داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کردن خواهر رییس

۲۴سالم بود و حسابدار شرکت توی جزیره بودم، چند روزی بود که خواهر رئیس، مهدیه از تهران همراه با دختر ۲سالش اومده بودن، دختر چاق با قد ۱۵۵ سفید چادری که فقط دماغش معلوم بود، دختر بامزه ای داشت سفید و موفرفری چون کار من توی ی اتاق از خونه بود وقت بیشتری پیش هم بودیم، مهدیه معمولا از اتاقش بیرون نمي اومد، اما بچه حسابی بامن جور شده بودو شاد بود، هم رئیس هم مهدیه خوشحال بودن، ۲۰روزی گذشت و من به مرخصی تهران و دفتر مرکزی آمدم از آبدارچی شرکت که سالها توی خونه اونا کار کرده بود فهمیدم که مهدیه از شوهرش ۶ماهه جدا شده، البته شوهرش قبلا توی همین شرکت کار میکرد، گذشت تا مرخصی تموم شد و برگشتم، هیچ جاشو نمیتونستی ببینی، نه با غیر از داداشش باکسی حرف می‌زد خلاصه برزخی بود، اما برگ برنده من دختر کوچیکش بود، سرمون گرم بود که رئیس گفت باید بره تهران، اونارو بمن سپرد و رفت، عصرا که هوا بهتر بود میبردمشون بیرون و بازی و سرگرمی و شب توی اتاق خودش با دخترش، همون جور سرد بود، اما چون برادرش نبود ناچارن کمی صحبت میکرد، روابط بخاطر دوستی منو دخترش گرم‌تر شده بود و شبا بدون من نمیخوابید، یه روز توی استخر بودم البته بخاطر بچه و با لباس، اونم به هوای بچه لب استخر، که یهو دختره مهدیه رو هول داد افتاد توی آب، فهمیدم شنا بلد نیست، دختر میخندید، رفتم بسمتش، پرید منو گرفت، آب خورده بود، ب زور کشیدمش بالا، ب پهلو خوابوندمش تا آبا بیاد بیرون، لباسش چسبیده بود ب بدنش چیز مالی بود، از فرصت استفاده کردمو مالوندمش، تنفس دهنی بهش دادم و بهتر شد، کمکش کردم رفتیم تو. با بچه سرگرم بودیم و ناهار شد، بعد ناهار سر میز انگار که یخش باز شده باشه حرف اومد، معذرت خواهی وتشکر و… گفتم میدونم که جدا شدی و لازم نیست اینقدر خودتو زجر بدی، آدم خوبی نبوده و حقت زندگی بهتره، پس زندگی کن، چیزی کم نداری و… اشکش در اومده بود از اینکه دخترش پیش من اینقدر شاده، گفتم خودتم شاد باش و راحت، گفتم میخوای برای راحتیت ی صیغه محرمیت بخونیم ؟برق شادی رو دیدم، گفت چرا به فکر خودم نرسیده بود، عصر زنگ زد تهران به کسی ، اونم صیغه رو خوند، راحت شده بود و البته منم حیا داشتم، داداشش که خبردار شد، بی تعارف زنگ زد و گفت حالا که خودش خواسته، از طرف من مشکلی نیست اگر بیشتر خواست ازش دریغ نکن، دهنم باز مونده بود، گفتم چشم، فهمیدم که عنقریب کردمش، شب طبق معمول بچه بغل من خوابش برد، اومد بغلش کنه ببرتش، دستم عمدا از طرف اون ۲تا سینه ش رو لمس کرد، ۱ربع بعد اومد، فهمیدم، کنارم نسشت، دستاشو گرفتم داغ بود، گفتم نیاز نیست چیزی بگی و لباشو بوسیدم و یواش درازش کردم، مالوندمش، پیراهنش رو در آوردم، سفید بود عین برف، سینه های بزرگ ک رگ هاش معلوم بود، رونای سفید و تپلی، لخت شدم رفتم لای پاش، لب سینه… خوردم و حشریش کردم، لای پاشو باز کردم و کیرمو با آبش که اومده بود لیز کردم کردم توش، ب ۳ ضرب کردم تا تهش، محکم بغلش کرده بودمو میکردمش، ۲۰ تای تلمبه زدم و آبم اومد، بغلش خوابیدم، کمی بعد دوباره کردمش تا صبح ۳بار کردمش، صبح راضی و خندان صبحونه درست کرده بود، چرخی زدیم ظهر بود قبل از ناهار کردمش، تکون میخورد گاییده بودمش، که میخندید و می‌گفت دیگه به غسل نمیرسه، روزی چند بار میخوایی؟ گفتم ۵ بار عین نماز و قند تو دلش آب میشد

نوشته: کامران

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها