داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مامانم و حسن آقا میوه فروش

سلام من مثلا “سجادم” 23 ساله از تهران داستانی که میخوام براتون بگم اولین و آخرین داستانمه و مربوط به مادرم میشه از خودم بگم که دانشجو هستم و یه مغازه وسط بازاردارم که توش وسایل زنانه میفروشم ولی در کل تو خط سکس و این چیزا نیستم و همینطور با این جور افراد نمی پلکم حالا بریم سر داستان من مادرم تنها زندگی میکنیم بعضی وقتا که برای خرید از بیرون میرفتیم متوجه نگاه مرد میوه فروش به مامانم میشدم ولی با نگاه من برمیگشت که مثلا منظورم مامان شما نبوده از نگاه مامانم معلوم بود ناراحته گذشت واسفند ماه شد از طرف دیگه دانشگاه کلاس فوق العاده گذاشته بود و تعطیل نمیکرد از یه طرف بازارعید شلوغ بود وشاگردم نمیتونست یه نفره کار کنه 6 صبح میرفتم بیرون 12 شب میومدم خونه پدرم دراومده بود و دیگه با این حساب نمیتونستم خریدای مامانو انجام بدم که بعدا فهمیدم که موقعی تنها میره خرید مرد میوه فروش (حسن) دنبالشه و میخواد صیغش کنه و مخشو بعد یه عالمه تلاش میزنه مامانم هر روز صبح میرم بیرون میپرسه کی میای میری دانشگاه یا نه. منم که 6-12 شب بودم و خونه واسم یه خوابگاه بود و کلا دانشگاه و خودم تعطیل کرده بودم نمیرفتم زد و 10 اسفند شاگردم سکته کرد از بس که ناراحت بودم داشتم خودمم سکته میکردم رسوندمش بیمارستان فرم ها و دفترچه بیمه که خودم بیمش کرده بودم خونه ما بود ساعت 2 بود رسیدم خونه واسه اینکه فکر کردم مامانم خوابه بی سر و صدا رفتم تو کفش مردونه دم خونه بود کنجکاو رفتم تو کسی تو حال نبود رفتم در اتاق مامانمو باز کنم که صدای یه مرده میومد که بازش نکردم اعصابم داشت منفجر میشد دیگه از روی صندلی کنار در اتاق اومدم بالای دردیدم بله حسن آقای کس کش کیرشو تا دسته کرده بود تو کس مامانم و تلمبه میزد و با دستش سینه گندشو گرفته بود هنوز خودم حتی با شورت و سوتین مامانمو ندیده بودم ینی نمیخواستم ببینم کسش یه هم نداشت خلاصه فضای دید کاملی نداشتم و حسن کیرشو که در میوورد دو برابر کیر خودم کلفت و دراز بود تو سایت سکسی هم اینقدی کم بود میکرد تو کس مامانم . یه قمه داشتم از اتاقم دراوردم که برم تو که گفتم یه بار دیگه ببینم که یهو شنیدم مامانم توی اه و نالش میگفت صیغه کردی و دیگه بسه حالا گمشووبرو از این کس شعرا و حسنم تهدید میکرد به گوش من میرسونه اعصابم داغون بود و از طرفی میرفتم تو دیگه تا ابد نمیتونستم تو چش مامانم نیگا کنم و باهاش زندگی کنم حس گهی داشتم مثل این دیوثا چشمم رو کس و پستون مامان بود که حسن ابش اومد و بلند شد وایساد پایین کس مامان و همشو پاشید رو کس و شکم و پستون مامان و همونطوری دراز شد کنار مامان و ازش لب میگرفت و قرار و مدار کس کردنای دیگشو میذاشت و تهدید میکرد که من بی سر و صدا دفترچه بیمه ومدارکو پول ورداشتم زدم بیرون تو راه نمیتونستم رانندگی کنم به زور رسیدم بیمارستان خوش بختانه حال داش علی ما رو به بهبود بود فرداش کارم در اومده بود یکی از همکلاسیامو اوردم کمک دستم و چند نفر از بچه های لات بازار رو که میشناختم خبر کردم آدرس میوه فروشو عکسشو دادم بدون اینکه کسی بفهمه یا چیزی کار تموم شد،اون مرد دیگه تهران نیست ینی دیگه نمیتونست باشه مغازه و زندگیشو داد دست یکی واسش آب کنه و بعد از بیمارستان از این شهر رفت…هزینه این کارم یه کم شیشه و 350 هزار تومن آب خورد نمیدونم کارم درست بود یا نه ولی از اون موقع که اون آشغال واسه مامان غیب شد اون راحت و خوشحاله و روح منم از این کار راحته پس ینی درست بود حالا دیگه مواظبم اتفاقی نیوفته و کسی مزاحم نشه که اینجوری بشه هر روز مراقبم … الان حال داش علی ما هم خوبه و سر کارشه خدا ب خیر کرد… دوستان شما هم مواظب ناموس خودتون باشید.

نوشته:‌سجاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها