–
سپیده : اووووووووووهههههههه حالا که فکرشو می کنم مامان سوسن حق داشت که تو رو استخدامت کنه . واقعا که من داشت سرم کلاه می رفت ..
امیر : کاری نداره الان سرت کلاه می ذارم . همون چیزی رو که به مامانت دادم و به زن داداشت و به زن برادر زاده و خلاصه به خانومای دیگه الان به تو هم میدم ..
-آره بده بده . آقا خوشگله . ولی این طور نشه که بعدا منو فراموشم کنی . بری و انگار نه انگار . اینو هم بدون که منم مثل مامانم تا خوبم خوبم .. ولی اگه بخوام رو نده لج و چپ بیفتم دیگه هیشکی نمی تونه جلوی منو بگیره .
امیر داشت با خودش حساب می کرد که اگه همه زنا بخوان مثل سوسن و سپیده باشن اون شب و روز باید در حال دوپینگ کردن باشه و چاره ای براش نمی مونه . جوووووووووون .. یک وجه اشتراکی بین این زنا دیده می شد و اون کون های خوش استیلی بود که با یه بر جستگی و گودی کمر خاصی خودشو نشون می داد . این رو بیشتر در فیروزه دیده بود که به اون هیجان و لذت خاصی رو می داد و دوست داشت که همین حالا شم اونو بیشتر احساسش کنه ..
سامان و بقیه مردا در اون سمت در حال بحث کردن با سوسن و بقیه زنا بودند .
سامان : ببینم خانوما وقتی که مامان داشت این تصمیمو می گرفت شما نمی تونستین بهش بگین که خانواده خوش خیال نمی تونه مرد غریبه ای رو وارد سیستم خودش بکنه ;
سحر : عزیزم ما عمری رو در جامعه امریکا زندگی کردیم تا به معنای واقعی کلمه با دموکراسی آشنا شیم . نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر . اگه سیستم خونواده خوش خیال یک زن رو وارد کنه که این آقایون خوششون بیاد ایراد نداره ولی اگه یک مرد رو بخوان وارد کنن پر از اشکاله ; امان از دست شما مردا که همش به فکر خودتون هستین . من دیگه از دست شما دارم دیوونه میشم .
یه نگاهی به فیروزه انداخت و یه چشمکی بهش زد که فیروزه دوزاریش افتاد که باید یه خودی نشون بده و یه آبی بر آتیش بریزه . هر چند سوسن داشت به حرفای اونا گوش می داد . اون نمی خواست بیش از این پسرشو خیط کنه … با این حال اگه می دید که اون داره لجبازی می کنه می تونست با یه تشر دیگه ختم غائله کنه ..
سحر : فیروزه جون می تونی لباساتو در آری و بپری توی آب . این جا شنای دسته جمعی خیلی حال میده . همه ازهم لذت می برن . می بینی که استخر این جا چقدر بزرگه و در کنارش هم یک مینی استخر هم داریم . این خونه رسیدگی می خواد و استخدام امیر خان هم یک امر ضروری بود و تازه ما از نظر مالی اون قدر قوی هستیم که تا بیست تا سی تا کار گر رو هم می تونیم راحت استخدام کنیم ..
سامان همه کاره خونه بود و رو حرفش حرف نمی آوردند ولی در مسائل این چنینی و هر بار که سوسن دخالت می کرد اون نمیتونست رو حرف مادرش حرف بیاره . فیروزه با یه لبخند و یه چشمکی که به سامان زد انگاری آب به روی آتیش ریخته باشن . فیروزه لباساشو در آورد و با یه شورت و سوتین قصد پریدن توی آبو داشت . مردا دیگه پاک فراموش کردن که سر چی بحث داشتن .. سامان هم رفت به سمت فیروزه ..
-فیروزه خانوم شما شنا واردی ; اگه بلد نیستی خودم یادت میدم .
-نه من بلدم ولی دوست دارم که بشنوم از تجربیات شمارو …
بقیه زنا و مردا نگاهشون افتاده بود به بر جستگی کیر سامان که داخل شورت اون یه حرکت رو جلو داشت . امیر هم که در اون سمت سپیده رو کاملا لختش کرده بود و کمرشو محکم نگه داشته واز پشت کرده بود توی کس سپیده .
-اووووووووففففففففف کسسسسسسم کسسسسسم امیر امیر جوووووووون .. بزن بزن …. انگشت بکن توی کونم . ولم نکن .. وووووووییییییی تنم داره می لرزه . تند تر . می خاره .. خیلی می خاره …
امیر : استخدامم ; استخدامم ;
سپیده : نمی دونم نمی دونم . از من چرا میپرسی از این زبون بسته سینه چاک که بهش میگن کس و داره خودشو واسه تو جر میده بپرس ..
امیر : اون که داره همش گریه می کنه .
-بذار بکنه .. بذار بکنه .. حقشه .. خیلی تحمل کرده تا به این جا رسیده .
امیر با دستاش سینه های سپیده رو می غلتوند .. خوشش میومد ازحرکت و لرزش این سینه ها . سپیده یه حس طراوت خاصی داشت از این نظر که حس می کرد تازه از دواج گرده و اون شور و حال شب زفاف ازکیر امیر نثار اون شده . برای همین مرتب از اون می خواست که سرعتشو زیاد تر کنه …
و در اون سمت مردا و زنا یکی یکی خودشونو انداختن توی آب . فیروزه طوری عشوه گری می کرد که مردای دیگه فقط داشتن به سامان حسادت می کردند … ادامه دارد … نویسنده … ایرانی