داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فاطی خواهر زن کوچکم (۱)

نون زیر کباب، واقعا بهترین اصطلاح برای خواهر زن است، مگه داریم کوس به خوشمزه ای کوس خواهر زن ،
محسن هستم ، ۴۵ سالمه،،۱۸۰ قد و ۹۲ کیلو وزن و سایز کیرم ۲۰ سانت، ،
خواهر زن کوچکم فاطی هم ۲۳سالشه، ، قد ۱۶۵ وزن ۶۵ ودوساله ازدواج کرده. شوهرش حامد هم تو یه شرکت خصوصی کار میکنه.
از همون زمان مجردی فاطی را دوس داشتم . خودش هم اینو فهمیده بود . ولی بخاطر محیط خانواده و برخی مسائل دیگه ، فاصله‌ ها را حفظ کردیم . یکی دو تا شیطنت کوچک با دوس پسرش از فاطی دیده بودم ، ولی بازهم سکوت. کردم و‌چیزی بهش نگفتم . تا اینکه شوهر کرد .شوهرش ظاهرا پسر آرام و ساکتی بود و اهل هیچ‌ حاشیه ای نبود، بعد مدتی در شرکت دچار سانحه شد و پای چپش شکست. در بیمارستان مرکز استان جراحی شد. . روزپنجم تو بیمارستان من همراه شوهرش بودم که دکتر ترخیصش کرد… فاطی خواهر زنم هم اونجا بود . گوشی فاطی کنار تخت بيمارستان بود، که پیامکی براش اومد . من هم ناخودآگاه یک لحظه بالای صفحه پیامش را خوندم ، پیامی عاشقانه از دوس پسر سابقش بود. وقتی فاطی برگشت ، گفتم پیامک برات اومد. و گوشی را بهش دادم و آهسته گفتم ظاهراً فعلا آقا مسعود تشریف دارن !!!
رنگش مث گچ سفید شد و چیزی نگفت.و رفت بیرون .
بعد چند لحظه پيامي برام فرستاد که نوشته‌ بود : محسن جان ، لطفا بین خودمون بماند . خواهشا!!!
گفتم چشم فاطی خانم!¡!!
کارهای ترحیص انجام شد و چون من ماشین نبرده بودم ، ماشینی براش کرایه کردیم تا شوهرش را ببریم خونه ،.

چون پای شوهرش در گچ بود ، او را رو تک صندلی جلو بحالت نیمه خمیده قرار دادیم . دارو آرامبخش هم بهش زده بودند و همه اش خواب بود .
بخاطر خم کردن صندلی جلو ، عملا پشت اون قسمت کسی نمی‌توانست بشینه . فاصله تا خانه هم حدود یک ساعت بود .من و فاطی پشت سر راننده نشستیم. بخاطر تنگی جا کامل بهم چسبیده بودیم.
حرکت کردیم. از شهر که خارج شدیم، پاهام را به پاهاش چسباندم. شلوار لی آبی تنگی پوشیده بود ، که واقعا حجم ران و باسنش تحریک کننده بود . گوشیم را در آوردم بهش پيام دادم که هنوز با مسعود هستی !!!؟؟؟؟
گفت اونجور که فکر میکنی نیست،!!!
گفتم فکر آبرو خانواده باش ، تو الان شوهر داری ، !!!
گفت هی هی !!!
شوهرم کجاست ؟
گقتم پس این چیه ؟
گفت ، هیچی ، بیخیال !!!
گفتم اتفاقا خیالم هست و خیلی هم مهمه!!
،گفت نمیتوانم‌ برات بیشتر بگم !!!
گفتم ببین فاطی اگر کاری یا نیازی داری ، به خودم بگو ،از صفر تا صد کنارت هستم . و میدانی که چقدر دوستتت دارم .!!!
چرا میخوای غریبه ها آبرومان را ببرند ، چی میخوای؟؟؟؟؟
گقت واقعا همه جوره کنارم می مانی ؟؟
گفتم آره ، امتحان کن ، ضرر نداره !!!
گفت ببینیم و تعریف کنیم .
دیگه چراغ سبز را از فاطی گرفته بودم .
دستم را آرام رو رانش گذاشتم . و مالش دادم.
وقتی مخالفتی نکرد ، کم کم دستم را به سمت شکمش از زیر مانتو بردم .
نگاهش کردم‌، دیدم چشماش را بسته و به صندلی تکیه داده .
خوشبختانه راننده دیدی به ما نداشت. چون دقيق هر دو پشت سرش بودیم.
دستم را به زیپ شلوارش رساندم . اول محکم دستم را گرفت. ولی وقتی اصرار منو دید ، کم کم دستش را برداشت . زیپ شلوارش را پايين کشیدم و دستم را رو شورتش گذاشتم و مالشش دادم. چشاش بسته بود و لبش را گاز می‌گرفت. دستم را به زیر شورتش بردم. و با انگشتم وسط چاکش را مالیدم. کم کم انگشتم را که حالا کاملا خیس شده بود ، تا آخر در کوسش فرو کردم. رفت و آمد انگشتم‌ با خیسی کوسش ، خیلی نرم و روان شده و‌حالت خوشایندی براش داشت. دستش را رو دستم قرار داد و فشارش را بیشتر کرد و من هم تندتر حرکتش دادم ، خم شد و ساعد دستم را محکم گاز گرفت و شل شد و افتاده بغلم . اونقدر محکم ساعدم را گاز گرفت که جای دندانش رو پوستم ماند .
حدود پنج دقیقه تو بغلم بود و من هم پشتش را مالش دادم و با مو سرش بازی کردم.‌. وقتی حالش خوب شد ، خودش را جمع وجور کرد و اشاره به کیرم کردم که بلند شده بود . نگاهش کرد و سری تکان داد.
روسریش را از کیفش درآورد رو پاهای دوتامون انداخت . زیپ شلوارم را پایین کشید . و دستش را تو شورتم برد. وقتی کیرم را لمس کرد ، لبش را گاز گرفت و گفت کوفتتتتتت. مرض ، و شروع به مالش کیرم کرد .با آب دهانش، دستش را خیس می‌کرد و ساق کیرم را مالش میداد .دستاش مث پنبه نرم بود. خیلی حالت خوشایندی بود . دیگه نزدیک خونه بودیم ، بهش اشاره دادم که کافیه . نیشگونی از سر کیرم گرفت و گفت دارم براش !!!
جمع و جور کردیم. کم کم رسیدیم خونه شان. شوهرش را رو ویلچر گذاشتم و بردیم داخل خانه . خوشبختانه اونقدر دارو مسکن و آرام بخش بهش داده بودن که اصلا بیدار نشد . تو اتاق خودش ، براش تخت آماده کردیم . رو تخت خوابش برد .
رفتم آشپزخانه، دیدم فاطی فقط شورت و سوتین تنش هست و شربت درسته میکنه. از پشت بغلش کردم و گفتم شربت و شراب و غذا و چایی و همه چیز من تویی . میدونید چند ساله فقط به یاد تو خواهرت را میگام، گفت آره میدونم دوستم داری ، ولی من می ترسیدم بهت نزدیک بشم . هم از خواهرم ، هم از خانواده ام .و هم از خودت که … هرگز فکر نمیکردم‌ به تو برسم.

گفتم فاطی جونم ، از امروز یک پيام یا ارتباط با کسی ازت ببینم ، بجون خودت میکشمت.
گفت محسن جان غلط کردم، هرچه تو بگی ، گفتم از امروز در همه ی کارها کنارتم ، هر کمبودی داری ، رومن حساب کن.
گفت کاش میدونستی چقدر در فشار هستم
گفت کاش میدونستی امروز تو ماشین بعد از یگسال ارضا شدم .
گفت من دو ساله ازدواج کردم، تا الان هم خیانتی به حامد شوهرم نکردم ، چند روزه دیگه ازش نا امید شدم. که سبب شد به دوست قدیمی ام پيام دادم .
محکم بغلش کردم و بوسیدمش ‌.
گفتم عزیزم ‌چرا نا امیدی، ؟؟ مگه من مردم ؟ و‌لبم را بر لبش گذاشتم.
گفت شوهرم‌ خیلی در سکس سرده. دو ساله انواع کارها را باهاش کردم . ولی نهایتش هفته ای یکبار سکس داریم .اونهم کوتاه !!!
گفتم من بعد از ۲۵ سال ازدواج باخواهرت ، هفته ای چهار تا پنج بار سکس میکنم.
گفت میدونم . شانس منه !!!
گفت خواهرم گفته ، محسن با اون دم و دستگاه بزرگش خیلی اذیتم میکنه ‌.
گفتم عزیزم از امروز این کیر مال تو هست ،هر لحظه و هرجا ، خواستی، میارمش خدمتت. اصلا برای خودت ، بزار خواهرت استراحت کند !!!
شلوار و لباس هام در آوردم ، نشست جلو پام .خودش شورتم را پایین کشید . نگاه کیرم کرد . اول بوسش کرد .
گفت لعنت به شانس من . چی میشد من اینو داشتم .
گفتم ممکنه اذیتت کنه ؟؟؟؟.
گفت تا باشه از این اذیت ها.
گفت انصافا بزرگه . دستش را دور کیرم حلقه کرد .و سرش را تو دهانش برد . ساک میزد در حد اعلی،.
مو سرش را تو دستم جمع کردم و گفتم فقط تو چشام نگاه کن . نگاه کرد و همزمان کیرم را تا ته گلوش فشار دادم . عوق میزد .چشاش پر اشک شد.
بلند شد کیرم را در دست گرفت و سمت اتاق خواب رفت . گفت میخوام آرامترین و لذت بخش ترین سکس عمرم راباهات داشته باشم .
گفت ارضا شدنم توماشین بهترین لذت عمرم بوده.
بدنش از همه لحاظ ایده آل بود. باسن سفید و برجسته . بدن نرم . ۲۳ سال سن ، اوج جوانی .
اول رفت تو حمام و سریع دوش گرفت تا بدنش تمیز باشه .
روتخت دراز کشید. هر دو پاش را باز کردم . وسط پاهاش رفتم. و با دست کوسش را مالش دادم . شروع به زبان زدن به شیارکوسش کردم. محکم خودش را به تخت چسبانده بود و بخاطر بلند نشدن صداش ، متکایی را بغل کرده بود . اونقدر براش خوردم که گفت .محسن جان دیگه بسه . کیر میخوام . گفتم بگو دوباره . گفت کیرت را بکن تو کوسم.
گفتم نهههه نمیکنم !!!
خرج داره .
گفت هرچه میخوای میدم تورا خدا دارم می میرم.
هر دو پاش را پشت گردن خودش گذاشتم . کوسش کامل بالا آمد . روش قرار گرفتم . عمود کیرم را رو چاک کوسش نهادم . سرش که رفت توش ، نفس بلندی کشید و چشاش را بست . من هم ناگهانی و تا آخر فشارش دادم و روش افتادم . قشنگ کوسش جرررر خورد . متکا را تو دهانش کرده بود . چشاش زیر رو شد . یک لحظه واقعا نگرانش شدم .متکا را کنار زدم .‌و لبش را با دهان گرفتم. دو دقیقه بی حرکت بود. .بعد.چشاش را باز کرد و گفت مطمنی کوسم پاره نشده . ؟
نامرد، این کوس تا حالا بیشتر از ۱۳ سانت توش نرفته .اونهم قلمی و باریک…
وجدان داشته باشه ،
گفتم خیالت راحت هم سالمه. هم جاش میشه توش .
محکم لبم را گرفت ومکید . منو به خودش فشار میداد.زبان تو دهانم میکرد… می‌گفت عزیزم تا حالا کجا بودی، دوساله دارم برای کیرت می سوزم.!!!
گفت محسن جان تلمبه بزن
من هم زدم و‌تند زدم ، هر وقت درد داشت ، محکمتر لبم را گاز می‌گرفت. تو این حال در اوج احساسات، بخودش پیچید و ارضا شد.
کمی استراحت بهش دادم گفتم نامردی ها . دوبار ارضا شدی ولی من هیچ . گفت چکار کنم برات .
گفتم فاطی جونم باید حالت سجده باشی و من پايين تخت باشم و تند تلمبه بزنم.
قنبل کرد .کون سفید و گوشتی و خوش فرمش رو تخت بود و‌من پايين تخت، یه پام را بالا گذاشتم تا کامل بهش مسلط باشم . گفت معلومه میخوای واقعا پاره ام کنی ، گفتم متکا را بغل کن و اگر درد داشتی گازش بگیر ، سر کیرم را خیس کردم .باسنش را بالا کشیدم . کمی آب دهانم به کوسش کشیدم. وتا خایه در کوسش فرو بردم.با شکم رو‌تخت افتاد. محکم شروع به تلمبه زدن کردم، مث کشتی گیرهایی که تلاش می‌کنندتا در حالت خاک ، از تشک کنده نشوند ، محکم به تشک چسبیده بود. علنا ناله می‌کرد و اسمم را صدا میزد .!!!
آی آی وای وای . محسسسسسسسسن.
توراخدا آرامتر .!!!
پارررررره شدم .!!!
محسسسسسسن کشتی منو بخدا !!!
پنج‌‌دقیقه تلمبه زدم . و آبم را کامل تو کوسش خالی کردم . و روش چنبره زدم. حدود ده دقیقه همون حالت روش دراز کشیده بودم .تا .کامل تخلیه شدیم .
بلند شدیم ، گفت وای خدا از این همه سبکی و لذت ،،،
رفتیم باهم دوش گرفتیم . زیر دوش تمام بدنش را شستم و مالش دادم ، سفت بغلم کرد و‌گفت محسن جان تو‌چقدر خوبی ؟!!¡ همه چیز را کامل بلدی ، الان میگم بهت دوووستتتتت دارم ‌. امروز تمام عقده های دلم را خالی کردی ،!!!
محسن جان تورا خدا هیچ وقت تنهام نگذار.
لبم را رو لبش گذاشتم و‌ بخودم فشارش دادم. .تو‌چشاش نگاه کردم و‌گفتم عزیزم من تازه پیدات کردم‌. تا روزی که زنده ام ، کنارت هستم .گفت ممنونم محسن من !!!
اونروز من رفتم خونه ، و از فرداش رابطه ی جدید وگرم من و فاطی جونم ، خواهر زن کوچکم ، شروع شد .حداقل هفته ای سه بار سکس داریم . یکبار هم از کون کردمش ولی خیلی اذیت شد .جوری که تقریبا پاره شد و بی هوش. و‌خونریزی پیدا کرد . ولی دیگه قول دادم فعلا از کون نکنمش…
فاطی عزیزم ، در سکس هات و‌داغ هست . گاهی تا نیمساعت تو‌کوسش تلمبه میزنم .
رابطه اش با شوهرش هم خوب شده. و فقط هفته ای یک شب اونهم شب های جمعه باها شوهرش سکس داره. . این داستان واقعی بود . و سکس من و فاطی جونم ، ادامه دارد…********

نوشته: محسن

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها