داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

زن عمویی که شاید زنم بشه

این داستان تقریبا سه سال پیش اتفاق افتاد و کاملا واقعیست؛زمانیکه من بیست و یک ساله و دانشجوی ترم دوم رشته مکانیک بودم… خونه عموم با خونه ما پنج خونه فاصله داشت وهمیشه یا ما خونه عموم بودیم یا اونا خونه ما .عموم صبح که میرفت سرکار شب برمیگشت و پسرعموم هم هفت سالش بود و تازه رفته بود کلاس اول. عموم آدم نسبتا خشکیه و رابطش از همون اولش با زن عموم خیلی رابطه عاطفی زن وشوهری نبودو بعضی وقتا کارشون به دعوا و کتک کاری میرسید.

منم از همون نوجوونی تو کف زن عمو هما بودم،انصافأ با یه هیکل بسته مثل برف با پستونای گنده و شکم سکسی منو دیوونه کرده بود؛واقعا حیف یه همچین تیکه نازی که افتاده بود زیردست عموم وقدرشو نمی دونست. البته خودشم فهمیده بود که نگاش میکنم و همیشه از کوچیکترین فرصتی که گیر میومد یه دل سیر نگاش میکردم و کیرم بلند میشد و حشری میشدم؛همیشه آرزوم این بود که فقط واسه یه بارهم که شده با زن عمو هما حال کنم واون پستونای مثل ژلشو سیر بخورم وکیرمو تا ته بکنم تو کس سفیدش و بالاخره به آرزوم رسیدم و کردم… یه بار پدرومادرم قرار شد واسه یه هفته برن شهرستان خونه دوست پدرم و من به خاطر دانشگاه نتونستم برم و موندم خونه.روز اول که رفتن کلاس نداشتمو تو خونه بودم؛دوسه ساعتی به ظهر مونده بود که شهاب(پسر عموم)اومد سراغمو خواست که ناهار برم خونشون.مقداری درس داشتم،درسم تموم شد وظهر که شد،پیش خودم گفتم:بعدازاینکه شهاب بره مدرسه کسی تو خونشون نیست و شاید من بتونم به آرزوی چند سالم برسم،واسه همین یه دونه قرص سفت کننده کمر خوردمو یه کم اسپری سر کننده زدم به کیرم و رفتم خونه عموم؛شهاب ناهار خورده بود و زن عموم که یه تاپ و شلوار صورتی چسبون پوشیده بود جوریکه همه هیکل ناز وسکسیشو انداخته بود بیرون وشهوت برانگیز بود،داشت شهاب رو آماده میکرد که بفرستش مدرسه؛بعد از اینکه شهاب رفت من و زن عمو هما تنها موندیم تو خونه وبهترین فرصت بود که به آرزوم برسم.

بعدازاینکه ناهار خوردیم؛ظرفها رو که کمکش بردم تو آشپزخونه خواستم از پشت بگیرمش،ترسیدم اومدم عقب و رفتم نشتم تو پذیرایی.بعدازچند دقیقه وقتیکه داشتم به حال کردن با زن عمو هما فکر میکردم؛با یه سینی چای اومد جلوم؛وقتی خم شد پستوناش آویزون شد و نصف پستوناش معلوم بود؛واقعا سفیدی پستوناش دیوونم کرده بود.چای رو که ورداشتم،اومد نشست کنارم روی مبل و شروع کرد به صحبت کردن:ناقلا تو هم دیگه بزرگ شدی و موقشه که یه جفت داشته باشی ولی حواست باشه که جفتت مثل عموت خشک و بی احساس نباشه ومثل من کمبود عاطفه داشته باشی…منم تو جوابش گفتم:البته من مثل عموم نیستم ولی حالا که کسی پیدا نشده بیاد پیش من بخوابه؛اینو که گفتم اول یه کم جا خورد بعد خیلی آروم بهم نزدیکتر شد جوریکه رونش چسبیده بود بهم و گرماشو حس میکردم؛با یه حالت خاصی بهم گفت:دوست داری یه نفر بیاد پیشت بخوابه؟از لحنش میشد فهمید که اونم حشری شده و دوست داره یکی باهاش حال کنه؛منم که حالا یه کم روم باز شده بود،گفتم:چرا دوست ندارم؟مگه ما دل نداریم؟اینو گفتمو دستمو خیلی آروم گذاشتم روی رونش؛تا این کار منو دید گفت:ای ناکس حدسم درست بود،توخیلی وقته منو دید میزنی ولی منم بدم نمیاد یه حالی کرده باشیم،این عموت که اصلا احساس نداره!!!منم که فرصت رو مناسب میدیدم،بهش گفتم:اگه بدونی چقدر دوستت دارم ومنتظر این لحظه بودم وبعد… لبامو گذاشتم روی لباش و با دستام شروع کردم از رو لباس با پستوناش که یه عمر بود تو کفشون بودم بازی کردن؛وای که چه پستونایی داشت از نرمی مثل بادکنکی بودن که توشو پر آب کنی.بعداز پستوناش،دستمو بردم لای پاهاشو یه کم روناشو مالیدم ودستمو از رو شلوار بردم رو کسش که درست اندازه کف دستم بود؛بعداز یه کم مالیدن کسش،دست بردمو تاپشو درآوردم، که دستمو گرفت و گفت:دیگه بقیشو بریم تو اتاق خواب و رو تخت بخوابیم؛منم بغلش کردمو بردمش تو اتاق و انداختمش رو تخت؛تاپشو درآوردم؛یه کرست سفید با گلای ریز قرمز که نصف پستوناش توش معلوم بود،پوشیده بود؛واقعا که چه بدن سفید و سکسی داشت؛شکمش بدجوری مجذوبم کرده بود،لبامو گذاشتم رو لبشو شروع کردم لیسیدن شکمش،واقعا حسی داشتم که قابل وصف نیست.بعد از لیسیدن دستمو بردمو گیره کرستشو باز کردم وکرستشو درآوردم و شروع کردم به خوردن پستوناش؛وای که چه حالی میداد. بعد ازاینکه پستوناشو یه دل سیر لیسیدم، شلوارشو درآوردم،یه شورت تنگ دقیقا همرنگ کرستش پوشیده بود؛بهش گفتم:ست کردی؟ گفت:چون میدونستم امروز خبرایی هست،گفتم ست کنم تا تودل بروتر بشم،عموت که این چیزا سرش نمیشه؛منم ببهش گفتم:تو همینجوری هم ما رو دیوونه کردی؛اول یه دل سیر روناشو لیسیدم و باهاشون بازی کردم،بعد شورتشو درآوردم؛ وای که چه کون توپر وکس سفیدی داشت؛دستمو بردم اول کسشو مالیدم بعد سرمو بردم لای پاشو شروع کردم به خوردن کسش؛تا زبونمو کردم تو کسش یه آه کوچیک زد وگفت:خیلی حال میده،واقعا تا حالا همچین سکسی نداشتم؛بهش گفتم: تازه اولشه و سیر کسشو لیسیدم.بعد از کس لیسی بلند شد ودستشو برد و شلوارمو درآورد؛از رو شورت کیرمو میخورد؛بعد شورتمو درآورد وشروع کرد به لیسیدن کیرم؛وای که چه حالی میداد. آنچنان واسم ساک میزد که انگار تو کل عمرش کیر ندیده بود.بعداز چند دقیقه ساک زدن،دراز کشیدم رو تخت و بهش گفتم:بر عکس بخواب رو من وتو واسه من ساک بزن ومن کون تو رو لیس میزنم؛گفت:ناکس چه چیزایی بلدی؟بهش گفتم:حالا بخواب،کجاشو دیدی…ولی عجب کونی داشت؛یه کون تپل سفید که ژله رو تو نرمی از رو برده بود؛بعداز لیسیدن هر دوتامون حالا وقت کار اصلی بود. درازش کردم رو تخت و پاهاشو باز کردم و آروم کیرمو گذاشتم در کسش وکم کم کیرمو فرستادم تو. اون لحظه عجب حالی داشتم؛باورم نمیشد که دارم زن عمو هما میکنم؛اولین تلمبه رو که زدم، صداش دراومد و شروع کرد به آخو اوخ کردن؛اول یواش تلمبه میزدم بعد تندترش کردم و اونم بیشتر داد میزد.بعد از کس کردن بلند شد و رو چهاردست وپا افتاد وگفت:تا حالا از عقب به عموت هم ندادم ولی تو با عموت فرق میکنی؛منم تا دیدم فرصت مناسبه،کیرمو گذاشتم در کونشو آروم سرشو کردم تو کونش؛اولش تنگ بود وصداش دراومد وگفت:خیلی درد داره،الان جر میخورم.کیزمو درآوردمو رفت تو کشو میزش یه کرم آورد و مالید به کیرم،منم از کرم مالیدم در کونش وهفت هشت تا ضربه شلاقی زدم به دو لوپ کونش و دوباره شروع کردیم؛من تلمبه میزدمو اون داد میزدو میگفت:آآآآآخ جووووون بکن،جرم بده،سکس با تو چه حالی میده،بزن،محکمتر. بهش میگفتم:نمیدونی من چه حالی میکنم ولی واقعا کردن یه همچین تیکه نازی که یه عمر تو کفش بودم عجب حالی میداد؛بعد ازاینکه مفصل کردمش،نشستم رو سینشو کیرمو کردم لای پستوناشو شروع کردم به عقب جلو کردن،پستوناش خیلی نرم بون و واقعا حال میداد؛بعد از چند دقیقه بلند شد وشروع کرد برام ساک زدن،کیرمو تا میکرد تو دهنش؛آبم داشت میمومد که درازش کردم و همه آبمو ریختم رو پستوناش؛آبمو میمالید رو بدنشو حال میکرد… بعداز تموم شدن سکس دو نفری رفتیم دوش گرفتیم؛تو حموم هم یه بار بدنشو کامل کف مالیدمو کردمش که اونهم خیلی حال داد.بعد از اون تو اون یه هفته دو بار دیگه هم با هم سکس داشتیم. تا امروز که سه سال از اون ماجرا میگذره منو زن عمو هما تقریبا ماهی یه بار اگه شرایط جور بشه با هم سکس میکنیم؛حالا من بزرگتر شدمو زن عموم که دیگه یه جورایی زنمه وشاید در آینده بشه،جا افتاده تر؛الان هم که این داستان رو نوشتم،یک روز از آخرین سکس منو زن عمو هما میگذره…
پایان

نوشته: Troy

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها