داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

درس عبرت به هوس باز

سلام اسم من سانازه . سی سالمه . مجردم . چون خیلی دختر زبر زرنگی هستم دوستام بهم ساناز ورپریده میگن .
این خاطره مربوط میشه به یکی از سفرهام به شمال .
از خودم بگم ، من و خواهرم چون برادر نداریم و سایه اش بالا سرمون نیس که کسی مزاحم مون نشه از 15 سالگی کانگ فو کار میکردیم و به جرات میتونم بگم ده نفر از شما جقی ها رو حریفم .
بعد از تابستان چمدونا رو بستم که برم شمال آخرین ترم دانشگاه رو پاس کنم و برگردم . رفتم ترمینال بلیط گرفتم و سوار اتوبوس شدم تقریبا هوا داشت تاریک میشد که راه افتادیم . بعد از گذشت چند ساعت راننده چراغارو خاموش کرد و فقط اون لامپ قرمزا روشن موندش . پشت سره من یه الدنگه قوزمیت نشسته بود که از همون بدو ورودش نگاه هیزش رو من بود بی پدر و صندلیش هم پشت سرم .
موبایلو در اوردم که یکم مشغول شم که حس کردم از پشت سر و از لای صندلی یکی داره انگولکم میکنه آخه بین صندلی ها فاصله هس . نگو این کسمشگنه پشت سریمه . یه چند بار دستشو پس زدم روندمش عقب دیدم نه حالیش نمیشه مثل اینکه خوشش اومده . حتی یه بارم گفتم بخوای ادامه بدی بد میبینی که نیشش باز شده بود فک میکرد شوخی میکنم .
یکم خودشو جمع کرد ولی هر از گاهی تربیت خانوادگی شو نشون میداد .
گفتم باشه به وقتش کونی ازت پاره کنم تا عمر داری یادت نره . بعد از نیم ساعت رسیدیم رستوران ، گفتم ساناز الان وقتشه ، منم منتظر بودم یه جا تنها گیرش بیارم ، برای اینکه از پایان کار مطمئن باشم از ساکم نانچیکو رو هم در اوردم اگه خواست مقاومت کنه ازش استفاده کنم ، زیر مانتوم قایم کردم و پیاده شدم ، همه پیاده شدن این حیوون بی همه چیز هم رفت داخل رستوران برینه که انداختنش بیرون !
داخل رستوران دستشویی بود اما به شرط خوردن شام میشد ازش استفاده کرد . یعنی باید یه پرس غذا سفارش میدادی تا بتونی از خدمات توالت هم بهرمند بشی .
یه توالت هم بیرون از دستشویی بود که همچین تعریفی نداشت . چون قبلا هم مسافر اون مسیر بودم آشنایی داشتم . خلاصه دیدم این مرتیکه الدنگ داره میره توالته پشت رستوران ، منم تعقیبش کردم .
شب بود هوا تاریک و اون پشت هم کاملا خلوت انگار همه چی محیا بود ، آروم پشت سرش راه افتادم ، همین که نزدیک توالت شد از پشت چنان لگدی حواله اش کردم که با مخ رفت توو درب دستشویی ! برگشت ببینه کیه که یه مشت زدم توو دماغش قشنگ صدای خورد شدنه دماغش رو شنیدم ، گیج و منگ داشت دوره خودش میچرخید که مچشو گرفتم پیچوندم چسبوندمش به دیوار هنوزم گیج بود ، گفتم چیکار کنم چیکار نکنم یه فکری به ذهنم رسید ، دره توالتو باز کردم دیدم اه اه فاضلاب زده بالا ، سریع کشوندمش دم در و هلش دادم داخل با کله رفت تو گوه و شاش ، وای چی شد ! گفتم ساناز تا کسی نیومده بپیچ برو . رفتم جلو رستورا
ن وایسادم بعد از ده دقیقه دیدم این کسخول پیداش شده داد و بیداد راه انداخته بود و مردم جمع شدن دور و برش ، داشت با فحاشی میگفت این دختره منو زده ، منم خودمو یکم مظلوم کردم گفتم چی میگی آقای محترم مواد زدی ؟ مردم نذارید بهم نزدیک بشه حتما دیوانه ای چیزیه ، از سر و وضع کثیفش معلومه . جماعت همه حرفه منو باور کردن و طرف منو گرفتن ، خلاصه راننده اومد سر و وضع گوهی اون رو دید و گفت نمیتونی سوار بشی و کیفش داد بغلش و بقیه هم سوار شدیم راه افتادیم ، اون شب چنان درسی به اون پسره ی بی حیا دادم که یادش نمیره

نوشته: سانی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها