داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

کف پای راحله کاراته باز

من اسمم کامبیزه و 20 سالمه و توی شمال تهرون زندگی میکنیم.من تنها پسره خانواده هستم و به قول معروف تک فرزند و یکی یک دونه هستم.مامانم یه دوست داره به اسمه مرضیه که با اون ها رفت و آمد خانوادگی داریم.مرضیه خانم هم فقط یه دونه دختر داره به اسمه راحله که 19 سالشه و کاراته بازه و از بچگی داره کاراته کار میکنه و این ورزش رو خیلی دوست داره.هر وقت که میومد خونه ما جوراب پاش نبود و کف پاهاش خیلی خوشکل بودن و سرخ رنگ و آبدار و خوشمزه به نظر میرسیدن.مامانه من آرایشگر بود و مرضیه خانم و راحله گاهی وقت ها میومدن آرایشگاه مامانم تا اصلاحشون کنه.آرایشگاه هم زیرزمین خونمون بود.

این داستانی که میخوام تعریف کنم خیلی درد آوره. یه روز که من توی خونه بودم و راحله و مرضیه خانم قرار بود بیان پیش مامانم که اصلاحشون کنه.اون روز بابام تا آخره شب شیفت بود و فقط من خونه بودم و مامانم.ساعت های 4:30 بود که مرضیه و راحله اومدن.من واقعا از دیدن آرایش کردن زن ها لذت میبردم و وقتی که مامانم مشتری داشت میرفتم از پنجره زیرزمین یواشکی نگاه میکردم.

اون روز هم طبق معمول رفتم یواشکی دید بزنم.خلاصه مرضیه و دخترش راحله اومدن و مامانم هر دوتاشون رو ظرف مدت 1 ساعت اصلاح کرد و موهاشون رو رنگ کرد و….من که دیگه حوصلم سر رفته بود و خواستم برم بالا استراحت کنم که دیدم بحث داره بین مامانم و مرضیه خانم و راحله جالب میشه.مرضیه خانم به مامان من داشت میگفت که چند روز پیش راحله توی مسابقات کاراته دبیرستان ها اول شده و همه رو شکست داده.مامانم از راحله پرسید چه جوری اول شدی؟راحله گفت ضربه پای من خیلی قویه و چند نفر رو با ضربه کف پا به صورت ناکار کردم.مامانم به راحله گفت :من کف پاهات رو دیدم که سرخه.فکر کنم کف پاهات خیلی هم توی کفش بو میگیرن.راحله انگار بهش برخورد و گفت:کف پاهای من همیشه تمیزن و بو نمیدن.مرضیه خانم گفت:راحله دخترم ناراحت شد.این چه حرفیه شما میزنین!مگه شما پاهای راحله رو بو کردین که میگین پاهاش بو میده؟مامانم گفت:حالا مگه من چی گفتم که راحله ناراحت شد؟من از رنگ کف پاهاش حدس زدم که پاهاش توی کفش بو میگیرن.مرضیه خانم گفت:راحله جان حالا که این جوریه پاهات رو بزار روی صورتش تا ببینه بو میده یا نه.مامانم جا خورد و گفت:”نیازی به این کار نیست.اصلا به من چه کف پاهای دخترت بو میده یا نه.یعنی چی که پاهای بودارش رو بزاره روی صورت من که بو کنم؟”راحله که انگار لج کرده بود پاهاش رو از کفش در اورد و مثل همیشه جوراب پاش نبود و به مامانم گفت:”یا خودت بیا صورتت رو بزار کف پاهای من رو بو کن یا خودم با کف پاهام خفت میکنم.”مامانم خیلی عصبانی شد و گفت:”مرضیه به دخترت یه چیزی بگو.بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن.احترام حالیش نیست.من کف پاهای دخترت رو بو کنم؟”مرضیه خانم گفت”تقصیره خودته.حالا بو کن تا بفهمی که به دختره من نگی پاهات بو میده.”خلاصه هر چی مامانه من میگفت راحله میگفت باید با پاهام خفت کنم.

آخرش مرضیه خانم و راحله مامانم رو به زور خوابوندن روی زمین و راحله کف پاهاش رو گذاشت روی صورت مامانم.وقتی که راحله کف پاهاش رو گذاشت روی صورت مامانم مامانم یه آهی کشید و نفسش رو بند آورد.راحله هم از لج مامانم کف پاش رو چسبوند رو دماغ مامانم.مامانم که داشت از دهن نفس میکشید راحله کف اون پاش رو گذاشت روی دهن مامانم.دیگه مامانم به معنای واقعی داشت زیر کف پاهای راحله خفه میشد.مرضیه خانم در همین حال میگفت:”حالا بو کن ببین بو میدن یا نه.”مامانم که داشت خفه میشد گفت:”تو رو خدا به دخترت بگو از روم بلند شه و پاهاش رو بکشه کنار.پاهاش بوی عرق میدن!”این حرف رو که مامانم زد راحله بیشتر لج کرد و کف پاش رو برد بالا و کوبوند توی صورت مامانم.راحله به مامانش گفت:”مامان تو هم کفشات رو در بیار.”مرضیه خانم هم کفشاش رو در آورد.اون هم جوراب نداشت.مامانم مرضیه خانم رو قسم داد که بیخیال بشه ولی فایده نداشت.کف پاهای مرضیه خانم توی کفش چرکی شده بودن و یه کم سیاه بودن.مرضیه خانم پاشنه پاش رو کرد توی دهن مامانم و راحله هم کف پاهاش روی دماغ مامانم بود.راحله از مامانم پرسید هنوز میگی پاهام بو میدن؟مامانم گفت”خفه شدم از بوی گند پاهاتون.”مامانم که این حرف رو زد مرضیه خانم و راحله زدن زیره خنده.مامانه بیچارم خیلی خار و خفیف شد.فکر کنید یه زن 38 ساله زیره کف پاهای یه دختر 19 ساله موس موس کنه تا با کف پاهاش خفش نکنه.خلاصه حدود نیم ساعتی مامانم رو با کف پاهاشون خفه کردن.بعد راحله به مامانم گفت حالا میخوام ضرب پام رو بهت نشون بدم.مرضیه خانم بدن بی حال مامانم رو از روی زمین برداشت و از پشت دستاش رو با روسری بست و مامانم رو تکیه داد به دیوار.

راحله هم با کف پاش کوبوند به دهن مامانم.بعد کف پاش رو روی صورت مامانم نگه داشت و خفش کرد.راحله به مامانم گفت:”کف پاهامون رو میلیسی تا دست از سرت بردارم.”مرضیه خانم رو راحله به شکم دراز کشیدن طوری کف کف پاهاشون به سمت مامانم بود.بعد مامانم به ناچار زبونش رو چسبوند به کف پای راحله و شروع کرد به لیسیدن.مامانه بیچارم زبونش رو میزد به کف پای راحله و مرضیه خانم و کف پاهاشون رو تمیز میکرد.مرضیه خانم که یه کم کف پاهاش سیاه بود بعد از لیسیدن مامانم یه کم تمیزتر شدن.بعد از اینکه لیسیدن مامانم تموم شد راحله و مرضیه خانم بلند شدن و کفشاشون رو کردن پاشون و هزینه آرایشگاه رو به مامانم پرداخت کردن.مامانم وقتی از روی زمین بلند شد با یه حالت مظلومانه به مرضیه خانم و راحله نگاه کرد و گفت:”خیلی بی معرفتی مرضیه.حقه من نبود که بخوایین با کف پاهاتون من رو این جور اذیت کنین.دخترت نه کوچکتری حالیش میشه نه بزرگتری!

”مرضیه خانم در جواب مامانم اومد حرف بزنه که راحله پرید توی حرفاش و گفت:”تقصیر خودته چون اول خودت شروع کردی.تو چی کار به بوی پاهای من داشتی؟حالا بوشون کردی؟بوشون خوب بود؟خوشمزه بودن؟”مرضیه خانم هم گفت:”دستت درد نکنه که کف پاهامون رو با زبونت تمیز کردی.”مامانم از این حرفه مرضیه خانم خیلی ناراحت شد.حق هم داشت.بیچاره کف پاهاشون رو بو کرده بود و لیس زده بود.این یعنی نهایت بیچارگی مامانم.مامانم به مرضیه خانم و راحله گفت دیگه نمیخوام ببینمتون.راحله گفت:”انگار نوبرش رو آوردی؟هر چی کف پاهامون رو دادیم به خوردت برات بس نبود؟”مامانم گفت برید از خونه من بیرون.دوستی من و تو دیگه تموم شد مرضیه.برو این دخترت رو ادب کن!”مامانم که این حرف رو زد ناگهان راحله از شدت عصبانیت به طرف مامانم حمله ور شد و مامانم رو هول داد و مامانم پرت شد روی زمین.بعد دوباره کفشاش رو در اورد ورفت بالای سر مامانم.کف پاش رو کوبوند توی دهن مامانم.چند بار پشت سر هم پاش رو اورد بالا و کوبوند توی دهن مامانه من.مرضیه خانم که دید اوضاع داره خراب میشه اومد و راحله رو کشوند عقب و مامانم رو بلند کرد.مرضیه خانم به دخترش گفت:”بسه دیگه دخترم.بریم.راحله گفت:”با کف پام کوبوندم توی دهنش تا حرف دهنش رو بفهمه و هر حرفی رو نزنه.مرضیه خانم گفت:”بریم دیگه.بسشه.”خلاصه مرضیه خانم و دخترش از خونمون رفتن و الان که 4 ماه از این ماجرا میگذره دیگه ندیدیمشون.

نوشته: کامبیز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها