگه کمر ندارم
بردیا : چیه بهتر از ما پیدا کردی
ایمان : بماند
بردیا : خوب بگو
ایمان : والا قول دادم نگم ، اما با گوهی که تو خوردی هم ادبت می کنم و هم میگم .
بردیا : مگه چیکار کردم؟
ایمان : بچه کونی ما همه خونمون دوربین گذاشتیم ، مگه به تو نگفتم حق نداری از اتاق بیای بیرون خواهر جنده؟
بردیا : خوب جیق زدن ترسیدم اما طوری اومدم که نفهمیدن ، حتی شما هم نفهمیدین الان تو دوربین ها دیدین
ایمان : خلاصه جواب اطاعت نکردنت اینه که با کون خونی میری خونه ، حالا خودم باید فکر کنم با چی بکنم توش پاره بشی تا ادب بشی من ارباب تو هستم حرومزاده
بردیا : ایمان کون من رو پاره کن قبول اما این چه کاری بود کردی با ملیکا خیلی دلم گرفته بخدا فکر خودکشی همش تو سرم هست ، اقا سکس می کردی ، اخه چرا روش ادرار کردی
ایمان : بچه کونی اینا تجربه هست ، ملیکا خیلی مغرور بود باید اول خوردش می کردم بعد میشد برده و نوکرم ، فهمیدی؟ درضمن بله این مدت میان اینجا به من و جمشید میدن و میرن هر روز مینا رو میکنیم اما ملیکا رو رام کردم تا هم بده ، هم شاش خورم شه
بردیا : ایمان جون مادرت نکن ، این شاش دیگه کثافت کاریه ، مریض میشه
ایمان : به جون مادرم یه بار دیگه خواهش کنی ، یا دستور بدی یا از این حرفا رو سر خودتم میشاشم و هر روز باید بخوری ، میدونی که مجبوری و می خوری اگر بخوام راسی خواهر جنده ، خواهرات جفتشون قسم خوردن اگر تو بفهمی خودکشی می کنن ، سوتی ندی مادر جنده ،
اما یه خبر خوب هم برات دارم پسر خوبی باشی کلی فیلم سوپر خواهرات رو برات میفرستم ، ببین شدن جنده حرفه ای من ، یادشون دادم با اشاره بفهمن چیکار کنن ، ساک بزنن ، کون بدن و صد تا کار دیگه ، دوس داری ببینی؟
_هم ناراحت بودم و هم از شهوت داشتم میمردم
گفتم اره بفرست برام _
ایمان : نه بچه کونی باید بیای اینجا تا هم در حین دیدن فیلم دادن خواهرت بکنمت هم تو با فیلم دادنشون جق بزنی من از این صحنه بهدیادموندنی یه فیلم برای یادگاری بگیرم ، ها ها ها هاها(خنده بلند)
بردیا : فردا صبح میام
_فرداش رفتم پیش ایمان، بهم گفت خوب بردیا جووون چه مدل سوپری دوس داری ببینی خشن ، رومانتیک با گریه و التماس یا شاشیدن و شاش خوردن ، همه مدل ها موجوده ، خواهرات شدن دوتا جنده حرف گوش کن
اینجا هم اسم مینا  توله هست و ملیکا اسمش شاش خور هست
مینا ابمون رو میدیم بخوره و لیس بزنه مثل یه توله خوب کارش رو بلده
ملیکا هم شاش منو می خوره اسمشو گذاشتم شاش خور
، خواهرات جمشید رو جمشید صدا می کنن ولی من رو ارباب
تو هم دیگه ارباب صدام میکنی نه ایمان ، خوب نگفتی چه سبکی می خوای ،
بردیا : خشن رو بزار
_از عمد گفتم خشن ، خواستم ببینم اسیب میرسونه بهشون یا نه _
ایمان : جوووون ، چشم خوب برو لخت شو داگی جلو تلویزیون بشین صورت به تلویزیون کونتم برا من .
_ منم داگی شدم کرم رو هم زدم اونم قفل کیرم رو باز کرد و شروع کرد پلی کردن فیلم و کردن من .
(صدای فیلم)
مینا : ایمان بخدا نمی تونم بار سوم هست تو رو خدااا دیگه نکن خییییلی درد داره
ایمان : جووووون ، حالش به این دردیه که تو داری
مینا : مامانیییی درد داره ، ایمان تو رو خدا تا اخر نکن دیگه نمی تونم بخدا فردا میام جای امروز که نکردی بکنم
ایمان : کسخل فردا و پس فردا و هر روز قراره بیای کون بدی امروز جای خودش فردا هم جای خودش
روزی پنج بار سه بار من، ۲ بار جمشید
مینا : خیییلی زیاده من از صبح تا حالا دارم بهتون میدم فقط وسطش یه لقمه صبحانه بهم دادی و یه لقمه نهار
بخداااا فکر میکنم داره خووون میاد دیگه
ایمان : اولش باید جرت بدم که عادت کنی به جندگی فهمیدی؟
_من از ایمان پرسیدم ایمان این فیلم مال کی هست ؟ ایمان گفت روز سوم دادنش ، گفتم یه فیلم حالا از روزای اخر مثلا ۲۰ توم‌بزار _
ایمان : می خوای ببینی چقدر رام شده نه ؟ الان دیگه کیر من رو نداشته باشن می میرن خواهرات ، ببین خودت
_ایمان یه فیلم جدید گذاشت مال دو روز پیش _
مینا : ارباب قلیون اماده هست
ایمان : چاقش کردی توله
مینا : اره خوبه
ایمان : اب مخصوص هم ریختی تو قلیون
مینا : اره
بردیا :  تو فیلم منظورت از اب مخصوص چیه ارباب ؟
ایمان : هم ۲۰ لیتر عرق سگی گرفتم رو سینه و کوسشون خالی کردم  بعد  ریختم تو شیشه که وقتی می خورم مزه کوس این دو تا جیگر رو بده
یه ۲۰ لیتر شراب هم درس کردم رو کوس و سینشون ریختم و جمع کردم بجای اب قلیون می ریزم تو کوزه و تنباکوی شراب هم میزارم
بردیا : ایمان بخدا عادی نیست این کارا
ایمان :  مادر جنده ایمان نه من دیگه ارباب خانوادتم فقط مامانت مونده اونم میدونی به زودی میکنمش ،حالا کار تو عادیه الان کیر من تا تح تو کونت هست داری فیلم دادن خواهرات به منو می بینی بی غیرت مادر جنده
بردیا : گوه خوردم خوبه ، هر کاری دوس داری بکن
ساکت شدیم فقط داشت صدای فیلم میومد و شالاپ شالاپ که ایمان منو می کرد ، دیدم مینا قلیون چاق کرده رو داد به ایمان و شروع کرد براش ساک زدن
و حرفای سکسی زدن ، می گفت ارباب جووونم ابت مال منه فقط نبینم یه روز با ملیکا منو هم سهم کنی
ایمان : نه جنده کوچولو اون فقط شاش باید بخوره تا هار نباشه دو روز تحقیر نشه باز شروع می کنه هار شدن
وسط این حرفا و ساک زدن مینا یه دفعه ملیکا اومد تو تصویر و گفت اجازه میدی برم کار دارم
ایمان : چند بار دادی امروز
ملیکا : ۲ بار جمشید و ۲ بار شما ارباب
ایمان : ۵ بار نشده نمی تونی بری
راسی لیوانت رو تاقچه اماده هست
منو مینا می خوایم مست کنیم بعد بکنمش
می خوای تو لیوانت  عرق بریزیم تو هم مست کنی
ملیکا : نه مرسی همین رو زود می خورم که اونو با هم بخوریم
ایمان : نترس شاش من با همه چی معجزه می کنه جنده عرق رو بریز توش مست کن طوریت نمیشه
بردیا :دیدم ملیکا شاش ایمان رو یه نفس سر کشید
و خیلی عادی بدون اینکه ایمان بگه لخت شد شروع کرد کونش رو تکون دادن
مینا : ملیکا برو گمشو مست کردیم عشق بازی کنیم
از کردن تو خبری نیست
ایمان : جمشییید بیا این شاش خور رو بکن تا من بعد از مینا برم سراغش
مینا : ایمان جدی چه کمر سفتی داری وقتی میکنی ادمو
قشنگ جر می خوره ۴ بار دادم ولی به تو دادن یه چیز دیگه هست نه اینکه جمشید بده ولی کیر تو کلفت تره بلند تره ، تلمبه هات سفت تره
ایمان : میدونم شما دو تا جنده از جر خوردن خوشتون میاد خانوادگی عاشق کیرین امارتون رو دارم
_ با دیدن این فیلم و دادن همزمان به ایمان انقدر حشری شدم دو بار ابم اومد و هر بار ایمان گوشی دستش بود  می خندید و تو فیلم می گفت خواهرای جنده این کونی بیغیرت کجایین که با فیلم دادن شما به من و همزمان کون دادن به من داره تند و تند ابش میاااد واقعا بردیا مادرتو گاییدم بی غیرت از گوه کمتر
_این فوش ها رو هم که به من می داد ایمان بیشتر حشری میشدم تا اخرش ابش اومد و همش رو تو کونم خالی کرد و یه لیوان گذاشت زیر پام گفت زور بزن ابت بریزه توش ، گفتم اخه چرا ارباب ، گفت فردا شب می فهمی ، وقتی رفتم خونه و فردا شب رسید دیدم تو تلگرام یه ویدیو فرستاده همون لیوان رو گذاشته جلوی مینا و میگه بخور
مینا : این چیه ارباب جونم
ایمان : ابم هست برات ریختم تو لیوان حروم نشه
مینا : چی شد اب کمر ارباب من که همیشه کرمی  وغلیظ و سفت و چسبناک بود این سری شده بی رنگ و شل انگار اب شیر رو تو لیوان ریختن
ایمان : از بس تو و خواهر جندت اب کمر منو خالی می کنید فرصت نکرده این سری عمل بیاد ، زود باش بخورش
_دیدم مینا خورد و برام پیام فرستاد که بچه کونی برو حال کن اب کمرتو یه دختر به خوشکلی مینا خورد اینم جایزت که باعث شدی من و جمشید بکن خانوادت بشیم راسی دیدی حتی خواهرت فهمید این اب کمر یه اب کمر یه ادم بی خاصیت هست مثل تو
ها ها ها ها ها(خندیدن بلند)
تازه این اولشه

ادامه دارد…

نوشته: امپراتور شبهات

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها