داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عشق وثروت وقلب 7

زندگی ادامه داشت و حس می کردم که زندگی من خیلی سخت تر از دوران دانشجویی شده . شاید حالا به امکاناتی دسترسی داشتم که اون موقع نداشتم . ولی اون روز ها دغدغه های فکری کمتری داشتم و همه استرس من از این بود که نکنه با همه تلاشهام در بعضی درسام موفق نشم . هر چند همیشه بهترین بودم . ولی حالا تنها دلخوشی من در محیط کاری این بود که می تونستم از این که به خیلی ها زندگی میدم لذت ببرم . وقتی یکی رو می دیدم که در اثر نارسایی قلبی دچار تنگی نفس و سرفه شدید و کبودی صورت میشه .. یا وقتی غذا می خوره حالش بد میشه و هزار عیب و علت دیگه لذت می بردم از این که بعد از جراحی و یا به روشهای درمانی و توصیه من دیگه این مشکلو نداره . خیلی ها دوست داشتند که عمل قلب باز رو اونا صورت نگیره ولی من این کارو با اعتماد به نفس خاصی انجام می دادم .  روزی نبود که حداقل یه عمل نداشته باشم . نگار بیشتر از این که به کارای خودش دقت داشته باشه منو زیر نظر داشت . این منو عذاب می داد . -چیه عزیزم . می خوای حسابدار من بشی ;/; هرچی در میارم مال تو و نیلوفره . خرج خوشگذرونی هام نمی کنم -یه جوری حرف می زنی که انگار من میرم خوشگذرونی . اگه دارم حرص و جوش می زنم برای خودمونه که فردا واسه آینده مون لنگ نمونیم . -نگار منظورم این نبود که تو میری خوشگذرونی . می خواستم بگم بهم اعتماد داشته باش . -تو خیلی کمتر  از اون چه که در میاری وباید در بیاری رو می کنی . من نمی دونم شایدم داری خرید و فروشی کاری می کنی -نه نگار من دارم یه زن دیگه می گیرم حالا راضی شدی ;/; -تو چطور می تونی اسم زن دیگه رو پیشم ببری .. -بس کن زیادی سر به سرم میذاری . من خیلی خسته ام حال و حوصله تو رو ندارم . اخلاقت عوض شده . فقط روبرو و جلوتو نگاه می کنی . انگار همش باید حرص بزنی . از اون چه که داری نمی خوای لذت ببری . ببین داری پیر میشی .. -من که سی و خوردی بیشنر ندارم -تو حتی می ترسی خوردی اونم بگی .. -زد زیر گریه -می خواستی باهام ازدواج نکنی . من که خودم بهت گفته بودم که می رسه یه روزی که حس کنی من و تو هم سنیم . مردا بیشتر احساس جوونی می کنن . خودت مقصری .. -عزیزم تو رو خدا بس کن . من که حرف بدی بهت نزدم این برداشتو می کنی . من تو و نیلوفرمو از جونم بیشتر دوست دارم . ببین مغز و اعصاب و چشام همه خسته و داغونه . اگه یه اشتباه کنم آدم می کشم . چرا اینو درک نمی کنی . عزیزم نگار من ! تو هر چند تا که زمین و خونه و ماشین و ملک و املاک داشته باشی بازم از خیلی ها عقبی . نمی تونی که از همه جلو بزنی . از این امکاناتی که داری استفاده کن . خوش باش . لذت ببر . اگه خدا پرستی خدا رو شکر کن . اگه بت پرستی بازم خوب فکر کن تو همین حالاشم از خیلی ها بیشتر داری . -من بهترین سالهای زندگیمو هدر دادم تا بهترین زندگی رو داشته باشم .همسرمو در آغوش کشیده نوازشش کردم . دلم می خواست درکم کنه . ولی اون این چیزا حالیش نبود . تصمیم گرفتم بیشتر فعالیت کنم . می دونستم خسته و داغون میشم . ولی چاره ای نبود . دوستش داشتم باید به خواسته هاش اهمیت می دادم . خواستم  نرخ دستمزدمو ببرم بالاتر . واسه خیلی ها مهم نبود اما برای بعضی ها واقعا طاقت فر سا بود .. حرفای نگار توی سرم سوت می کشید .. -نادر مگه ما ضامن دار دار و ندار مردمیم . برن قرض کنن . برن خونه شونو بفروشن . اصلا تو چیکار به این کارا داری . -نگار تو چرا این جوری شدی . باورم نمیشه همون نگار شاد و بذله گو و شیطون دوست داشتنی من باشی -نادر شاید برای تو مهم نباشه ولی من بهترین سالهای زندگیمو در دانشگاه گذروندم . سختی کشیدم . این حق منه . اون آدمایی که میان قلبشونو پیش تو درمان کنند کدوم یک از این سختیهای من و تو رو کشیدن . چرا به مردم رو میدی .. -نگار بهتره که خودتو به یک متخصص اعصاب و روان نشون بدی . -دیوونه خودتی . من اگه روانی بودم دیگه هفته ای چند جراحی انجام نمی دادم . -خدا به داد اونایی برسه که تو در مانشون می کنی . بعدا گندش در میاد -به چی خودت می نازی نادر حالا کارت به جایی رسیده که داری منو مسخره می کنی ;/; -خانوم خانوما من ادعایی ندارم تویی که فکر می کنی که چرخش زمین و زمان فقط برای من و توست . وقتی با هم می رفتیم مهمونی یا یه مجالس خاص همش ازم ایراد می گرفت که چرا این قدر خاکی هستم و هی دولا راست میشم و جواب سلام بقیه رو با چند تا علیک میدم -نگار جون ما که از کره  دیگه نیومدیم . از همین خاکیم . خب باید خاکی باشیم . -ببین بی کلاس بازی در نیار . سعی کن اگه یکی یه جوک خنده داری واست گفت تو لبخند بزنی . -تو با این کارات همین یه لبخندرو هم از لبام گرفتی . -زیادی داری سر به سرم میذاری نادر ….. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها