داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ماجرا های مامانم و کون دادن من (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

با سلام خدمت همه دوستان که قسمت دوم داستان منو خواندند .
در اول از همه دوستانی که نظراتشون رو با کمال ادب نوشتن تشکر میکنم و تمام تلاشم رو میکنم که اشتباهاتم رو تصحیح کنم.
سرتون رو به درد نمیارم و میرم سراغ ادامه داستان
خلاصه اون شب خواب به چشمهای من نیومد و تمام شب بیدار بودم ولی مامانم برنگشت خونه، دم دمای صبح شده بود و من کاملا نگران شده بودم که نکنه بلایی سرش اومده باشه گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم تماس اولم رو جواب نداد دوباره تماس گرفتم بعد چندین بوق جواب داد ، با یه صدای بی حال…
مامان: سلام چیزی شده مامانی ؟
من : نه مامان نگرانت شدم ، کجایی؟ چرا صدات انقدر بی حاله ؟
مامان: چیزی نیست نیما جان کمی خستم تو بخواب منم دیگه میام خونه
که یه صدای مردونه اومد از اونور خط گفت : نمیمونی سعید بیاد ببینه نیستی شاکی میشه ها !
مامان: نیما مامانی تو صبحونتو بخور برو مدرسه من طرفای ظهر میام .
من : مامان من خیلی خستم تمام شبو نخوابیدم نمیتونم برم مدرسه .
مامان : باشه کاری نداری و گوشی رو قطع کرد.
من که خیالم راحت شده بود کم کم خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم ساعت از ۲ بعد از ظهر هم گذشته خیلی گشنم شده بود رفتم یه چیزی بخورم که کنار در آشپزخانه کیف مامانم رو دیدم ، مامانم برگشته بود ، رفتم در اتاقش نیمه باز بود داخل اتاق رو نگاهی انداختم دیدم خوابه درو آروم رو هم گذاشتم و برگشتم تو آشپزخونه غذا گرم کردم و خوردم .
ساعت دور ورای ۵ بود که مامانم بیدار شد اومد تو اتاقم دید بیدارم سلام کرد ، گفتم ساعت خواب مامانی
مامان: خیلی خسته بودم خوابم برد
من: خوش گذشت دیشب با خنده
مامان : خفه شو بیشعور بچه با مامانش اینجوری صحبت میکنه ، دیگه نمیخوام راجب این چیزا صحبت کنیم بعدم در رو بست و رفت .
سر شام هم با من سرسنگین بود منم حرفی نمیزدم راستش کمی دلخور بودم ازش که با منی که با کارش مرافقت کردم اینجوری رفتارکنه .
فرداش اومد منو بیدار کنه برای مدرسه ، وقتی بیدار شدم هنوز دلخور بودم از طرفی هم میدونستم اگر دلخوریمو بروز ندم باز هم همون طوری باهام رفتار میکنه ، برای همین هم باهاش خیلی سرد برخورد کردم و رفتم مدرسه .
یکی دو روزی همینطور گذشت تا اینکه بالاخره مامانم اومد سراغم و پرسید چرا با من اینقدر سرد شدی مگه نگفتی با کاری که من میکنم کنار اومدی و مشکلی نداری ، اگه پشیمون شدی بگو
من : نه پشیمون نشدم
مامان : پس چته چرا اینطوری رفتار میکنی ، خودت میدونی که من به جز تو هیچکس دیگه ای ندارم ، دارم دق میکنم بگو اخه چیکار کردم که باهام سرد شدی ؟
من : مهم نیست به کارات برس به منم زیاد فکر نکن فکر کن من مردم
تا اینو گفتم مامانم زد زیر گریه و گفت اگه بخاطر تو نبود هزار دفعه خودمو خلاص کرده بودم ، منم تحمل اشک مامانمو نداشتم و ندارم ،رفتم بغلش کمی دلداریش دادم و خودمو لوس کردم وقتی کمی ارومتر شد بازم پرسید دلیل رفتارم رو منم جواب دادم که خودت اون روز گفتی خفه شم منم به حرفت گوش کردم همین
مامان : من منظورم این نبود ، من فقط میخواستم راجب اون چیزا صحبت کنیم
من : چرا ؟ وقتی من میدونم کجا بودی و برای چه کاری رفته بودی چرا صحبت نکنیم
مامان: من برای خودم نمیگم برای خودت میگم که شاید ناراحت بشی
من : من اگر می خواستم ناراحت بشم از اول مخالفت میکردم ،در ضمن اگه به فکر ناراحتی من می بودی از همون اول با من مشورت میکردی نه این که تو خیابون مچ تو بگریم .
مامان: اخه من خجالت میکشم باهات راجب اون جور چیزا صحبت کنم ، من از جام بلند شدم رفتم داخل اتاقم تا یک ساعتی بیرون نرفتم که مامانم خودش اومد تو اتاقم گفت باشه ولی قول بده ناراحت نشی و بهت بر نخوره گفتم قول میدم
پرسید چی میخوای بدونی منم به شوخی پرسیدم از کاندوم ها چیزی مونده ؟
مامان: نکنه باز هوس خیار کردی و یه خنده بلند سر داد
من: مامان سعید کیه ؟
مامان : یکی از دوستهای منصور که تو کارهای بازاریابی کمکش میکنه
من: با سعید هم سکس داشتی ؟
مامان : بله
من : اون شب چند دفعه سکس داشتی ؟
مامان : نمیدونم ولی دو سه باری شد
من : تا حالا با دو نفر همزمان سکس داشتی ؟
مامان : نه ،منم دیگه چیزی نپرسیدم تا شب بعد شام رفتم تو اتاقم و داشتم یه فیلم میدیدم که رسید یه جاهای صحنه دارش و من حشری شدم ، بی اراده دستم رفت طرف کونم و کرمی افتاد به جونم و یاد حرف مامانم افتادم .
پاشدم رفتم اتاق مامانم دیدم بیداره گفتم مامان گفت جونم پرسیدم کاندوم داری ؟ گفت میخوای چیکار شیطون نکنه دوباره هوس کردی سرمو انداختم پایین گفتم اره که گفت خودتو تمیز کردی گفتم نه گفت برو تو دستشویی تا بیام یادت بدم رفتم مامانم اومد و یادم داد چطور با شلنگ داخل رو تمیز کنم وقتی خوب تمیز شد گفت حالا برو روان کننده ای رو که بهت دادم رو بیار خودم کمکت میکنم ، منم رفتم اومدم دیدم مامانم یه چیز لوله مانند تو دستشه داره روش کاندوم میکشه پرسیدم اون چیه گفت از خیار بهتره و خندید بعدش گفت خیار سرده درد میاره این بهتره جای برسهای منه ولی میشه ازش استفاده کرد.منو خوابوند رو پاهاش مثل دفعه قبل و شروع کرد گفت فقط مثل اون دفعه کثیف کاری نکنی ، راست میگفت از خیار خیلی بهتر بود من دیگه کاملا حشری شده بودم گفتم کاش از اون کیر پلاستیکی هایی که تو فیلم سوپر هست داشتیم خندیدو گفت اگه خیلی دلت میخواد بگم منصور بیاد جرت بده اینو که گفت من حشرم چند برابر شد و بعد چند تا تکون دیگه مامانم ابم اومد بدون اینکه دستی به کیرم بزنم یا به پاهای مامانم بمالم ، مامانم متعجب بهم نگاه کرد و پرسید ابت چطوری اومد تو که حتی دستم بهش نزدی یعنی اینقدر خوشت آمد و لذت بردی گفتم آره مامان دست خودم نیست بعد هم ازش تشکر کردم خواستم برم تو اتاقم که مامانم گفت نمیخواد بیا همینجا بخواب رفتم تو بغل مامانم و خوابم برد.
فردای اون روز جمعه بود منم خونه بودم داشتم بازی میکردم که مامانم صدام کرد گفت میره تا مغازه چیزی بگیره و رفت منم رفتم تو آشپزخونه تا آب بخورم دیدم گوشی مامانم رو میزه آشپز خونست فضولیم گل کرد شروع کردم چک کردن گوشیش رفتم تو گالریش شروع کردم فیلم و عکس هاشو دیدن تا این که به عکسش با منصور رسیدم خیلی با منصور عکس داشت که یکی از عکس ها نظر منو به خودش جلب کرد مامانم از روی شورت کیر منصورو تو دستش گرفته بود و زانو زده بود جلوش و سلفی گرفته بود اونو برداشتم و برا خودم بلوتوث کردم همینجوری داشتم گالریش رو زیرو رو میکردم که دیدم مامانم بالا سرم وایساده تا سرم رو بالا کردم گوشیشو از دستم قاپید گفت فضولی بسه دیگه که از دهنم پرید گفتم منصور باید کیر بزرگی داشته باشه که اینقدر دوسش داری خندید گفت اره خیلی گندست هر دفعه پدرم در میاد تا کارش تموم میشه ، من که این حرفارو از مامانم شنیدم داغ کردم گفتم مامان یه چیزی بخوام نه نمیگی گفت تا چی باشه گفتم میتونی یه عکس از کیر منصور برام بگیری با گوشی که مخالفت کرد ولی با کمی اصرار قبول کرد منم رفتم بوسیدمش. داشتم میرفتم سمت اتاقم که گوشیش زنگ خورد گفت ببین چه حلال زاده هم هست منصور بود مامانم گوشی رو جواب داد گفتم بزاره رو اسپیکر
منصور: سلام خانوم خانوما کجایی سراغی از ما نمیگیری
مامان: سلام بابا همین پریروز پیشت بودم
منصور: خب چیکار منم دلم زود به زود برات تنگ میشه (دلم هواتو کرده نازنینم )
مامان: خوبه حالا دروغ نگو دلت هوامو کرده یا کیرت ناقلا ؟
مامانم که اینو گفت من آتیش گرفتم کیرم یه دفعه ای به آخرین حد خودش رسید(مامانم فهمید)
منصور: اونم هست ولی بیشتر دلم برات تنگ شده میتونی بیای پیشم ؟
مامان: مگه زنت خونه نیست ؟
منصور: چرا هست ولی میریم خونه سعید خانوادش رفتن مسافرت کسی خونشون نیست
مامان: من حوصله سعید و ندارم اون دفعه ندیدی چه کاری باهام کرد اصلا ول کن من نبود
منصور: بابا تو بیا اون نمیکنه میفرستمش بره بیرون
مامان: نمیشه من اونجا نمیام ،منصور خیلی اصرار داشت ولی مثل این که مامانم از سعید خوشش نمیومد تا این که منصور گفت صبر کن ببینم جای دیگه ای میتونم پیدا کنم یا نه بهت دوباره زنگ میزنم و قطع کرد .
به مامانم گفتم مامان این چقدر حشریه مامانم گفت تازه این زنم داره نمیدونم چرا اینجوریه ، از مامانم پرسیدم حالا چیکار میکنی میری مامانم گفت خونه سعید نمیرم ، پرسیدم اصلا دلت میخواد بری پیش منصور با کمی مکث گفت اره فهمیدم حشرش زده بالا
منصور دوباره زنگ زد گفت جا پیدا نکرده خیلی ناراحت خداحافظی کرد. من دیدم مامانمم پکر شد گفتم اگه خیلی دلت میخواد بگو بیاد اینجا که مامانم چشاش گرد شد گفت جدی میگی منم با سر تععید کردم گفت پس تو چی گفتم من میرم تو اتاقم درم قفل میکنم بگو من رفتم بیرون که گفت نه زشته من گفتم برا من زشت نیست و مشکلی ندارم اونم شهوتش بهش غلبه کرد و زنگ زد به منصور و گفت بیاد خونه ،منصور پرسید نیما کجاست گفت با دوستاش رفته بیرون فقط زور بیا تا برنگشته .
بعد مامانم بهم گفت اون نهایتا تا ۱ ساعت دیگه میرسه اینجا و از من خواهش کرد از اتاقم بیرون نیام منم قول دادم بهش به شرطی که عکسی که ازش خواستم رو برام بگیره مامانمم گفت باشه .
من کلی استرس داشتم ولی نمیدونم چرا این کارو داشتم میکردم تو همین فکرا بودم که منصور به گوشی مامانم زنگ زد و گفت نزدیکه و منم رفتم تو اتاقم و درم قفل کردم………

اگه دوست داشتین بگید تا ادامه بدم اگرم که نه دیگه ادامه ندم
تو این قسمت خیلی تلاش کردم غلط املایی نداشته باشم امیدوارم موجب رضایت شما قرار بگیرد .
با تشکر از همه دوستانی که لطف داشتند

ادامه…

نوشته: نیما

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها