داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ماجرا های مامانم و کون دادن من (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه
با سلام خدمت همه دوستانی که راجب لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه نظر دادن حالا چه خوب چه بد ممنونم و میدونم کمی غلط املایی داشتم که بازهم معذرت خواهی میکنم . امیدوارم که بتونم با این قسمت شما دوستان عزیز و راضی نگه دارم .

خلاصه با رفتن خونه خاله و خبردار شدنشون از رابطه مامانم با مرتضی همه چی خراب شد . مامانم خیلی ناراحت بود چون بابا بزرگم فهمیده بود و به شوهرخالم سپرده بود هواسش به ما باشه ُ از این قزیه چند ماهی میگذشت مامانم کم کم عادت کرده بود ولی شوهر خالم( رامین) خیلی تو کارا و رفت و امد ها دخالت میکرد ،مامانم اصلا از این کار خوشش نمیومد به خاطر همین هم جروبحسی سر گرفت که نگو و نپرس هم با رامین هم با بابا بزرگم ،کار به جایی رسید که مامانم گفت من میرم یه جایی که هیچ کس مارو نشناسه و از کسی ابرویی نره .!
خلاصه مامانم هر چیزی که داشتیم رو فروخت و ما به کرج نقل مکان کردیم و ارطبات ما با فامیل به کلی قطع شده بود ، یه آپارتمان کوچیک اجاره کردیم و بازم مامانم یه ارایشگاه تازه راه انداخت ، یادم میاد اون اولا خیلی سختی کشیدیم تا وضعمون کمی بهتر شد کار مامانم کمی رونق گرفته بود و منم به مدرسه میرفتم و از اون کارام هم کلا دست کشیده بودم .تا این که من بزرگتر شدم ،سوم راهنمایی بودم که کم کم با فیلم سوپر اشنا شدم ،تو مدرسه مثل چی فیلم سوپر رد و بدل میشد خودتون میدونید دیگه…
من یه دوستی داشتم (حامد)که اتفاقعا چند ماهی میشد اومده بود تو کلاس ما و خونشون هم تو کوچه ما بود و ما همو از قبل دیده بودیم و با اومدنش تو کلاس ما راحت با هم دوست شدیم و اولین فیلم رو هم از حامد گرفتم ، حامد پسر بدی نبود ولی خیلی تو کوچه میگشت به خاطر همین مامانم زیاد از اون خوشش نمیومد که با هاش دوستی کنم .خوب یادمه اولین باری که از من پرسید فیلم سوپر دیدم یا نه منم گفتم نه ،گفت پس خیلی پاستوریزه ای ولی ایب نداره خودم برات میارم ببینی .فردای همون روز که داشتیم با هم از مدرسه میومدیم پرسید فیلم میخام یا نه منم اولین بارم بود و کنجکاو گفتم راه ، گفت سبر کن برم برات بیارم رفت و بعد ۵ دقیقه برگشت با یه سی دی تو یه پلاستیک مشکی گفت کسی نبینه برات مشکل پیش میاد هر وقت هم خواستی برش گردون منم سی دی رو گرفتم و رفتم خونه مامانم خونه نبود سی دی رو گذاشتم لپتاب و پلی کردم یه زن با یه کون کنده داشت برای یه مرده ساک میزد ، من کلا تو برهوت بودم فیلم تموم شد بدجوری راست کرده بودم شلوارم رو پایین کشیدم و شروع کردم مالیدن کیرم اون موقع ۱۲یا۱۳ سانتی میشد که یاد مرتضی افتادم ،بی اختیار دستم رفت سمت کونم و سوراخم یه کمی با اب دهن انگشتمو خیس کردم و خودمو انگشت میکردم و کیرمو هم زمان میمالیدم که برای اولین بار ابم اومد خیلی بهم حال داد .
از همون روز به بعد کارم شده بود همین بیام خونه و فیلم ببینم و با خودم ور برم ، دم حامد هم گرم برام هر هفته فیلم جدید میاورد .این کارم ادامه داشت تا این که دیگه با انگشت راضی نمیشدم و کم کم دو اوردم یه چیز های بزرگتر مثل شمع ،هویج،خیار و چیزایی مثل این ها ، خیلی دوست داشتم به کسی بدم و دوباره اون احساسو تجربه کنم ولی وقتی یاد مرتضی و درد سرهایی که کشیدیم میوفتادم میترسیدم خلاصه زندگی همینجوری پیش میرفت تا من شد ۱۷ سالم و یه اتفاق خیلی بد برامون رخ داد م مغاره مامانم اتیش گرفت و چون بیمه نداشت همه سرمایه ما باهاش سوخت ، ما مانم خودشو به هر اب و اتیشی زد ولی کسی کمکمون نکرد .مامانم خیلی تلاش کرد تا اینکه یه کار تو یه شرکت پیداکرد ولی حقوقش خیلی کم بود ، مامانم هر روز صبح زود میرفت تا ساعت ۵ کار میکرد و اخرشم فقط یه حقوق بخور نمیر …
از کارش چند ماهی میگذشت تا این که تغیراتی پیش اومد صبح ها دیر میرفت شب دیرتر میومد و خیلی بیشتر پول درمیاورد اینقدر که بعد چند وقت یه خونه بزرگ یه طبقه قدیمی رحن کردیم مامانم یه پراد قصتی خرید و هر روز وضع مون خوب تر میشد تا این که یه روز وقتی از مدرسه میومدم و خیلی گرسنم بود رفتم ساندویچی یه چیزی بخورم سفارش دادم و منتظر بودم که یه هو خشکم زد مامانم با یه تیپ نا جور سوار یه ۲۰۶ با ۲تا مرد غریبه نمیدونستم چیکار کنم رفتم از مغازه بیرون که مامانم هم منو دید و من بدون این که جیری بخودم میدویدم سمت خونه مامان هم پشت سرم داد میزدو صدام میکرد ،خلاصه رفتم خونه مامانم اومد منم رفتم تو اتاق خودم مامانم هر چی داد زد و گریه کرد بیرون نیومدم تا شب اونم بخاطر دستشویی همین که رفتم دستشویی برگشتم مامانم اومد افتاد به گریه زاری که توضیح میدم و منو ببخش و از این حرفا.خلاصه منم دیدم حالش خیلی بده نشستم پای حرفاش میگفت ببخشمش و مجبور بوده و غیره.
پرسیدم از کی اینکار و شروع کرده گفت چند ماه بعد کار تو اون شرکت کوفتی ،پرسیدم چرا گفت چاره ای نداشتم حقوقم کفاف کرایه خونه و خردخراکمون را نمیداد ُ گفتم خب یه کار دیگه ای پیدا میکردی گفت فکر میکنی نرفتم دنبالش پسرم هرجا بری همینه حقوق پایین و بعد چند وقت طرف ازت درخواست کارای دیگه میکنه …خلاصه تا صبح با هم صحبت کردیم فرداش من مدرسه نرفتم مامانم هم مدام گوشیش زنگ میخورد من تا اون موقع او گوشی شو ندیده بودم یه گوشی ساده !
با طعنه گفتم گوشی نو مبارک جواب بده نگرانت میشن که بازم شروع کرد گریه کردن و التماس که بس کنم ،منم رفتم تو اتاقم که شنیدم داره صدای صحبت مامانم میاد رفتم گوش واستادم دیدم داره میگه امروز نمیتونم هروقت تونستم بهت زنگ میزنم و با کلی بوس و ماج قطع کرد .
من تو اتاقم بودم و کمی اروم شده بودم به این اتفاق ها فکر میکردم تا این که یه این نتیجه رسیدم که همه این کارا به خاطر ما و شرایت سخت بوده و مامانم چاره دیگه ای نداشده …
از اتاق اومدم بیدون خیلی گشنم بود رفتم اشپرخونه تا چیزی بخورم که مامانم اومد غذا برام گرم کرد نشست با هم غذا خوردیم میگفت بدون من نمیتونه زندگی کنه و میخواست ببخشمش منم گفتم به کارات فکر کردم و میدونم چاره دیگه ای نداشتی که مامانم منو بغل کرد و گفت یعنی منو بخشیدی منم گفتم بله ولی بهش گفتم این جوری تو محل زشته ابروی من میره وانگشت نما میشیم که مامانم گفت قول میده دیگه تو محل دیده نشه دیروز هم همینطوری گذری رد میشده .از مامانم پرسیدم اون مردا کی بودن که گفت صاحب کارش بوده با یکی از دوستاش گفتم با هر دوتاشون رابطه داره که گفت اره و گفت دیگه ازش نپرسم چون خجالت میکشه منم گفتم وقتی با اونا میری خجالت نمیکشی حالا از من خجالت میکشی ،حالا که اینجوریه باید همه چیرو برام تعریف کنی باید همه چیرو بدونم که به ناچار همه چیزو برام تعریف کرد ، گفت منصور همون صاحبکارش طرف رو معرفی میکنه و منم با هاشون میرم و پولمو میگیرم پرسیدم با چند نفر بوده که گفت ۸ تا مشتری سابت داره و با اون ها رابطه داره و خیلی کم پیش میاد یا غریبه ها بره . خلاصه از فرداش من میرفتم مدرسه و مامانم کارشو میکرد تا این که یه روز من خونه تنها بودم و داشتم فیلم سوپر میدیدم و با خیار با خودم ور میرفتم که یه هو در باز شد و مامانم منو تو اون حالت دید و منم داد زدم بره بیرون مامانم رفت بیرون و منم سریع لباس هامو پوشیدم ولی خجالت میکشیدم با مامانم رو به رو شم ، بعد نیم ساعت مامانم در زد اومد داخل منم خجالت میکشیدم سرم پایین بود اومد کنارم نشست گفت این چه کاریه میکنی این فیلمها چیه میبینی برات خوب نیست که یه هو خیاری که ازش استفاده کرده بودم رو دید زد زیر خنده گفت ببن چه بزرگم هست خیارو برداشت گفت بسه دیگه عیبی نداره بیا بیرون مامانم رفت منم چند دقیقه بعدش رفتم بیرون مامانم گفت غذا خوردم یا نه منم گفتنم نه رفت غذا گرم کرد با هم خوردیم از من پرسید خیلی وقته این کارو میکنم گفتم نه .گفت با کسی از سکس داشتم گفتم نه ،گفت چرا این کارو میکنی نمیدونستم چی جواب بدم که خودش گفت میدونم از اون وقتی که با مرتضی بودی این کارو دوست داشتی منم تعید کردم بعد رفت تو اتاقش یه بسته با یه ژل برام اورد گفت این کاندومه و این روان کننده هست هر چیزی خاستی بکنی داخل اول کاندوم بکش روش بعدم کرم استفاده نکن از این روان کننده استفاده کن من اصلا نمیدونستم چی بگم ، مامانم گفت خجالت نکش خیلی از مردا از این کار لذت میبرن ولی سیع کن به کسی ندی .
منم با هزار خجالت گفتم باشه ، مامان پرسید میدونی چطوری از کاندوم استفاده کنی گفتم نه خودش همون خیاری که من ازش استفاده کرده بودم رو اورد و یه کاندوم باز کرد و کشید روش بعدم کمی از روان کننده زد روش گفت ببین چه لیز شده و دستمو کشید رو خیار واقعا خیلی لیز تر از کرم بود و یه خنده کرد و گفت دردت نمیومد این که خیلی بزرگه من که روم کمی باز شده بود گفتم نه باز یه خنده کرد و گفت میخای همین العان امتحانش کنی چون من بد وقت رسیدم و کارت نیمه تموم موند و باز یه خنده من با این حرف های مامانم کمی شهوتم برگشته بود و کیرم داشت تکون میخود که مامانم گفت خجالت نکش این هارو بگیر برو تو اتاقت من گرفتم و رفتم و شروع کردم یه ۵ دقیقه گذشته بود که مامانم در زد گفت میتونم بیام تو که بدون این که من جواب بدم اومد تو میخاستم خودمو جمع کنم که گفت نمیخاد ادامه بده گفتم نمیشه خجالت میکشم که اومد جلو و خیارو از دستم گرفت من شلوارم تا زانو پایین بود و به پهلو بودم و دستمو جلو کیرم گرفته بودم مامانم گفت بزار کمکت کنم اومد رو تخت گقت بیا رو پاهام خم شو منم نمیدونم چم شده بود که هرچی میگفت انجام میدادم مامانم یه شلوار پار چه ای تنش بود وقتی رو پاهاش خم شدم کیرم از رو شلوار چسبید به پای مامانم و مامانم لای کونم رو باز کرد و خیارو خیلی با احتیات فرو کرد وقتی دید درد ندارم شرو کرد تکون دادن .
وقتی مامانم این کارو میکرد خیلی بیشتر بهم حال میداد از یه طرف خیار و از یه طرف تماس کیرم یه رون پای مامانم .
مامانم پرسید خوبه منم گفتم اره و تند ترش کرد و یه دفعه درش اورد و لای کونمو باز کرد و یه تف انداخت رو سوراخم و گفت ببین چه باز شده من دیگه خجالتم ریخته بود و شهوت تمام وجودمو گرفته بود.
یه هو از دهنم پرید گفتم بگن توش مامان ،مامانمم خنده ای کرد و دوباره کرد توش که ۲ دیقیه نشد که ابم اومد و روی شلوار مامانم خالی شد ، مامانم فهمید و کلی شرمنده شدم اونم خیارو در اورد و گفت ببین شلوارمو کثیف کردی و خیارو برداشت و رفت بیرون تا شلوارشو عوص کنه منم رفتم خودمو شستم ولی روم نمیشد تو صورت مامانم نگاه کنم.
شب سر شمام باز مامانم گفت خجالت نکش ایب نداره هر وقت خواستی خودم بگو منم گفتم باشه داشتیم حرف میزدیم که گوشی مامانم زنگ خورد رفت جواب بده به من یه نگاهی کرد منم رومو برگردوندم که راحت باشه چون میدونستم کارش چیه .وقتی برگشت دیدم حرف نمیزنه پرسیدم کی بود گفت منصور گفتم چرا بهم ریختی یه هو گفت مهم نیست که گفتم خیلیم مهمه اونم گفت گیر داده العان برم پیشش منم گفتم خوب اگه میخای برو گفت یعنی ناراحت نمیشی گفتم نه من که میدونم هر روز میزی با این و اون خب اینم یکی شونه در ضمن نمیخاد خجالت بکشی ما چیز مخفی نداریم پاشو زنگ بزن برو حال اونم مثل من خوب کن بعدشم یه لبخند زدم و گفتم اصلا گوشیتو بیار همین چا چلو من زنگ بزن ببینم چی میگه این ،مامانم باورش نمیشد رفت گوشی رو اورد گفتم بزار رو ایفون اولش مخالفت کرد ولی بعد کمی اسرار قبول کرد زنگ زد به منصور با اولین بوق گوشی رو جواب داد و گفت میام تا اینو گفت منصور ذوق مرگ شد گفت میدونستم جنده خودمی بیا که کیرم داره میترکه ، یه نگاه به مامانم کردم سرخ شده بود و گفت باشه بابا منصور گفت کاندوم یادت نره مامانم گفت باشه و قطع کرد بعدم یه من گفت یه چند تا از همون کاندوم هایی که به من داده بود رو بهش بدم منم پرسیدم چند تا شیطون و خندیدم اونم گفت دو سه تا بیار رفتم بسته رو دادم بهش گفتم همش رو بردار شاید بیشتر لازم شد اونم یه اخم کرد و بسته رو از دستم گرفت و رفت پرسیدم مامان کی برمیگردی با خنده جواب داد تو بخواب من دیروقت میام .
مامانم رفت ولی من خوابم نبرد و داشتم به اونا فکر میکردم که منصور چطور مامانمو میکنه و بی اختیار دو باره با همین فکرا راست کردم …

دوستان اگه دوست داشتید بگید ادامشو بنویسم
میدونم کمی غلط املایی دارم به با سوادی خودتون ببخشید!

ادامه…

نوشته: نیما

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها