داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زیر چادر زنم (۴)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

قسمت چهارم
به شخصه ترجیح میدم بعد از هر قسمت نظرات و فیدبک هارو بخونم بعد قسمت بعدی رو بنویسم. برای همین طولانی اگه میشه فواصل قسمت ها عذر میخوام . نکته دیگه اینکه قسمت ٣ و ٤ شاید خیلی سکسی نباشن (قسمت ٤ حتی کمتر از ٣) اما خب ما داریم یه مجموعه میخونیم که شاید برای رسیدن به جاهای خوبش باید کمی صبر کنیم.

هنوز سحر باهام سر سنگین بود ، تقریبا فقط با هم زندگی میکردیم اما هیچ نشونه أی از زندگی مشترک نداشتیم . سه هفته از حضور پرافتخار من تو مطب روانشناس میگذشت و کلاف این قصه ، سر درگم باقی مونده بود . تمام این مدت با خودم فکر میکردم این کیه که بهتر از من فهمیده من عاشق این بازی شدم درصورتی که حتی خودمم از پذیرش این موضوع فرار میکردم ، فقط یک نفر به ذهنم میرسید ، “شهرام”
یه روز دوباره رفتم دفتر سازمان زندانها و آمارشو گرفتم ، هنوز توی زندان بود و تازه مسئول زندان بهم گفت یه شاکی جدید پیدا شده و دوباره دادگاه براش تشکیل دادن که حتی ممکنه کارش به اعدام بکشه ، موردش تجاوز به عنف بود. از شنیدنش أصلا تعجب نکردم ، حقیقت اینه که نه خوشحال شدم از شنیدنش و نه ناراحت . یه سوال بزرگ تو سرم فقط این بود آدمی با این همه شاکی و پرونده چرا باید برگرده که بخوان بگیرنش . بهم گفتن وکیلش و زنش افتادن دنبال کاراش ، اینم که برای اولین بار فهمیده بودم زن داره برام جالب بود ، اون چه زنیه که شوهرشو به جرم تجاوز به عنف و هزارتا مورد دیگه گرفته باشن بعد اون بخواد دنبال کاراشو بگیره.
یه لحظه یه چیزی ته ذهنم جرقه زد ، انگار بلایی که شهرام سرم آورده بود بهم اجازه میداد که در مورد زنش هرجور فکری دلم بخواد بکنم ، مثلا زنش وقتی داره برام ساک میزنه ، زنش وقتی بغل پنجره ایستاده و منم پشت سرش دارم تو کوسش تلمبه میزنم. یه لحظه به خودم اومدم دیدم وسط اونجا راست کردم !!

بعد از اینکه برگشتم امیدم به اینکه شهرام پشت ماجرا باشه هم قطع شد، از کلمه امید استفاده کردم چون وقتی از زندان برمیگشتم بیشتر از هر حس دیگه أی نا امید بودم ، اگر اون اس ام اس در مورد من درست قضاوت کرده بود ، من عاشق اون بازی شده بودم و چه کسی بهتر از شهرام قواعد اون بازی رو بلد بود ، پس اینکه بفهمی شهرام گیم اور شده و دیگه نمیتونه بازی کنه خبر تلخی بود برام هرچند بعنوان یه مرد غیرتمند تقریبا داشتم مطمعن میشدم که زنم بهم خیانت نکرده .
چند روز دیگه هم گذشت ، إحساس میکردم سحر کم کم داره منو میبخشه ، از حال خوبش مشخص بود . از آخرین اس ام اس مدت زیادی گذشته بود و منم دیگه داشتم تقریبا به زندگی عادی و بی هیجان سابقم برمیگشتم اما صدای زنگ اس ام اس یه شب که مشغول آشپزی بودم این ریتم رو دوباره شکست.
“اگه بازی رو خراب نمیکنی ، برای جواب سوالات تو زندانه”
دوباره ضربان قلب بالا ، خشم ، ناراحتی و حالا با جرات میتونم بگم امید ! ولی من که زندان رو بررسی کرده بودم ! چی تو زندان میگذشت که من بی خبر بودم ازش !؟

صبح روز بعد دوباره رفتم سمت زندان ، سوالی که از قبل آماده کرده بودم این بود که آیا سحر به ملاقاتش رفته تو این مدت یا نه ؟ و اینکه أصلا شهرام دسترسی به موبایل داره که بخواد از تو زندان با این اس ام اس هاش منو دیوونه کنه ؟
دومی رو خیلی زود فهمیدم که امکان نداره و تنها راه ارتباطشون با بیرون تلفن های کابلی داخل زندانه. اما در مورد سوال اول از دادن اطلاعات امتناع میکردن . با التماس و یکمم رشوه یکی رو پیدا کردم که بره لیست ملاقاتیاشو نگاه کنه و بهم بگه ، تقریبا یک ساعتی منتظرش موندم تا بالاخره اومد بیرون و بهم گفت تو همه این مدت غیر از وکیل و همسرش ملاقاتی دیگه أی نداشته . عملا منتفی شده بود قضیه ، پس اون اس ام اس چی میگفت ؟! از مسئول پرسیدم امکانش هست کسی ملاقات اومده باشه و تو لیست نباشه و اونم در جواب گفت أصلا امکان نداره ، گفت ما حتی اینکه چند بار و از چه ساعتی تا چه ساعتی با وکیلش ملاقات داشته یا با زنش ملاقات شرعی رفته رو هم میدونیم .

من: ملاقات شرعی ؟! یعنی همون که زندانی ها میتونن … ؟
مسئول : ملاقات شرعی یعنی زندانی ، زنش ، یه تخت خواب

خیلی حشری شدم از شنیدنش ، فکر شهرام که داره زنشو میکنه حسابی بهم مزه داد ، یا أساسا اینکه زنش از خونه شال و کلاه میکنه و میره زندان که بده ، اینکه وقتی داره میره تو همه میدونن زنه اومده که کوس بده ، اینکه وقتی از تو اتاق میاد بیرون ، همه نگهبان ها و عوامل زندان میدونن که زنرو گاییده طرف . من جای نگهبان ها باشم یه خسته نباشید به طرف میگم . یهو از تو این فکرا اومدم بیرون ، من باید اون زن رو میدیدم ، از مسئولش خواهش کردم اسم و اطلاعات زنش رو بهم بده ، اما اون أصلا زیر بار نمیرفت تا اینکه با ٢٠٠ تومن پول نقد حاضر شد اسمش رو بعلاوه نوبت شرعی بعدی که فیکس کرده بود بهم بده ، “شهره آفاق ” چهارشنبه ساعت ١٠ صبح!

شبش خونه یکی از دوستام دعوت بودیم، سحر خونه دوستای من حجاب نمیگرفت ، اما لباس باز هم نمیپوشید. بچه ها مشروب آوردن، من باهاشون خوردم اما سحر با من شرط کرده بود کسی نفهمه که گه گداری با من میخوره واسه همین اون مشغول تماشا شد. یکم که سرم گرم شد اتفاقی نگاهم به سحر افتاد ، اون مشغول خاله زنک بازی با زن های بچه ها بود ، رژ غلیظی زده بود! یاد این افتادم که با این لب ها چقدر واسه شهرام ساک زده ، شاید حتی آب کیرشم خورده بوده ! یاد اون روز که تو بیمارستان بخاطر سوراخ کونی که شهرام ازش جر داده بود با شهرام رفتن پیش دکتر! همینجور که داشت با زن ها حرف میزد در حال کون دادن به شهرام تصورش کردم .
درست ٢٠ دقیقه بعد از این فکرو خیالات کیرمو تا دسته کرده بودم تو کونش ، اینقدر حشری شده بودم که مهمونی رو نیمه کاره رها کرده بودم.

من: ااوووفففف من دیوونه کونتم سحر
سحر : ااههه ، جوووون ، مال خودتهه
من: جوووووون ، با کیره من جرر نمیخوره نه؟!
سحر : اااهههه اهههه تندتر بزن
من: با توام میگم کیر من جررش نمیده نه ؟!!!
سحر : چرا میدههههه ! محکمتر بکننن که جررر بخورم
من: دیگه جررر نمیخوره چون قبل از من یکی دیگه جرررش دادههه
سحر : ااااااههههه اهههه ، یواشتر وحشیییییی
من : ااههه ،، جووون ، تو به من هیچوقت کون نداده بودی ، اون عوضی چجوری راضیت کرد؟
سحر : مستی ؟؟ کارتو بکن ، این حرفا چیه ؟ ااهه یواااش
من : اااهه ، اههه ، یجوری صحبت میکنی انگار من کون دادم به شهرامممم
سحر : اسمشششو نیار ، حالم از اون آشغال به هم میخوره
من : پس چرا بهش کون دادی ؟
سحر : چون شوهرم بووود ! ااییی اییی ااوووفففف
من : اااهههه جوووون ! چند بار به اون شوهرت کون دادی جنده ؟
سحر : ااهههه ، اههه ، دوست داری بدونی ؟؟
من : آرهههه
سحر : خیلییییی ، اون اشغال سیرمونی نداشت
من: خوب میکرد؟
سحر : ساسان مستی ول کن
من : جوابمو بده
سحر: اره محشر بودددد ، اااااهههه جووووون
من : ججوون ، خوب میکردت ؟
سحر : ارههههه ، عالیییی بود ، حرومزاده مثل تو فیلما منو میکرد ،

هرچی آب کیر تو دنیا بود تو اون لحظه از کیره من فواره زد توی کونش ، اونقدر از سکسم لذت برده بودم که میتونستم تو همون لحظه از خوشی و راحتی بمیرم.
بالاخره ٤شنبه موعود رسید ، خیلی براش هیجان داشتم ، شب قبلش خونه تنها بودم چون سحر شب پیش مامانش مونده بود ، اونقدر براش هیجان داشتم که شبش چند بار با فکرش جغ زدم . با فکر کسی که هنوز ندیدمش. صبح سعی کردم یه تیپ سکسی و جوونانه بزنم ، برنامم أین بود که زنش رو تحت تاثیر قرار بدم . أین کار از همه اون ٦٠ هزارتایی که ازش پس گرفتم بهتر و بیشتر آرومم میکرد. تصور اینکه انتقام بخیه سوراخ کون زنمو از سوراخ کون زنش بگیرم همه فکر و ذکرم شده بود. راه افتادم سمت زندان ، تو مسیر یه زنگ به سحر زدم ، داشت میرفت با مامانش لباسی که سفارش داده بود رو از خیاط بگیره، رابطمون یکم بهتر شده بود. ساعت حدود ٩:٣٠ بود که افتادم توی اتوبان چمران شمال ، با فرض ١٥ ترافیک بازم به موقع میرسیدم ، اما ترافیک وحشتناک بود، افتضاح ! هرچی صبر کردم تکون نمیخورد ، چیزی رو که در نظر نگرفته بودم ترافیک سنگین ٤شنبه ها بود. وقتی رسیدم دم زندان ساعت ١٠:٣٠ شده بود ! طبیعتا تو رفتنشو از دست داده بودم ، اما اونجا فهمیدم مشکل بیشتر از این حرفاست ، تقریبا روزی ٢٠ ، ٣٠ تا ملاقات شرعی اونجا بود که خب تشخیص زن شهرام عملا بین اونا غیر ممکن بود. تا ١٢ هم وایسادم اما خب هیچی دستگیرم نشد حتی با پیشنهاد رشوه و اینام به جایی نرسیدم ، کیر از پا درازتر برگشتم خونه. خیلی حالم گرفته شده بود. سحر برگشته بود ، داشت نهار درست میکرد، تعجب کرد که وسط روز رفتم خونه منم بهش گفتم حالم خوب نبود برگشتم . داشت مرغ سرخ میکرد ، ازم خواست مرغ که سرخ شد آب بریزمو درشو بذارم که خودش بره حموم .
خیلی پکر بودم واقعا چند روز بود به عشق دیدن زنش شبامو صبح کرده بودم . مرغ رو آب ریختم رفتم تو اتاق که لباسامو عوض کنم ، نشستم لبه تخت که شلوارمو از پام در بیارم ، تو کمد شلوار نداشتم واسه همین خم شدم که از کشوی بغل تخت یه شلوارک بردارم . خم که شدم یه چیزی توجهم رو جلب کرد ، گوشه موکت یه کم اومده بود بالا و برگشته بود پشت ، نمیدوستم خطای دیده یا برجسته شده واقعا ، خودمو با زحمت به گوشه موکت رسوندمو بهش دست زدم ، انگار یکم برجسته بود واقعا ، گوشه موکت رو برگردوندم و سعی کردم بکشم بالا ، بالا که اومد زیرش یه شناسنامه بود. یه شناسنامه با عکس سحر ، به اسم “شهره آفاق” .

ادامه دارد
نوشته: ساسی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها