داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خانواده خوش خیال 64

فیروزه دوست داشت که از یه جایی شروع کنه و کلنگ دوستی در حد تعویض مادر ها بین سهیل و عرفان رو برز مین بزنه تا اونا این قدر از هم فاصله نگیرن . فیروزه دست سحر و کشید و به سمت اتاق برد ..
 فیروزه : سحر جون باهات کار دارم ..
سحر: ببینم تو تونستی عرفانو یه جورایی حالیش کنی که بر نامه از چه قراره ; فیروزه : راستش هنوز نه . ولی پسر باید حرف مادرشو گوش کنه . هرچی اون میگه بگه چشم ..
سحر: خودت هم خیلی با هاش حال کردی نه ;
فیروزه : خب تو هم با پسرت حال می کنی ..
سحر:آره ولی شرایط ما اون ور آب فرق می کرد ..
فیروزه :حالا تا یادم نرفته بهت بگم من یه شورت و سوتین نو  دارم میدمش به تو تنت کن .. چون الان می خوام پیشنهاد بدم که همه مون بر هنه شیم .. البته حداقل اون زیر یه چیزی تنمون باشه . چون اگه بخواهیم یک دفعه خودمونو کاملا بر هنه کنیم این با عقل جور در نمیاد و بچه ها مون مخصوصا این عرفان تعجب می کنه و اگه یه وقتی داستانو خودت رو برای یکی تعریف کنی می خندن  که همین جور بی مقدمه در یک مهمونی عادی آدم لخت شه .. یه بهانه ای باید باشه اونم آسه آسه .. نه این که انگاری می خوای بری حموم که خودت رو لخت کنی . …
سحر:  مطلبو گرفتم . تو می خوای یواش یواش ذهن عرفانو آماده اش کنی ..
فیروزه : کاملا درسته حق با توست ..
 فیروزه شورت و سوتین نو رو به دست سحر داد و اونم ازش استفاده کرد . خانوما به سمت پسرا بر گشتن ..
 فیروزه : پسرا بگین بخندین . شاد باشین .. سحر جون این جا اگه یه خورده گرمه باید منو ببخشی .  کولرو واسه این  روشن نمی کنم  که  استخونام درد می گیره .. اگه گرمه می تونی لخت شی .. پسرا شما هم می تونین راحت باشین آزاد . لباساتونو در آرین . غریبه که نیستیم . چند روز پیش که خیلی با هم صمیمی نشسته بودیم و راحت بودیم . الان هم همونه وضع که فرق نکرده ..
 عرفان عصبی شده بود . لجش گرفته بود ..  دوست نداشت بدونه که چرا مامانش داره این کارا رو انجام میده با توجه به شناختی که ازسهیل و سحر و خونواده خوش خیال داشت می دونست این جور اومدن اونا در این وقت و ساعت بی دلیل نمی تونه باشه .. این که فقط بخوان یه خوش آمد ساده گفته یا پا گشایی کرده باشن . تازه همین دونفر ; فیروزه : من و سحر جون که این حرفا رو نداریم .. آقا سهیل ! عرفان جون .. شما هم این قدر سخت نگیرین . لخت شین …
 عرفان با حالتی اخم آلود گفت مامان چرا این قدر اصرار می کنی شاید کسی دلش نخواد . این که نمیشه به زور خواست که کسی این کارو انجام بده ..
فیروزه : پسرم من سخت نمی گیرم .. از خودم شروع می کنم . اصلا آدم در کارای شخصی خودش که نباید از کسی اجازه بگیره . تو اگه دوست نداری می تونی همین جوری بمونی .. درست میگی حق با توست .. هر کسی هر جوری که دوست داره می تونه عمل کنه و بر کسی تحمیل نمیشه ..
اگه به عرفان کارد می زدن خونش در نمیومد .. فیروزه خودشو لخت کرد و همچنین  سحر .. دو تایی شون با شورت و سوتین بودن .. لحظاتی بعد هم سهیل به جرگه اونا پیوست .. فیروزه حالا  با دقت بیشتری به اندام سهیل نگاه می کرد . قبلا توی خونه خوش خیال از بس حواسش به کارای عرفان و از طرفی سامان پدر سهیل بود که دیگه توجه زیادی به بقیه نداشت . نگاه فیروزه درست زوم شده بود روی ورم شورت و کیر مخفی شده سهیل  .. عرفان به لحظه که صحنه رو دید حرصش گرفت . سحر متوجه شد که عرفان چرا پکر شده ولی فیروزه حواسش نبود . کیر سهیل و فانتزی این که با یکی غیر از پسرش می تونه سکس کنه حواس فیروزه رو پرت کرده بود .
سحر : عرفان جون فدات شم گل پسر ناز و خوش تیپ . تو هم بیا و با ما هم ردیف شو . این قدر به خودت سخت نگیر .
 عرفان : مامان ! آخه …
فیروزه بازم حرفشو قطع کرد و طوری روبروی اون قرار گرفت که مهمونا متوجه حالتش نشن .. یه اخمی کرد و یه چش غره ای به عرفان رفت که پسر چاره ای نداشت جز انجام این کار . دیگه واسه این که بیش از این رسوا نشه خودشو همرنگ جماعت کرد .
فیروزه : سحر جون .. آقا سهیل زحمت کشیدین . این کارا چی بود ما رو شرمنده کردین . شما خودتون گلین . به شیرینی عسلین ..
 سحر : خواهش می کنم فیروزه جون قابل شما رو نداره . ما اتفاقا خیلی دوست داریم رفت و آمد های ما زیاد شه ولی این حرفه شما دیگه وقت زیادی بهتون نمیده .. حتما شرایط ما رو که می دونی .. با اون دلارایی که از اون ور آب آوردیم دیگه نیازی نیست که خودمونو در این جا به آب و آتیش بزنیم . راستش وقتی پامو می ذارم بیرون که تا حالا فقط یکی دوبار سر همین کوچه رفتم دوست دارم زود تر بر گردم خونه . اصلا نمی تونم در فضای این جامعه زندگی کنم با این که این جا وطن منه ..
 سحر همین جور داشت حرف می زد وعرفان حواسش به مادرش بود که در قبال سهیل چه عکس العملی نشون میده . خالا دیگه دوزاری فیروزه به خوبی افتاده بود که عرفان داره اونو می پاد .
سحر: عرفان جون اجازه هست کنارت بشینم ;
 عرفان رو کاناپه و یه مبلی نشسته بود که چهار نفر کنار هم جا می شدن .. سهیل در جا اومد کنار  مامانش نشست … خوب بر نامه رو ردیف کردن .. طوری که تنها جایی که فیروزه  می تونست بشینه کنار سهیل بود ..و فیروزه هم اومد کنار سهیل رو مبل چهار نفره نشست .. با این حساب تر تیب قرار گیری اونا از راست به چپ به این صورت بود .. فیروزه , سهیل , سحر و عرفان … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها