–
عرفان : عجب تن و بدنی دارین شما خانوما … من که از نگاه کردنشون سیر نمیشم … همه تونو درسته می خورم ..
شهین : ببینیم و تعریف کنیم . اگه زورت به ما برسه …
شهین اون دو تا زنو به کناری زد و کیر عرفانو گرفت توی دست خودش …
عرفان : چقدر خوشم میاد یک خانوم واسه من جق می زنه …
مهین : یادت باشه که سه تایی شریکیم …
شهین : عرفان جون این قدر به خودت و کیرت نناز … همون یه بار که آبتو آوردیم دیگه وا میری . هیچی ازت نمی مونه .
-نههههههه بهتون نشون میدم که عرفان بچه نیست . یک مرد ساله شده که هر زنی رو که بیاد جلوش حریفشه ….
مینا : اواااااااااا کی میره این همه راه رو . عرفان خوب حواسشو جمع کرد که بتونه از پس این سه تا زن بر بیاد . تنوع طلبی اون و حس بودن و حال کردن با زنا اونو وادارش کرده بود که هر چهره جدیدی از خانومای با حالو که می دید به شوق و ذوق می افتاد …
-جوووووووووون .. آخخخخخخخ داره میاد خالی می شه …
سه تا زنا چشاشونو گرد کرده بودند و به خروج منی عرفان نگاه می کردند ….
شهین : بچه ها شلوغ نکنین به همه مون می رسه … شهین جفت لباشو گذاشت رو کیر عرفان و دو تا زن دیگه هم زبونشونو رو تنه کیر گذاشته و لیس زدن و میک زدن آب کیر عرفانو شروع کرده نذاشتن قطره ای حروم شه .. عرفان بی اندازه لذت می برد .. -جااااااااااااان .. اووووووووفففففففف … حالا دیگه وقت اینه که عرفان هم هنر خودشو نشون بده … سه تایی تون قنبل کنین ببینم …
شهین : فکر نکنم کیرت شق شه ..
عرفان : شما منو دست کم گرفتین ; این تازه شروع کار ما بود . سه تا زن در اثر تشر های عرفان جا رفته تسلیم شدند …
-جونم عجب کون های تر و تمیزی دارین … اول از شهین جون شروع می کنم . کیرشو از پشت همچین یه ضرب فرو کرد توی کس شهین که زن واسه یه لحظه هول کرده بود …
-هنوز کجا شو دیدی .. کون هر سه تا تونو میگام ..
مینا : وای از این حرفای لاتی چرا ..
عرفان : چرا لاتی ;! ما که داریم کارشو انجام میدیم . پس برای چی خجالت بکشیم . این چه حرفیه …
مینا هم ساکت شد و دیگه صداش در نیومد .. عرفان از تماشای سه تا کون قمبل شده که در یه حالت سگی در کنار هم قرار داشتند بی اندازه لذت می برد … کیرشو از کس شهین بیرون کشید و فرو کرد توی کس نفر وسطی مهین و بعد همین کارو هم با مینا انجام داد . جالب این جا بود که زنا هم حالا می خواستند خودشونو با تکیه کلامهای عرفان هماهنگ کنن .
مهین : این جوری قبول نیست . مدت زمان گاییده شدن ما کمه .. سیر نمیشیم . بی انصافیه ..
عرفان : ببینم حالا قبول کردین که کیر عرفان مثل فلفل عمل می کنه ;
مینا : من که باورم شده و هر چی می خورم سیر نمیشم … راستی عرفان جون یادت باشه که باید یه خیلی کیرت رو ساک بزنیم .
عرفان تلنبه زدنو شروع کرده بود . این بار کیرشو می کرد توی کون زنا و به نوبت اونا رو می کرد .
-آخخخخخخخخ چه حالی می کنم … آبشو نمی آورد که بتونه به اندازه کافی با اونا حال کنه …
-خانوما چه کون تر و تمیزی دارین .. همه شون سپید برفی و سپید برقی و ژله ای .. یه ضربه که بهشون می زنی می لرزه . جفت سینه هاشونو هم توی چنگ خودش داشت و به اونا امون نمی داد .
مهین : تا حالا این جوری حال کرده بودین بچه ها ;
شهین : مثل این که باید قبول کنیم که هر چی آقا عرفان میگه کاملا درسته . اون حسابی غافلگیرمون کرده . خیلی زورش زیاده .. تا دلت بخواد حشریه . باید قول بدی یه شب بیای خونه مون و تا صبح فقط مال من باشی …
مینا : اون وقت دیگه حسابی لاغر میشی و دیگه نیاز به ورزش و رژیم نداری . اشتهات هم باز میشه ..
مهین : کس و کونش هم حسابی باز میشه . وای ما چرا امروز این جوری شدیم ; همه اینا به خاطر سورپرایزیه که عرفان جون نصیب ما کرده .
-فدای عرفان جون و کیرش بشم …
عرفان نگاهش به پیامی افتاد که از طرف مامان فیروزه اش ارسال شده بود به این مضمون
-عرفان جون من دارم میام اون جا … می دونم که تو ور پریده داری چیکار می کنی … می خوام حسابی بترکونیم … همه رو خالی نکن واسه مادرت بذار .
عرفان که اینو خوند خنده اش گرفت و با خودش گفت چه شود وقتی که اینا کنار هم قرار بگیرن .. و چه شود وقتی که پیش اونا مامان فیروزه اش رو بکنه ! …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی