داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

گناه عشق 50

نوشین با نگاهی ملتمسانه به نلی نگاه می کرد . نلی حس کرد که در چشمان این زن یک پیام مخفی وجود داره . پیام نهفته ای که می تونست حسش کنه . اصلا به فکرش نرسیده بود که ممکنه نوشین اونوموقع ورود به خونه دیده باشه . فکر می کرد همین الان از سوئیت خودش راه افتاده .. -نوشین اون که بچه نیست گم شه . زن دیگه ای هم که در زندگیش نیست .. اینجا هم کسی رو نمی شناسه . اگرم مختصر شیطنتهایی قبل از از دواج داشته الان دیگه دور و بر این چیزا نیست . چرا بی خود نگران میشی .حتما عاشق قدم زدن در ساحله رفته یه دوری بزنه . اون قدیما که بچه بودیم با هم بازی می کردیم و از علاقه های خودمون می گفتیم اون همش از این می گفت که عاشق دریاست . بیشتر دوست داره در ساحلش قدم بزنه . صدای امواج دریا مخصوصا وقتی که موج در ساحل می شکنه بهش آرامش خاصی میده . هنوز فرصت نشده از این حرفا برات بزنه . یه چند سالی زمان می بره تا اون جوری که من اونو می شناسم تو اونو بشناسی .. خون نوشین به جوش اومده بود . اعصابش خرد شده بود . نلی گستاخی رو به نهایت رسونده بود . می دونست یه چیزایی در مورد ناصر می دونه . می دونست .. سرشو تکیه داد به شونه های نلی .. هم بوی عطر خودشو می داد و هم عطر ناصرو .. زیر گلوش و پشت گردنش بوی شوهرشو حس می کرد .. -نوشین چت شده . اون که بچه نیست فدات شم .. ببین الان نیما هم بیدار شده .. -چیزی بهش نگو . نمی خوام نصف شبی مزاحم خوابش شم ..من فعلا میرم اگه بازم پیداش نشد شاید دوباره اومدم این جا … نلی رفت پیش شوهرش .. -چی شده عزیزم عجب خوابی کردم .. دیگه خوابم نمیاد .. -قربونت مرد سحر خیز من .. نگفتی نوشین چش بود .. -نمی دونم نذاشت خوب بخوابم . بی موقع اومد در زد که شوهرم خونه نیست . من چه می دونم اون کجاست . می خواستی نخوابی ببینی کجا رفته . حتما یه گوشه نشسته داره قلیون می کشه .. اوخ اصلا این یه چشمه رو یادم نبود بهش بگم . مگه آدم لب دریا هم گم میشه . حالا که تابستون نیست که بگیم پریده توی آب . -میگم پاشیم بریم ببینیم دختر دایی من چشه . خوب نیست اون همین جور تنها و غصه دار باشه . -نیما ولش کن ..دختردایی ات خیلی سوسوله .. اصلا معنی نداره . اون گرفت زود خوابید دلیل نمیشه شوهره هم حتما زود بخوابه ..نوشین همون کنار اتاقش ایستاده بود .. تصمیم داشت بره اطرافو بگرده که سر و کله شوهرش پیدا شد .. نوشین دوید و خودشو انداخت توی بغل ناصر .. همون دو عطری رو که رو بدن و لباس نلی حس کرده بود از طرف ناصر به مشام می رسید . ولی هنوز نمی تونست به چیزی اطمینان کنه . هنوز به سایه های خودش هم شک می کرد . تازه اونا کجا می تونستن رفته باشن . جایی واسه خلوت کردن داشتن ;/; به اونا جا می دادن ;/; نه .. نه … نه ….اون نمی تونه .. مگه من چیکار کردم . اگه نلی  دوست داشتی چرا به من گفتی عاشقمی .. دیگه توجهی به دروغای ناصر نداشت . وقتی به بستر رفتند حتی مصنوعی بودن عشقبازی شوهرشو حس می کرد . فقط می خواست نشون بده که چقدر تشنه زنشه .. انگاری که سالهای ساله که سکس نکرده باشه . نوشین خودشو در اختیار همسرش گذاشت . ولی لذتی رو حس نمی کرد . بدبینی داشت اونو از پا در می آورد . با این که می دونست ناصر قبل از از دواج با دخترای زیادی بوده ولی فکر می کرد که حالا متعهد شده و سر خونه زندگیشه .. یعنی اون و دختر دایی اش با هم رابطه دارن ;/; فکرش هم اونو دیوونه می کرد . چشاشو گذاشت رو هم ..خوابش نبرد .. آفتاب طلوع کرده بود .. چشاشو بسته بود و پشت به همسرش قرار داشت . ناصر چند بار صداش زد ..ولی زن خودشو زده بود به خواب . خیلی آروم از جاش پا شد و بی صدا لباس پوشید و رفت بیرون . نوشین فقط نگاه کرد که همسرش از کدوم مسیر میره . بدی تعقیب در این بود که باید در یک فضای باز انجام می شد . پهناوطول  ساحل به صورتی بود که در خلوت صبحگاهان اگه سرت رو بر می گردوندی عقب تعقیب کننده رو می دیدی . واسه همین نوشین با ترس و لرز شوهرشو تعقیب می کرد . سیصد متر مونده به ناصر دیگه پشت یکی از تپه های شنی که یکی با دست اونو ساخته بود پنهان شد . دقیقا اون جایی رو که همسرش رفته بود به خاطر سپرد . حس ششم زنانه اش می گفت که شوهرش و نلی باید همین جا بوده باشن .. چه جوری می تونست اینو متوجه شه .. سریع خودشو رسوند به یکی از این مجتمع های وبلایی و در محوطه اش شروع کرد به قدم زدن و از اون طرفی خارج شد که روبروی ناصر قرار نگیره . نیمساعتی رو صبر کرد . موبایلشو هم خاموش کرده بود .. خودشو رسوند به اون ساختمونی که شوهرش رفته بود به اونجا .. از پلاژدار خبر اونو گرفت . گفت که یکی از بستگانشه و گفته که جاش اینجاست و اومده سراغش تا اونو ببره خونه شون .. اسمشو هم برد .. پلاژدار با تعجب نگاش می کرد .. -این وقت صبح اومدین سراغش .. اون نیم ساعت پیش از اینجا رفت . اومد کارت شناسایی شو با خودش ببره .. اون و زنش  اومدند  اینجا رو کرایه کردند ولی دیگه خانومشو ندیدم اون الان  تنها اومد و رفت .. -ممنونم آقا .. نوشین چند متری که از اون فضا دور شد دستشو گذاشت رو سینه اش . حس کرد که دیگه نایی برای حرکت نداره .. یعنی ممکنه همه اینا یه اشتباه باشه ;/;… ادامه دارد .. نویسنده ….. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها