داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

روابط خانواده زنم (۱)

کمی معذب بودم، این اولین باری بود که خواستگاری میرفتم، دختر جذاب و خوشگلی بود که چندسالی از طریق زن عموم باهاش آشنا بودم ولی دوستی و رفاقتی بینمون نبود، یه خواستگاری کاملا سنتی.
خلاصه کنم جریانو بعد از چند بار مراسم خواستگاری و بله برون و کوفت و زهرمار خلاصه زن و شوهر شدیم. من بابک ۲۵ ساله و اونم آتنا ۲۱ سالش بود، یه دختر خوشگل و ناز وکمی تپل با قد ۱۶۲ و رون و باسن گوشتی و سکسی البته همه این ویژگیهای جذابش در مقابل لبهای قلوه و سکسیش هیچ بودن. آتنا یه خواهر و برادر کوچیکتر از خودش داشت که هر دو مجرد و به ترتیب ۲ و ۴ سال ازش کوچیکتر بودن. پدرزنم آقارضا تراشکار بود و ۴۸ سال سن داشت و مادرزن جذاب و خوشگلم پری ۴۱ ساله بود. خداییش آدم نمیدونست آتنای خوشگلم باحالتره یا مامان نازش!!!
یه عروسی ساده تو خونه ویلایی یکی از بستگان من برگزار کردیم و مراسم کسشر دست به دست کردن عروس و داماد تو هال خونه ای که اجاره کرده بودم انجام شد و خلاصه فامیلها رضایت دادن نمومش کنن برن تا ما به سکس شب اولمون برسیم، وقتی همه رفتن آتنا از خستگی لش کرد رو مبل،حسابی خسته و کوفته بود حق هم داشت از صبح زود آرایشگاه و آتلیه و مراسم دیگه پدرمون رو در آورده بود ، سریع کت و شلوار و کرواتم رو در آوردم و خواستم برم دوش بگیرم که آتنا گفت کجا میری ؟ اول بیا منو از توی این قنداق فنری نجات بده دارم میمیرم ، لباس عروسشو میگفت!! با هزار جون کندن لباس عروس پر از پف و پیله و فنرشو از تنش درآوردم یه زیرپوش نازک زیرش پوشیده بود رفت جلو در حموم اونو سریع در آورد و گفت من اول میرم ، از پشت نگاش کردم که با شورت و سوتین فسفری رفت تو حموم ، خداییش کونش گوشت محشری داشت . بعد از آتنا من دوش گرفتم و یه شام تپل که مادرزن جونم از قبل آماده کرده بود زدیم به بدن و رفتیم تو رختخواب. آتنا سریع رفت زیر پتو پشتشو کرد بهم و تریپ خوابیدن برداشت، پیژامه و زیرپوشم رو در آوردم و آروم خزیدم زیر پتو خودمو سر دادم جلو تا چسبیدم بهش.دست راستمو انداختم روی بازوش و محکم به طرف خودم کشوندمش، صدای یه خنده ریزی ازش اومد، همون خنده بیشتر حشریم کرد آروم به پشت خوابوندمش ، دست چپمو تکیه گاه سرم کردم بادست دیگم موها و صورتشو نوازش میکردم ، کم کم دستمو به گردن و پستونهای سفت و درشتش رسوندم ، هیچی نمیگفت ولی قفسه سینش از هیجان و نفس زدنهای تند ، بالا و پایین می شد ، کمی پستونهاشو ماساژ دادم و یکی یکی از داخل لباس خواب حریر قرمزی که تنش بود درآوردم، دو تا هلوی سفید درشت افتاد روی پارچه حریر قرمز، واقعا شهوت انگیز بود ، بوی عطر ایفوریا که به خودش زده بود و با دوش گرفتن هنوز نرفته بود داشت مستم میکرد. نوک یکی از سینه هاشو خیلی آروم با نوک انگشتم تکون دادم ، آهی کشید و سرشو بهم نزدیک کرد ، دیگه نتونستم به حرکات آرام و عشقولانه و رومانتیکم ادامه بدم مثل خرس گریزلی خودمو انداختم رو بدن لطیفش و با ولع زیاد شروع به خوردن لبهای نرم و قلوه ای عزیزدلم کردم ، هم زمان دستهام هم روی پستونهای درشتش کار میکرد، از روی لبهاش اومدم رو گردنش و فاصله بین لاله گوش تا چاک سینشو چند بار غرق بوسه کردم آتنا حسابی آه و ناله میکرد و بدن نازشو زیر تنم پیچ و تاب میداد ، با دست آزادم لباس خوابشو از سرش درآوردم شورت خودمم انداختم کنار و با انگشتام تو اتاق نیمه تاریکمون دنبال کش شورتش گشتم تا درش بیارم ولی دیدم خبری نیست ، فهمیدم زیر لباس خوابش شورت نداره. انگشتامو به چاک کوس نرم و لطیفش رسوندم و حسابی چوچولشو مالش دادم، لبام بین نوک دو تا سینش مرتب جا عوض میکرد و دستهام چوچولشو مالش میداد،میدونستم اولین سکس یه دختر باکره اگر همراه با معاشقه و نوازش طولانی نباشه براش آزاردهندست و خاطره بدی تو ذهنش برای همیشه میزاره. دونه دونه نوک پستونهاشو میک میزدم و با لبهام میکشیدم وقتی ول میکردم عین یه ژله تپل میپرید و تکون میخورد، آتنا که رو ابرها بود عین مار پبچ و تاپ میخورد و ناله میکرد، دستی که روی کوس و چوچولش رو نوازش میکرد خیس از آب شهوت شده بود، کم کم خودمو کشیدم رو بدنش،کیرم به رون و لای پاش کشیده میشد، لبامو آوردم رو گردنش و بدنمو دادم بالا تا کیرم بیاد روی چاک کوس خیس و آبدارش ، ناله ای کرد و زانوهاشو آروم خم کرد ،چند بار کیرمو روی کوسش حرکت دادم دیگه طاقت نداشتم صبر کنم زیر گوشش گفتم آتنا جونم عزیز دلم اجازه میدی برم تو بهشتت؟!! با صدای ناله مانندی گفت همشو میخوام فقط تورو خدا آروم تر یهو فشار ندی دردم بیاری ، گفتم مگه دیوونم عشقمو اذیت کنم، سرکیرمو گذاشتم دم سوراخش و خیلی آروم وارد کردم یک سانت اول کمی بدنش میلرزید ولی نفسش رو حبس کرده بود ، معلوم بود استرس داره، یه کم دیگه خواستم فرو کنم که احساس کردم سرکیرم به یه مانعی خورد همون لحظه آتنا هم گفت آخ یواش داره میسوزه ، منم سریع گردن و لاله گوشش رو غرق بوسه کردم و خیلی نرم فشار دادم ، یه فشار دیگه همراه با آخ ناله مانند آتنا پایان باکرگی عشقم بود، یه کم نگه داشتم تا آروم بشه بعد به آرومی نصف کیرمو وارد کوسش کردم ،به شدت نفس نفس میزد نوک پستونهاش زیر بدنم بدجور سیخ شده بود،لبهامو به لبهاش قفل کردم و به آرومی تلمبه میزدم ، بادستهاش دور بدنم محکم چنگ میزدو رونهای خوشگل و تپلش دو طرف بدنم کمی روی هوا تکون میخوردن، یه مقدار سرعت حرکتم رو بیشتر کردم آتنا لبهاشو ازم جدا کرد و با یه ناله بلند و لرزش رون و زیرشکمش ارضا شد، صورت خوشگلش خیس عرق شده بود، موهای مرطوبشو از روی پیشونیش کنار زدم ،تو چشمهای سیاهش نگاه کردم و شروع به تلمبه های سریعتر کردم ، بعد از چند لحظه نزدیک به ارضا که شدم کیرمو درآوردم و همه آبمو روی شکم و سینه هاش خالی کردم، یه چند تا نفس عمیق کشیدم و کنارش رو تخت ولو شدم، هر دومون حسابی ارضا شده بودیم ، یه دستمال برداشتم که کیرم و شکم آتنا رو تمیز کنم که تازه متوجه خون روی کیرم شدم ،به طرفش چرخیدم و زیرگوشش گفتم : خانوم شدنت مبارک عزیزم ، عالی بودی عاشقتم
پایان قسمت اول

ادامه…

نوشته: Tooopoooli2

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها