داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

حميد و فاطی قسمت اول


اینم سکس ضربدری که خواسته بودین امیدوارم خوشتون بیاد
من حميد نزديك سالمه; يك مغازه تعميرات و خدمات فني دارم . كه سر خونه است به تازگي اين خونه رو كه سرش يه مغازه است خريدم قبلش سالها مستجر مردم بودم ;; نه خونه رو نمي گم منظورم مغازه است سالها يه جورايي اسير صاحب مغازه ها بودم ; نمي دونيد يعني تا مزه شو نچشيده باشيد متوجه نمي شيد چي دارم مي گم مخصوصا اين صاحب مغازه قبلم كه اون هم مغازه اش سر خونه اش بود يه ميخ كه به ديوار مغازه مي كوبيدم كه يه چيزي آويزونش كنم و يا يه طبقه اي چيزي سينه ديوار نصب كنم مي يومد تو مغازه و سرك مي كشيد كه چكار مي كنم با اونكه خير سرش منو دوست داشت و مستقيم اعتراض نمي كرد ولي يه جوري به ميخي كه مي زدم تو ديوار نگاه مي كرد كه انگار تو جيگرش فرو رفته هميشه هم نصيحتم مي كرد كه اگه وسايل و چيز ميزا تو روي زمين و يا روي ميز بزاري امنيتش بيشتر و يه موقع از اون بالا نمي افته ; به فكرم بود ديگه ; واسم دلش شور مي زد كه وسايلم درب و داغون نشه و نزديك سر برج كه مي شد يهو دلش خيلي برام تنگ مي شد مي يومد ببينه حال مغازه اش و در و پيكرش چطوريه و همين طور خودم وقتي كه اجاره اش رو مي دادم و خيالش از سلامتي من آسوده مي شد مي تونست بره به بقيه كاراش برسه و يه چيزي بخوره ; چون حالا ديگه از گلوش پايين مي رفت
تمام وسايل الكترونيكي و برقي خودش و فك و فاميلاش هم چون به كار من و به تخصص من ايمان داشت مي اورد پيش من درست كنم و اكثرا هم به جاي اجرت دادن ; هزار و خورده اي تومن زبون بازي و تشكر مي كرد و از اين كه افتخار آشنايي با من نصيبش شده كلي خدا رو شكر مي كرد . وقتي نزديك اول برج مي شد مخصوصا وقتي كه پول اجاره تكميل نشده بود و مي ديدم داره مي ياد تو مغازه حالم رو بپرسه مثل گنجشكي كه گوشه اي تنگ و بدون روزنه اميد اسير آقا گربه شده باشه سعي ميكردم به كنجي از مغازه پناه ببرم تا شايد منو نبينه . قلبم چنان مي زد كه مطمئن بودم حتي اگر با چشمش متوجه من نشه بطور حتم صداي قلبم منو لو مي ده . وقتي موقعيت شد كه خونه رو بفروشم و اين خونه رو كه يه مغازه سرش بود رو بخرم حال گنجشگي رو داشتم كه موفق شده از بالاي سر و بين چنگولاي آقا گربهه فرار كنه و پر بكشه به آسمون و رها و آسوده پرواز كنه اگه روم مي شد و نشونه گيريم خوب بود خيلي دلم مي خواست مي شد تو همون تخيل گنجشگي يه فضله كوچولو هم بندازم روي سر بي موش ; تا يه نرمه دلم خنك بشه
بهم نخنيد ها ولي روز اول كه پام تو مغازه خودم باز شد كلي ميخ به ديوارش كوبيدم ; همينطور الكي ها ; خيلي هم حال داد
يك دوست به نام مهدي دارم كه يك كارگاه توليدي صنعتي داره . مرد خوبيه با سفارش كارهايي كه به من مي داد با هم آشنا شديم ; با آنكه پول داره ولي فيس وافاده نداره . بخاطر تفاهم زياد من و اون و در ضمن اخلاق خوبي كه داره خيلي زود با هم صميمي شديم . من قبلا دو سالي رو تو كارگاهش براش كار كردم . با آنكه بد اونق هست ولي جنبه هاي مثبت زيادي داره كه منو شيفته خودش كرده
از برخوردش با من و كمك هايي كه به من مي كنه معلوم مي شه كه اون هم به من علاقه منده. خلاصه آقا خيلي با هم رفيق شديم . گه گاه مي شد كه وقت زيادي رو با هم سپري مي كرديم . رفته رفته رفت آمد خانوادگي هم با هم پيدا كرديم
زنم فاطي واقعا زيباست و بدن شهوت ناكي داره سينه هاي نسبتا بزرگ و پاهايي كشيده و بدن سفيد و بي مويي داره . اين رو هم بگم كه زن دوستم هم بسيار خوشگل و دوست داشتنيه مثل زن خودم ; انگار اين دو موجود رو . از مرمر سفيد تراشيده باشند
من و فاطي بسيار شهوتي هستيم ; تو هرفرصتي كه پيش بياد مي چسبيم بخصوص شبهايي كه فرصت مي شد بريم تو سايت آويزون و چرخي بزنيم خيلي بيشتر شلوغش مي كرديم ; بخصوص از قسمتي كه مربوط مي شد به طرفداران سكس هاي ضربدري و گروهي خيلي خوشم مي يومد
به نظر هر دوي ما سكس ضربدري كه من اسم شو گذاشتم سكس مكمل مي تونست يه سكس قابل اطمينان و سالم و لذت بخشي باشه . سكس مكمل كلمه با مسما تريه و خيلي بهتر از سكس ضربدري رسايي و ملموسي داره
من و فاطي معمولا شبي يك بار رو شاخش بود كه با هم سكس كنيم
تو سكسمون قيد و بندي رو رعايت نمي كرديم و هر طور كه بيشتر بهمون مي چسبه صفا مي كنيم
يك شب داشتيم همراه با سكس مون يه فيلم سكسي مي ديديم كه در اون فيلم دو جفت داشتن با هم قاتي پاتي سكس مي كردن . در حال تماشا زنم پرسيد : حميد چه لذتي داره كه دو تا جفت با هم سكس داشته باشند ;
من گفتم : نمي دونم ; ولي مطمئن هستم خيلي لذت داره
بعد بهش يك چشمكي زدم ; اون هم خنديد و افتاد تو بغلم و من هم محكم بغلش كردم
همون طور كه روم دراز كشيده بود دست شو به چونه اش زد و با لبخندي كه زيبايي صورتش رو دو چندان مي كرد پرسيد : اينها كه تو فيلم نشون مي ده و يا تو اون سايت ; چي بود اسمش ;
لبخندي زدم و جواب دادم : آويزون رو مي گي ;
خنديد و گفت : آره همون ; اينها واقعيه ; يعني مي شه به همين راحتي يه زوج خوب و قابل اعتماد واسه سكس به قول تو مكمل پيدا كرد ;
سري تكون دادم و گفتم : نمي دونم ولي ظاهرا بايد بشه
خنديد و گفت : من فكر مي كنم اون مردهايي كه مي رن تو سايت آويزون ; چون چيزي در واقعيت گير نمي يارند كيراشون آويزون شده و مي خوان يه جايي رو پيدا كنند تا با خوندن و ديدن مطالبش شايد يه خورده كيرشون رو سفت كنند
لباشو بوسيدم و گفتم : يادت باشه دختر و زن هايي هم هستند كه با خوندن مطالب اين سايت ; آب از لب و لوچه شون آويزون شده و ممكنه از همين راه دست شون به اون مردهايي كه تو گفتي برسه و رابطه ها شكل بگيره
چرخي به خودمون داديم و رفتم روش لباشو بوسيدم و آهسته رفتم پايين ; اين رو هم بگم كه ما درست و حسابي سكس مي كنيم ; و كوس ليسي و ساك زدن تو خون سكس كردن مونه ; رفتم سراغ سينه هاي هوس انگيزش نمي دونيد چه سينه هايي داره ; داغ و برجسته و از همه مهمتر كوسش كه خيلي شهوتي و داغه . نوك سينه هاي خوش حالتش آدم رو وسوسه مي كنه كه بري سراغشون و اونها رو تو دهن بگيري و هي ببوسي . من هم شروع كردم به بوسيدن و گاز گرفتن سينه هاش و بعد از اون رفتم پايين تر و ناف شو كمي بوسيدم و رفتم سراغ كوسش
آهي كشيد و پرسيد : حميد دوست داري با يك جفت ديگه با هم سكس داشته باشيم ;
لبخندي زدم و گفتم : نمي دونم تا حالا تجربه شو نداشتم ; بعد از اون كار مي ترسم تاثير بدي تو روابط زناشويي مون باقي بزاره
لبخندي زد و گفت : بايد اين مسائل رو تو روابطه مون داخل نكنيم ; اين طوري نمي تونه تاثير بدي داشته باشه
پرسيدم : حالا بايد ديد آيا زوج مناسب و مطمئني مي شه پيدا كرد ;
بعد سرم رو انداختم پايين و مشغول ليس زدن و خوردن كسش شدم داشت حسابي تحريك مي شد و آب كسش هم كم كم راه افتاد . من اول زنم رو حسابي تحريك مي كنم و بعد از رسيدن به اورگاسم ; خودم شروع مي كنم
زنم موهامو گرفت و كشيد بالا و سرم رو برد بالا و لبانم رو بوسيد و با خنده گفت : بگو اين كار رو مي كني ;
خنديدم و گفتم : كدوم كار ;
اخمي كرد و گفت : خودت رو به اون راه نزن ; خوب منظورم سكس ضربدري و اينطور حرفهاست ديگه
گفتم : باشه ; قول مي دهم اگر مورد مطمئني رو گير آوردم اين كار رو
انجام بدهم ; من بخاطر تو هر كاري رو انجام مي دهم . خود من هم از خدامه كه پيش يك زوج ديگه با هم سكس داشته باشيم
لبخندي زد و گفت : تو روت مي شه جلو يك زن و شوهر ديگه با من سكس كني ;
جواب دادم : فكر كنم بتونم ; تو چي روت مي شه ;
لبخندي زد و گفت : من آره !!! ولي مي ترسم شوهرش بياد طرفم و بخواد با من حال كنه
لبخندي زدم و گفتم : من هم ميرم طرف زن اون و باهاش حال مي كنم
خنديد و گفت : فرصت طلب بدجنس ; ولي بايد يك زوج كاملا مطمئن گير بياريم كه اون هم مثل ما سكس ضربدري يا مكمل رو دوست داشته باشه ; خيلي دوست دارم اين كار بشه
گفتم : از وقتي پات به اينترنت باز شده خيلي خطرناك شدي
لبخندي زد و گفت : واسه من تنها كه لذت نداره تو هم لذت مي بري ; اگه موقعيت بشه من كه بدم نمي ياد
سپس خنديد و منو هول داد تو تخت و پشت به من ; نشست رو سينه هام و روي كيرم خم شد و در حالي كه كس شو نزديك دهانم مي ياورد كير مو گرفت تو دستش و كرد تو دهانش
من هم مشغول خوردن كسش شدم . همان طور كه كس شو مي خوردم انگشتم رو كردم تو كسش و كمي توش چرخ دادم و با آب كسش انگشتم رو خيس كردم و بعد آهسته مشغول تحريك سوراخ كونش شدم و كم كم فرو بردم تو كونش . چون مي خواستم بعدا از كون هم بكنمش با انگشت تحريكش مي كردم تا آماده بشه ; بعد از يك ساك حسابي كه به كيرم زد . كيرمو از دهانش در آورد و برگشت به سمت من و رو به من نشست رو شكمم ; و كيرمو گرفت تو دستش و اون رو به طرف كسش برد و گذاشت لب كسش و كمي كيرم رو با كسش بازي داد و بعد كرد تو و در حالي كه آهي مي كشيد نشست رو كيرم و با بالا و پايين دادن خودش با كيرم حال مي كرد و من هم سينه هاشو چنگ مي زدم و مي ماليدم . مدتي بعد برش گردوندم رو تخت و در حالي كه روي تخت درازش مي كردم پاهاشو دادم بالا و با كيرم چند ضربه به كسش زدم و بعد فشار دادم تو كسش و شروع به تلمبه زدن كردم
ناله هاي باحالي مي كرد و همون طور كه سينه هاشو مي ماليد مرتب با صداي هوس انگيزي داد مي زد : فشارم بده … تا تهش بكن تو … فشار بده بيشتر
چند دقيقه بعد كيرمو كشيدم بيرون و بهش گفتم : چهار دست و پا شو
برگشت و كف دستاشو رو تخت گذاشت و كون شو داد بالا . من پشت كونش قرار گرفتم و كير مو كردم تو كسش ; دستامو گرفتم رو رون پاهاش و شروع به تلمبه زدن كردم . فاطي كه به اوج شهوت رسيده بود با يك دست شروع به ماليدن زير كسش كرد و گاهي هم به تخم هام ور مي رفت . كمي بعد كير مو در آوردم و شروع به ماليدن كونش كردم و با كمك دست و آب دهنم كير مو خيس كردم و گذاشتم رو سوراخ كونش و شروع به فشار دادن كردم . كمي كه كيرم رفت تو كون تنگش با دست به رون پام فشار آورد و گفت : يواش تر دردم مي ياد . فشارمو كمتر كردم و با دقت بيشتري فشار دادم و چند دقيقه بعد با تحمل يه خورده درد و غر زدن موفق شدم كيرم رو تا آخر تو كونش جا بدم . شروع به تلمبه زدن كردم ; چه كون تنگ و با حالي داشت . هرگز از كردن اين كون خسته نمي شم
فاطي مرتب آه و ناله مي كرد و روتختي رو چنگ مي زد . بزودي حس كردم داره آبم مي ياد . كير مو در آوردم و آبم رو روي پشتش خالي كردم
فاطي آهي كشيد و خودشو شل كرد و بيحال شد .
مطمئن بودم براي چندمين بار آبش آمده و به اورگاسم رسيده . همون طور كه ولو شده بود رو تخت شورتش رو از كنارش برداشت و داد دستم و گفت : آب هاتو از پشتم تميز كن
آبم كه رو پشتش ريخته بود تميز كردم ; شورت شو گرفت و در حالي كه اون رو زير كسش گرفته بود تا آبش نريزه بلند شد و به طرف حمام رفت و من روي تخت دراز كشيدم . و به فكر فرو رفتم بايد يك زوج مناسب براي سكس مكمل مناسب باشه پيدا مي كردم . با مطالبي كه تو سايت آويزون در رابطه با سكس مكمل خونده بودم من هم شديدا مشتاق شده بودم تجربه اش رو داشته باشم . اول با خودم گفتم بهتره تو سايت و در قسمت سكس ضربدري مثل بقيه تقاضا بنويسم و يا به تقاضا هاي افراد ديگه جواب بدم ولي يه خورده ترس داشتم نمي شد به هركسي اعتماد كرد خيلي خطرناك بود ; نمي شد بيگدار به آب زد ; رفتم تو فكر دوستاي نزديك خودم تو دوستام رضا و علي بچه هاي خوبي بودن و مهدي هم بود . بهرحال بايد در اين مورد و انتخاب درست خيلي فكر مي كردم
تو اين افكار بودم كه فاطي از حمام بيرون آمد و كنارم روي تخت نشست و با خنده گفت : به چي فكر مي كني ;
خنديدم و جواب دادم : به زوج مناسب براي سكس مكمل
لبخندي زد و گفت : جدي ; جدي تو مي خواي اين كار رو بكني ;
گفتم : چرا نكنم ; هم تو دوست داري و هم من ; من هر طور كه بتونم سعي مي كنم كه تو رو خوشحال كنم
حوله رو كه بدن خوشگل شو پوشونده بود باز كرد حوله به نرمي از روي بدنش سر خورد روي زمين ; با عشوه و ناز اومد سمت من و خودشو روي بدنم كشيد و همانطور كه كس شو به روي كيرم مي ماليد . لباشو رو لبام گذاشت ; من دستامو رو كونش گذاشتم و در حالي كه لباشو محكم مي بوسيدم كون شو مي ماليدم . بوي حمامي كه از بدنش به مشامم مي رسيد هوسيم كرد سعي كردم خودم رو آماده كنم كه يك بار ديگه بكنمش
* * *
مدتي از اين جريان گذشت . يك روز كه تو مغازه مشغول كار بودم ماشين مهدي رو ديدم كه جلو مغازه متوقف شد و به دنبال آن مهدي از ماشينش پياده شد و آمد تو مغازه سلامي كرد و جلو آمد و روي صندلي كنارم نشست
نگاهي به چهره گرفته و بي حالش كردم . آثار ناراحتي درش موج مي زد
جواب سلام شو دادم و صداي ضبط رو كم كردم و با خنده پرسيدم : چيه
سرحال به نظر نمي ياي ;
سري تكان داد و گفت : حالم گرفته شده ; زنم از جريان محبوب خبردار شده
خيلي شوكه شدم ; محبوب دوست دختر مهدي بود و دو سالي بود كه مخفيانه با هم رابطه داشتن و با اينكه من مرتب مهدي رو نصيحت مي كردم كه با او رابطه عشقي نداشته باشه و خودشو درگير عشق و احساسات نكنه و فقط به فكر حال كردن و لذت بردن باشه ولي مهدي گوشش بدهكار نبود و به محبوب حسابي علاقه مند شده بود . البته زنش هم در اين خصوص مقصر بود و با آنكه خوشگل و جذاب بود ولي آن طور كه مهدي برام گفته بود زنش سارا تو سكس با حال نبود و بهش آنطور كه دوست داشت حال نمي داد
حال دادن و سكس زنش خيلي سنتي بود و مهدي هم مثل من دوست داشت زنش موقع سكس عشوه بياد و براش ساك بزنه و اجازه بده از عقب بكنش و باهاش شوخي كنه و اين قبيل موارد ولي زنش هيچ پا نمي داد و اينجور كارهارو زشت وناپسند مي دونست . خلاصه يك جور امل بود و مهدي وقتي با محبوب دوست دختر دانشجوش آشنا شد حسابي روحيه اش عوض شد و گويا محبوب حسابي حال مي داد و تونست تو دل مهدي جا باز كنه . البته از كس حال نمي داد و چون دختر بود مهدي دستش به كسش نرسيده بود ولي از عقب چندين بار بهش حال داده بود و بقول مهدي محبوب لذت سكس واقعي رو بهش چشونده بود
مدتي بود كه سارا همسرش بهش مشكوك شده بود و سعي مي كرد مچش رو بگيره
پرسيدم : چطور شد ; تعريف كن ببينم . خانمت از كجا خبر دار شد ;
سيگار شو در آورد و به طرفم تعارف كرد . بسته سيگار رو از دستش گرفتم و بسته شوكولاتي رو كه تو كشو ميزم بود در آوردم و گرفتم طرفش و با خنده گفتم : سيگار نكش بيا شوكولات بخور
لبخندي زدو پرسيد : چيه باز سيگار رو ترك كردي ;
با خنده گفتم : دارم به سفارش يكي از دوستام عمل مي كنم كه گفته بجاي سيگار كشيدن شوكولات و بستني بخور ; بيا بردار
يك شوكولات برداشت و جواب داد : ديروز گند كار در آمد
پرسيدم : ديروز ; جمعه ها مگه هميشه با خانمت نمي رفتي بيرون; محبوب چطور لو رفت ; تعريف كن ببينم
سري تكان داد و گفت : روز پنج شنبه طبق معمول محبوب تو كارگاه و تا شب تو دفتر با من بود . آخر شب زنم زنگ زد و به من گفت فردا يك مجلس زنونه خونه برادرشه و اون مي خواد بره و نهار هم مي مونه و به اين خاطر بيرون شهر نمي ريم و از من هم خواست كه نهار برم خونه برادرش . من از خدا خواسته بهش گفتم چون تو كارگاه كار نيمه تمام دارم نمي تونم بيام و قصد دارم جمعه به كارگاه بيام و كار هامو انجام بدم
زنم هم اصراري نكرد . واقعا كار خاصي نداشتم ولي فرصت خوبي بود كه بيشتر با محبوب باشم . شب كه محبوب رو رسوندم خونه بهش گفتم كه فردا منتظر تلفنم باشه كه اگه اوضاع رو براه بود زنگ مي زنم بياي خونه
روز جمعه حدود ساعت ده بود كه سارا و بچه ها حاضر شدن و رفتن خونه برادرش .
من هم زنگ زدم به محبوب و از او خواستم بياد خونه
اخمي كردم و گفتم : خيلي اشتباه كردي . چرا مثل هميشه نبرديش تو كارگاه ;
سري تكان داد و گفت : خريت ; خريت كردم . با خودم گفتم زنم كه تا دنبالش نرم برنمي گرده خونه ; خوبه تو خونه باهاش باشم هوس كرده بودم دست پختش رو كه كلي تعريفش رو مي كرد ; ببينم و در ضمن تو خونه امكانات بود ماهواره ; سي دي و مشروب
سري تكون دادم و گفتم : خوب بقيه اش رو بگو
لبخندي زد و گفت : بعد از آمدن محبوب با هم رفتيم حمام و بعد هم رفتيم
تو اتاق خواب و مشغول شديم . بعد از يك سكس حسابي اون رفت حمام و ….و
با خنده حرف شو قطع كردم و گفتم : چرا سانسور مي كني درست تعريف كن
اخمي كرد و گفت : روش تعصب دارم ; دلم نمي خواد زياد در اين خصوص چيزي بگم
سري تكون دادم و گفتم : خيلي ساده اي بيچاره ; اون محبوبي كه من ديدم مثل تو دوست پسر زياد داره و
حرفم رو قطع كرد و با ناراحتي گفت : اين حرفها رو نزن اون فقط با منه و با هيچ كس ديگه اي رابطه نداره
با خنده گفتم : نه تو اوليش بودي مهدي جون و نه آخريش خواهي بود عزيز دلم ; محبوب دختر زبل و تيزييه و تو خط احساسات نيست . اهل تفريح و خوش گذراني خودشه و تن به هر كاري مي ده . از اين قبيل دختر دانشجو ها زيادن اوني كه تو اين خط نيست اصولا دور و بر پسر ها نمي گرده . پا نمي ده ولي محبوب كه به اين راحتي با تو پا مي ده و خوشه چون تو پولداري و براش خرج مي كني و گرنه يك مرد زن و بچه دار به سن و سال تو رو مي خواد چكار ;
اخمي كرد و گفت : بي خودي سن و سالم رو به رخم نكش ; تو در مورد اون اشتباه مي كني ; اون يك جواهره
خنديدم و گفتم : خوب بعدش ; بقيه اش رو بگو اين جواهر چطور شد لو رفت ;
آهي كشيد و گفت : بعد از حمام گرفتن . رفت تو آشپزخونه كه براي نهار غذا بپزه و من هم روي تخت دراز كشيدم و مشغول تماشاي ماهواره بودم ولي يك دفعه صداي در حياط آمد و تا بخودم جنبيدم زنم آمد تو خونه و من بسرعت داشتم لباس مي پوشيدم و محبوب هم مات و گيج همان طور كه لخت بود تو آشپزخونه ايستاده بود زنم يك بلوايي راه انداخت كه نگو شروع كرد به كتك زدن محبوب . من جلو رفتم و دستشو گرفتم و سعي كردم آرومش كنم . خلاصه محبوب هم در حالي كه گريه مي كرد به تندي لباس شو پوشيد و فرار كرد . بعد از رفتن اون من و زنم تا صبح با هم جر و بحث مي كرديم
با تعجب پرسيدم : چطور شد كه خانمت برگشت خونه ; مگه قرار نبود كه تا شب بر نگرده ;
جواب داد : احتمالا از يك جايي به رابطه من و محبوب بو برده بوده و عمدا خونه رو خالي كرده بود كه منو گير بندازه
سري تكان دادم و گفتم : آره ; چند باري هم در خصوص رابطه پنهاني تو تلفني با من حرف زده ولي من هميشه همه چيز رو انكار مي كردم و بهش مي گفتم كه اشتباه مي كنه . بهرحال كار بدي كردي كه اونو به خونه بردي با اون زن حساس و بد بيني كه تو داري بايد خيلي حواس تو جمع مي كردي هر چند كه من از همون اول گفتم كه با بي احتياطي هايي كه مي كني آخرش قضيه رو مي شه
سري تكان داد و سيگار واسه خودش آتش زد
اخمي كردم و گفتم : ;شوكولات بردار بخور ; سيگار نكش
مهدي با دلخوري گفت : ولم كن بابا تو هم با اون دوستت با اين حالي كه من دارم شوكولات مي خوام چكار ;
پرسيدم : مي خواي برات بستني بخرم ;
اخمي كرد و گفت : ول خرجي نكن ; مي زاري حرفامو بزنم يا نه ;
سري تكون دادم و تو دلم گفتم بيا حميد جون دوست عزيزم نمي شه ديگه من سعي مي كنم ولي خدايش نمي شه هميشه به جاي سيگار كشيدن ; شوكولات خورد ; رو كردم به مهدي و گفتم : عيبي نداره سيگارت رو بكش بقيه اش رو تعريف كن
آهي كشيد و گفت : خلاصه ; حالا نمي دونم چكار كنم خيلي مي ترسم
گفتم : بزار ظهر كه خونه رفتم به فاطي مي گم يك زنگي به خونه تون بزنه و با خانمت صحبت كنه و يك طوري از دلش در بياره
مهدي دستي به موهايش كشيد و گفت : خونه نيست ; از صبح رفته بيرون و برنگشته خونه
گفتم : يعني چي ; شايد رفته خونه مادرش
جواب داد : نه اونجا هم نبود
پرسيدم : به خونه فاميل زنگ زدي ;
جواب داد :; نه ; اگه زنگ بزنم همه نگران مي شن
لبخندي زدم و گفتم : حالا جوش نزن ; مي خواد تنبيه ات كنه . بزودي بر مي گرده خونه
با عصبانيت گفت : به درك ; مي خوام صد سالش بر نگرده ; بزار هر كجا كه دوست داره بره . كثافت برام خط و نشون كشيده و گفته من هم مي رم با يك مرد رابطه بر قرار مي كنم تا تلافي كنم
خنديدم و گفتم : مي خواسته حال تو بگيره ; سارا اهل اين حرفها نيست
سپس يك ساعتي در خصوص اين موضوع صحبت كرديم ; بعد بلند شد كه بره من خيلي دلم براش مي سوخت
گفتم : مهدي نهار بيا خونه ما ; سارا كه نيست . بيا خونه با فاطي صحبت مي كنيم . ببينيم مي تونيم يك راه حل منطقي پيدا كنيم
سري تكان داد و گفت : به خانمت نگو ; بهتره ندونه ; اينطوري پاك آبروم مي ره
لبخندي زدم و گفتم : فاطي كه همه چيز رو در مورد محبوب مي دونه خودت رو لوس نكن نهار بيا خونه ; منتظرتم
در حالي كه از مغازه بيرون مي رفت گفت : قول نمي دهم ; تا ببينم چطور مي شه
سپس خدا حافظي كرد و رفت
ظهر كه تعطيل كردم و رفتم خونه از بوي عطر تند جديدي كه به مشامم خورد فهميدم مهمون داريم . وارد اتاق شدم از ديدن سارا كه با فاطي تو آشپزخونه غذا درست مي كرد شوكه شدم . با دستپاچگي سلامي كردم و نشستم رو مبل
خانمم در حالي كه لبخندي به لب داشت برام چايي آورد و سپس رو مبل نشست . و كمي بعد هم سارا به ما ملحق شد ; روي مبل نشست و با خنده كنايه آميزي از من پرسيد : مهدي چي مي گفت ;
گفتم : مهدي ; امروز نديدمش
فاطي سري تكان داد و گفت : از رو برو ديگه حميد ; ما همه حرفهاي شما رو شنيديم
آه از نهادم كنده شد بد جوري ضايع شده بودم . يادم رفت بگويم كه مغازه سر خونه يك در هم از داخل به طبقه پايين داره و احتمالا از پشت همين در به حرفهاي ما گوش مي كردند
با خنده گفتم :; باز شما خانمها جاسوس بازي تون گل كرد
سارا لبخندي زد و گفت : مگه با جاسوس بازي دست شما نامردها رو بشه
لبخندي زدم و گفتم : دست شما درد نكنه ; چرا جمع مي بنديد . به من چه اگه مهدي اشتباهي كرده . تقصير من چيه ;
با دست روي رون پايم كوبيد و گفت : با آن كه قضيه رو شده باز مي فرماييد اگه ; از رو نمي ري . تازه از كجا معلومه كه شما هم زير سر كسي رو نداشته باشيد . فاطي هم مثل اولاي من خوله ; كم كم دست شما هم رو مي شه
فاطي با خنده گفت : چشماشو از كاسه در مي يارم اگه خبري باشه
با دلخوري گفتم : اي بابا مثل اينكه من دارم محاكمه مي شم
سارا با كنايه گفت : بله بايد هم بشي . چرا چيزي به من نگفتي ; هر موقع ازت سؤال مي كردم . مي گفتي نه اشتباه مي كنم مهدي مرد درستيه و اهل اين حرفها نيست . ببينم تو اين دختره محبوب رو ديدي ;
با خنده گفتم : آره ; يكي دو بار . باز نوبت من شد ;
فاطي آمد بغلم نشست و ويشگوني از بازوم گرفت و گفت : درست حرف بزن . چرا طفره مي ري ;
رو كردم به فاطي و با خنده گفتم : مواظب باش سارا خانم از رو بد جنسي ميانه من و تو رو خراب نكنه
سارا بلند شد و به طرف آشپزخونه رفت و گفت : همه شما مردها سر و ته يك كرباسيد حيف ما زنها براي شما . من كه قصد دارم از مهدي جدا بشم بزار بره با همون زنهاي فاسد بگرده ; لياقتش همونه
فاطي با اعتراض گفت : نبايد ميدون رو خالي كني سارا ; بايد از زنديگيت دفاع كني و اين علف هاي هرز رو از زندگيت جدا كني . اون دختره نكبت از خداشه كه تو از مهدي جدا بشي و مهدي رو كاملا تصاحب كنه
سارا اشكاشو از صورتش پاك كرد و گفت : اون دختره آنقدر به مهدي نزديك شده كه ديگه هيج جوري نمي شه كاري كرد . ديشب مهدي مي گفت خيلي دوستش داره . كثافت از من مي خواست اجازه بدم با اون ازدواج كنه و سه تايي با همديگه زندگي خوش و جديدي رو شروع كنيم
بي اختيار خنده ام گرفت
فاطي زد رو پام و گفت : مرض به چي مي خندي ; مگه اين مسئله خنده داره ;
سارا با تعرض گفت : حميد خان هم دستش تو دست مهديه ; تمام اين مدت منو هم گول مي زده و دروغ مي گفته . بايد هم بخنده
سري تكان دادم و گفتم : بخدا اشتباه مي كنيد . اگه من حرفي نمي زدم بخاطر اين بود كه مهدي از من نرنجه ; گور پدر اون دختره كه من بخوام ازش دفاع كنم
فاطي گفت : اگه راست مي گي بايد يك كاري بكني كه اون دختره پاش رو از زندگي اينها بكشه بيرون
سارا گفت : چقدر تو ساده اي فاطي جان . شوهرت اگه بتونه هم اين كار رو نمي كنه . هرچي نباشه هواي مهدي رو داره نه من رو
با خنده گفتم : باشه قول مي دهم پاي اين دختره رو از زندگي شما قطع كنم
سارا يك قرص سر درد خورد ; آهي كشيد و برگشت رو مبل نشست و گفت : چطوري ;
گفتم : تنها راه حل قضيه اين است كه مهدي از دختره سرد بشه
سارا دوباره پرسيد : خوب اين رو كه من خودم مي دونم ; چطوري ;
گفتم : مهدي فكر مي كنه محبوب همون دختره رو مي گم ; دختر پاك و درستيه و به جز مهدي با كسي نيست اگه بتونيم ثابت كنيم كه محبوب با كس ديگري هم هست . اون وقت مهدي ازش متنفر مي شه و مشكل هم خود بخود حل مي شه
سارا گفت : خوب نقشه شما چيه ; از كجا مي خواي كساني رو كه با اون رابطه دارن رو پيدا كني ; و قانع شون كني كه بيان به مهدي بگن محبوب با آنها رابطه داشته ;
گفتم :; پيدا كردن اون آدمها عملي نيست
فاطي لبخندي زد و گفت : زحمت كشيدي
گفتم : اجازه بده حرفم تمام بشه ; من بايد با محبوب نزديك بشم و با زبون بازي و نقش بازي كردن توجهش رو جلب كنم و آن وقت در يك فرصت مناسب نقشه اي مي كشيم كه مهدي از رابطه من و اون دختره بو ببره ; هر چند براي من بد مي شه ولي خودم خيلي دوست دارم به مهدي ثابت كنم كه محبوب عزيزش چطور دختريه
فاطي با تعرض گفت : لازم نكرده ; مسخره . يك فكر ديگه بكن
سارا لبخندي زد و گفت : فاطي تو رو خدا آروم باش نقشه خوبي به نظر مي ياد
فاطي اخمي كرد و گفت : سارا تو ديگه چطور آدمي هستي ;
سارا اخمي كرد و گفت : نقشه خوبيه ديگه تو كه به شوهرت اعتماد داري پس بزار اگه مي تونه ; يك كاري براي من بكنه
فاطي سري تكان داد وبا دلخوري گفت : باشه
سارا رو كرد به من و گفت : ولي بايد من و فاطي كاملا در جريان همه چيز باشيم ها ; يك موقع چيزي رو از ما مخفي نكني
فاطي گفت : منظور سارا اينه كه زير آبي ممنوع
گفتم :; باشه بابا ; شما دو تا چقدر بد بين هستيد . من فقط مي خوام ثواب كرده باشم
سارا پرسيد :; چطور مي خواي توجه اون دختره نكبت رو به خودت جلب كني ;
جواب دادم : من بايد كمي فكر كنم و نقشه بكشم اول مهمه كه شماره تماسي با اون دختره پيدا كنم
سارا بلند شد و به طرف كيفش رفت و يك كاغذ از توش در آورد و به من داد و گفت : اين هم شمارش
با خنده گفتم : شماره اين رو از كجا گير آوردي ;
سارا گفت : ديشب گوشي همراه مهدي رو برداشتم و تو شماره هايي كه تو حافظه اش بود اين رو در آوردم . بقيه شماره ها رو مي شناختم . فقط اين يكي غريبه است جلو اسمش هم نوشته بود م حتما منظورش محبوب بوده ديگه مثلا خودش اسم كامل ننوشته كه كسي نفهمه
با خنده از جا بلند شدم و به طرف تلفن رفتم و در همان حال گفتم : بيچاره مهدي كه فكر مي كنه زن ساده و بي خبري داره
سارا لبخندي زد و گفت : با خودش فكر كرده ; يك حالي ازش بگيرم كه به غلط كردن بيافته هنوز منو نشناخته . وقتي اون مرد خوشگذراني باشه
خوبه ; چرا من نرم دنبال عشق و حال خودم ;
شماره موبايل رو گرفتم . كمي بوق زد و بعد صداي زنونه اي پرسيد : بله بفرماييد ;
صداي محبوب نبود من قبلا صداي محبوب رو شنيده بودم . خواستم خشكي بالا نيارم چون سارا جلو آمده بود و گوشش رو چسبونده بود به گوشي
گفتم : ببخشيد محبوب خانم ; حالتون خوبه ; من حميدم دوست مهدي آقا
طرف جواب داد : ممنون ; مهدي از شما خيلي تعريف مي كنه . با محبوب چكار داريد ;
گفتم : يك موضوعي پيش آمده كه باعث نگراني مهدي و محبوب خانم شده مي خواستم در اون مورد باهاش حرف بزنم
خنديد و گفت : اينكه زنش سر رسيده ; محبوب همه چيز رو تعريف كرده الان كه نيست وقتي آمد بهش مي گم با شما تماس بگيره شماره تون رو گوشيم افتاده
گفتم : ببخشيد اگه مهدي با شما تماس گرفت ; گوشي رو بر نداريد
با تعجب پرسيد : چرا ;گفتم : آخه اون زن لعنتيش گوشي مهدي رو گرفته و به شماره هاي تو حافظه اش زنگ مي زنه . بهتره اگر ديديد كه شماره تماس مهدي بود و يا صداي مهدي رو شنيديد ; گوشي رو بر نداريد و يا سعي كنيد كه تند و بي ادبانه جواب شو بديد كه بطور حتم ممكنه زن مهدي به حرفهاتون گوش بده ; بهتره احساس كنه كه ديگه رابطه قطع شده و موي دماغ مهدي نشه تا مهدي بتونه از كنترل زنش خارج بشه
ميترا خنديد و گفت : پس موضوع خر كردن زن مهديه ; باشه حواسم هست . ممنون كه به من خبر داديد محبوب كه آمد بهش مي گم خودش باهاتون تماس بگيره
تشكر كردم و خداحافظي كرديم
قيافه سارا خيلي دمق بود و روي مبل وا رفت و گفت : پس اين شماره يك دختر ديگه اس واي خدا . اين كثافت چند نفر ديگه زير سر داره ; كه من خبر ندارم
با گفتن اين حرفها اشك در چشمانش جمع شد و شروع به گريه كردن كرد
كنارش نشستم و دستم رو روي شونه اش گذاشتم و آهسته گفتم : قول مي دهم همه چيز رو روشن كنم . به من اعتماد كن
سر شو بالا آورد و خودش رو تو بغلم انداخت و گريه اش بيشتر شد آهسته دستم رو روي سرش گذاشتم و در حالي كه سر شو نوازش مي كردم نگاهي به فاطي انداختم . فاطي آهي كشيد و اخمي بهم كرد ; آمد جلو و با بدجنسي زاتي خودش سارا رو از بغلم بيرون كشيد و برد تو آشپزخونه . من هم به فكر فرو رفتم
ديگه از آمدن مهدي براي نهار مايوس شدم و مشغول خوردن نهار شديم
بعد از نهار من به سارا گفتم : بهتره يك زنگ به مهدي بزني اون خيلي عصبي بود ; بزار بيچاره از دلواپسي در بياد
سارا خنديد و گفت : اون دلواپسه ; الان معلوم نيست با كدوم يكي از دوست دختراش ول مي گرده از خدا مي خواد كه من دور و برش نباشم اون مرد هرزه و دله اي شده . من ديروز بهش گفتم كه مي رم براي خودم يك دوست پسر پيدا مي كنم وتا باهاش حال نكنم بر نمي گردم خونه
فاطي خنديد و گفت : خاك بر سرت اينطوري كه رابطه تون خراب تر مي شه
سارا خنديد و گفت :; بشه ; حداقل من تلافي مي كنم و كمي دلم خنك مي شه
من سري تكون دادم و بعد از حاضر شدن رفتم مغازه
دو ساعتي بعد مشغول كار بودم كه تلفن زنگ زد ; گوشي رو برداشتم صداش رو شناختم محبوب بود
گفت : سلام حميد آقا ; ببينم با من كاري داشتيد ;
گفتم : آره صبح كه مهدي اينجا بود در مورد اتفاق ديروز صحبت كرديم مي خواستم يك قرار بزاريم و در اين مورد با هم گفتگويي داشته باشيم چون اوضاح خيلي خراب شده
گفت : چه موقع ;
گفتم : هر موقع كه شما وقت آزادتري داشته باشيد
كمي مكث كرد و گفت : فردا خوبه ; ولي كجا ; تو كارگاه ;
گفتم : نه اونجا ديگه امن نيست . بياييد خونه ما
گفت : باشه ; ساعت ده صبح خوبه ;
گفتم : نه فردا شب بيا ; ساعت يازده شب . مي خوام خانمم خونه نباشه
پرسيد : مگه فردا شب خانم تون خونه نيست ;
گفتم : نه مي خواد بره خونه مامانش و تا فردا صبحش بر نمي گرده . ببينم مي توني بياي ;
جواب داد : شايد ; بايد خوابگاه نرم ; پس به مهدي خودتون اطلاع بديد من ساعت ده مي يام خونه تون ; خوبه ;
گفتم : دير تر بيا ; ساعت يازده هم بياي خوبه تا آن موقع مغازه هاي دور و بر هم تعطيل مي شن و مهدي هم كارگاهش تعطيل مي شه
خنديد و گفت : باشه ; پس تا فردا شب
گفتم : ببينم مغازه و خونه رو كه بلد هستي ;
خنديد و گفت : آره ; چند بار با مهدي آمدم . يكي دو بار هم اومدم مغازه تون يادتون نيست ;
راست هم مي گفت ; خداحافظي كرديم و گوشي رو گذاشتم
كمي بعد در داخل مغازه زده شد . من در رو باز كردم . فاطي بود برام چايي آورده بود . روزي چند بار از در عقب مغازه كه به خونه راه داشت ; برام چايي مي آورد
چايي رو از دستش گرفتم . روي زمين كنار در نشست . من صندلي رو كمي به طرفش كشيدم و پهلوش روي صندلي نشستم . لبخند مرموزي به لب داشت
نگاهش كردم و پرسيدم : چي شده مي خندي ;
لبخندي زد و گفت : شنيدي كه سارا به مهدي گفته مي خواد با يك مرد ديگه تلافي در كنه ;
خنديدم و به شوخي گفتم : خوش به حال اون مرد
لبخندي زد و گفت : اون مرد ظاهرا تو هستي
يك دفعه قند به گلوم پريد . با ناراحتي گفتم : چه غلط ها ; به من چه ;
خنده شيطنت آميزي كرد و گفت : خره ; بد كه نشد . مگه دنبال يك زوج مناسب نمي گشتيم . حالا خودش آمده سراغمون
با ناراحتي گفتم : اين خيانت به دوستمه ; فرق مي كنه با اون كه ما تو نظرمون بود
اخمي كرد و گفت :; بهرحال اون تصميم خودشو گرفته و خيلي هم مصممه
كلي با هم حرف زديم . ولي اون پاشو تو يك كفش كرده كه با يك مرد ديگه باشه . تو هم كه قبول نكني با يكي ديگه رابطه پيدا مي كنه اينطوري كه خيلي بد تر مي شه و معلوم نيست به تور چه آدم هايي بيافته و چه بلايي سرش بيارند . در هر صورت اگه تو قبول نكني اون مي خواد بره بيرون و يكي رو پيدا كنه تا كار خودشو بكنه . الان هم حاضر شده . من هيچ جوري نتونستم منصرفش كنم . بهش گفتم مي يام با تو صحبت مي كنم و اگه راضي شدي از بيرون رفتن منصرف بشه وگرنه مي ره . ديگه خودت مي دوني
با دلخوري گفتم : آخه من بعد چطوري با مهدي رو برو بشم
لبخندي زد و گفت : با توجه به اينكه سارا تصميم خودشو گرفته و تو نباشي كس ديگه . اگه منطقي باشه نبايد از دستت دلخور بشه . لا اقل اينطوري موضوع بين خودتون مي مونه و اگه با كس ديگه بره ممكنه هزار جور دردسر و مشكل بعدي داشته باشه . تازه نهايتش اگه هيچ جوري آروم نشد بهش بگو بياد و با من باشه تا آروم بگيره . به نظر من هم چاره اي نيست و هم اينكه اينطوري يك زوج خوب و مطمئن براي سكس گيرمون مي ياد
كمي فكر كردم . بد هم نمي گفت . لبخندي زدم و گفتم : خودش بهت گفت مي خواد با من باشه ;
خنديد و گفت : آره البته مستقيم نگفت ولي من از حرفاش اينطوري فهميدم . خيلي خوب شد بچه ها هم كه رفتن شهرستان پيش مادر بزرگشون حسابي تنها هستيم ; فرصت از اين بهتر نمي شه
من گفتم : خدا كنه شر درست نشه ;
خنديد و گفت : نمي شه ; تازه داره خوب مي شه
سپس چشمكي به من زد و گفت : من به سارا بگم . آخه گفته بودم مي يام
پيشت تو رو راضي مي كنم . اون منتظر خبر منه
سپس با خنده رفت تو و در رو بست
بعد از تعطيلي مغازه رفتم خونه ; خيلي دلهره داشتم سارا خيلي عادي بود و با فاطي سفره رو پهن كردن و مشغول خوردن شام شديم
سارا پرسيد : مهدي نيومد در مغازه ;
گفتم : نه ; ولي محبوب زنگ زد
لبخندي زد و گفت : آره ; حرفاشو گوش كرديم
با دلخوري گفتم : كار خوبي نكرديد من كه همه چيز رو مي گفتم ; چرا يواشكي گوشي رو برميداريد و گوش مي ديد ;
سارا لبخندي زد و گفت : بهرحال بايد مواظب شما نامردها بود
بعد از شام سفره رو جمع كردند و ظرفها رو شستن و سپس فاطي لبخندي زد و گفت : من مي رم حمام بگيرم
سارا اخمي كرد و گفت : كجا مي ري ; مگه قرار نبود تو عكس بگيري ;
فاطي خنديد و گفت : حالا حتما بايد عكس بگيرم ;
من پرسيدم : از چي عكس بگيره ; خبريه ;
سارا نگاهي به من انداخت و گفت : يعني تو خبر نداري منظورمون چيه ;
گفتم : كوتاه بيا سارا اين كار درست نيست
سارا اخمي كرد و گفت : يا تو و يا يك نفر ديگه ; بهرحال بايد مهدي رو
آتش بزنم
فاطي به طرفم آمد و با عشوه گفت : ناز نكن ديگه ; شنيدي كه چي گفت اگه تو قبول نكني با يكي ديگه كار
سارا لبخندي زد و رو كرد به من و گفت : چقدر هم اين كار ناز كردن داره مخصوصا براي شما مردها
فاطي خنديد و سپس مشغول باز كردن دكمه هاي پيراهنم شد و پيراهنم رو از تنم در آورد و بعد رو كرد به سارا و گفت : بيا بقيه اش رو تو در بيار من مي رم يك دوش مي گيرم و شما هم شايد اينطوري كمي راحت تر باشيد
سارا اخمي كرد و به فاطي گفت : پس زود بياي بيرون ها
فاطي خنديد و چشمكي به من زد و به طرف حمام رفت
من روي لبه تخت نشستم . سارا جلو آمد و گفت : چيه ; تا حالا با هيچ زن ديگه اي بجز فاطي حال نكردي ; روت نمي شه ; ديگه حناي تو و مهدي براي من رنگ نداره
سپس دست منو گرفت و منو از روي تخت بلند كرد جلو پام به زانو نشست و شلوارم را از پام در آورد و اون رو انداخت كنار . هيچ حركتي نمي كردم نگاهي به من انداخت و با ناراحتي گفت : چيه ; بايد به دست و پات بيافتم ;
بعد بلند شد و رو لبه تخت نشست . يك حالت گرفتگي و ناراحتي تو صورتش نمايان شده بود ; دلم نمي خواست بيش از اين عصبي بشه . به طرفش رفتم و تو بغلم گرفتمش چقدر داغ بود . لباشو به لبام گذاشت و دستاشو انداخت دور گردنم ; دستم رو بردم رو پشتش و كمرش رو محكم گرفتم و او نو به خودم فشار دادم تماس سينه هاش با بدنم منو ديوانه مي كرد دستم رو پايين كشيدم و گذاشتم رو كونش و مشغول چنگ زدن و ماليدنش شدم
منو از خودش جدا كرد حسابي سرخ شده بود يه نرمه پشيموني تو چهره اش سايه انداخته بود و آتش شهوت من فوران كرده بود و آهسته شروع كردم به لخت كردنش و بعد زير پوشم رو در آوردم روي تخت دراز كشيدم در حالي كه فقط يك شورت تنم بود
بهش خيره شدم سينه هاي سفيد و قلبه اش از بالاي سوتينش بيرون زده بود دستم رو روي كيرم گذاشتم و به آرامي شروع به ماليدنش كردم
سوتينش رو باز كرد و آمد روي من دراز كشيد و شروع كرد به بوسيدن لبام
من ديگه طاقت نياوردم و خوابوندمش روي تخت و افتادم به سينه هاش و بوسيدن و ماليدن اونها در اين موقع متوجه فاطي شدم كه از حمام آمد بيرون و به ما نزديك شد و كنار ما روي تخت نشست و با خنده و شوخي گفت : خسته نباشيد
سارا كه داغ و بي حال شده بود با خنده گفت : برو دوربين رو بيار
من خودم رو رو بدنش سر دادم و رفتم پايين تر ناف و شكمش رو بوسيدم و سپس شورت شو كشيدم پس از يه خورده مقاومت اون پايين كشيدم
دستشو رو گذاشت رو كسش و از رو خجالت مثلا خودش مي خواست كسش رو از من مخفي كنه . لبخندي زدم و دستش رو زدم كنار ; نگاهش رو از من برگردوند و چشماشو بست
لبام رو گذاشتم رو كسش ; سارا گوشامو گرفت تو دستاش و سرم رو بالا كشيد و گفت : نه اينكار رو نكن خوشم نمي ياد
من لبخندي زدم و دستاشو كنار زدم و گفتم : خودت رو لوس نكن ; من بايد طوري كه دوست دارم حال كنم و اگر نه بايد با يك نفر ديگه نقشه تو پياده كني
سپس با انگشت لب كس شو از هم باز كردم و زبونم رو فرستادم تو و در همون حال با انگشتم كس شو تحريك مي كردم . اول يك خورده مقاومت مي كرد ولي بزودي شهوتي شد و آه و ناله اش در آمد و من هم حركاتم رو تندتر كردم . كمي بعد دستاشو گذاشت رو سرم و سرم رو محكم به كسش
فشار داد . معلوم بود كه خوشش امده . فاطي دوربين به دست به ما نزديك شد و با خنده از سارا پرسيد : از اين حالت هم عكس بگيرم ;
سارا لبخندي زد و گفت : هر چي مي خواي بگير فرقي نمي كنه و فاطي هم
مشغول عكس گرفتن شد . و گاهي هم سينه هاي سارا رو دست مي كشيد و مي ماليد . انگشتم رو كه تو كسش بود بيرون آوردم و بردم رو سوراخ كونش و آهسته فشار دادم تو . با دلخوري دستم رو پس زد و گفت : نكن تو دردم مي ياد
سپس منو كنار زد و بلند شد و منو برگردوند رو تخت و شورتم رو پايين كشيد و روي تخت كنارم نشست و كيرم رو گرفت تو دستش و آهسته كمي ماليد
فاطي با خنده گفت : سارا يك خورده براش ساك بزن
سارا اخمي كرد و گفت : نه ; نمي خوام
فاطي دوربين رو روي تخت گذاشت و كير منو گرفت تو مشتش و با خنده رو كرد به سارا و گفت : خيلي حال مي ده تا حالا ساك زدي ; منظورم براي مهدي آقا ست
سارا سرخ شد و گفت : نه من هيچ خوشم نمي ياد
فاطي خم شد رو كيرم و اون رو كرد تو دهانش و شروع كرد به ساك زدن
و با دست ديگرش تخم ها مو گرفت و آهسته مي ماليد
كمي بعد كير مو از دهانش بيرون كشيد با خنده به سارا كه دست شو گذاشته بود رو كسش و اون رو مي ماليد و ما رو تماشا مي كرد ; گفت : بيا كمي مزه شو بچش
سارا كه شهوت سر وپاشو فرا گرفته بود با اكرا كيرمو گرفت تو دستش و آهسته كمي برد تو دهانش و آرام شروع كرد به بالا و پايين كردن سرش بخوبي معلوم بود كه اين كاره نبود و گاهي هم از كشيده شدن دندون هاش روي كيرم دردم مي گرفت ; فاطي هم اين رو از حالت چهره من متوجه شده بود سارا رو عقب زد و گفت : نزار دندون هات بخوره به جلوش ; با لبات كار كن . ببين اينطوري
و سپس كير مو كرد تو دهانش و مشغول ساك زدن شد . بعد كير مو در آورد و رو كرد به سارا و با خنده گفت : بيا دوباره سعي كن
سارا دوباره كيرمو برد تو دهانش و با دقت و وسواس بيشتري شروع به ساك زدن كرد ; كمي بعد كير مو از د

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها