–
سحر کیر تازه عرفان رو خیلی خوشمزه حس می کرد . دلش می خواست تا یه ساعتی این کیر رو ساک بزنه .. عرفان با کمی جلو گیری تونست کاری کنه که آبش توی دهن سحر خالی نشه . به اندازه کافی با دخترای سحر حال کرده بود و می تونست خودشو داشته باشه . دستشو گذاشته بود رو سر اون زن و و کیرشو از جلو به طرف دهن سحر حرکت می داد . زن حس کرد که نفسش بند اومده .. عرفان شجاع تر شده بود . سحر همچنان دستش زیر بیضه های عرفان بود .. عرفان یه تکونی به خودش داد و کیرشو از دهن سحر خارج کرد . زنو خوابوند رو زمین -آهههههههه چیکار داری می کنی آقا خوشگله .. توجای پسر منی ..