داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خانواده خوش خیال 143

سحر یواش یواش داشت صداش در میومد …  بعضی از مردا هم می گفتند که نمی دونیم این فرخ لقا و سامان دارن چیکار می کنن  و اعتراض داشتن به این که هر وقت یه لقمه چرب و چیلی تازه ای میاد سامان فوری اونو می بره سمت خودش … با این که این مردا غر می زدند ولی به محض دیدن سامان ساکت می شدند … انگاری همه شون ساکت شده بودند و منتظر بودن ببینن سامان و فرخ لقا چیکار می کنن و کی از راه می رسن .
 سحر : من نمی دونم این عروس و دوماد کجا رفتن . امیر جون مامان تو شده عروس پشت پرده ها . خوب دارن حال می کنن .
امیر : چیه حالا تو هم نگرانش شدی ;
 سحر : اتفاقا اگه نگران تنها کسی که درمیان جمع نباشم همان مامان توست . اون که دیگه نگرانی نداره . تازه راه کیر رو پیدا کرده . اگه بدونی چه حالی می کنه . ولی اون باید به بقیه مردا هم توجه کنه . اون دیگه الان مارک خوش خیال خورده به تن و بدنش . باید بدونه مقررات خونواده خوش خیالو . البته بر و بچه های خوش خیال به طور خود جوش همه اینا رو می د ونن .
حالا این امیر بود که به سحر می گفت بذار که مامانم حال کنه . چون از این می ترسید که تا بر گرده به میون جمع بقیه به طرفش یورش ببرن و هر کی بخواد که اونو داشته باشه …
امیر : سحر جون حالا دارن با هم حال می کنن . سامان جون مرد آقاییه وخیلی هم دوستش داره ..
 سحر : می دونم . سامان خیلی چیزا رو دوست داره اون شده مثل کد خدا یا ارباب ده .. که اول باید دختری دخترا رو می گرفت و بعد اونو تحویل شوهرش می داد .
 در همین موقع سر و کله سامان و فرخ لقا پیدا شد . درست شده بودن مثل نو عروس و نو دوماد . دست تو کمر هم ..عین عشاق جوان داشتن با هم حال می کردن و میومدن .. لحظاتی بعد فرخ لقا دستشو گذاشته بود رو کیر سامان .. و در همون حالت راه رفته به سمت جمعیت میومدن … همه طوری اونا رو نگاه می کردن که انگاری دو تن از بهترین هنر پیشه های جهان را دیده که در حال فیلم بازی کردنن . فرخ لقا کیر سامان رو گرفته بود توی دستش و اونو به شدت می فشرد .. به صورتی که اونو به طرف جمعیت گرفته و با اون  بازی می کرد … چند تا از زنان شروع کردند زیر لب زمزمه کردن و اصطلاح ندید بدید رو به فرخ لقا استناد دادن . امیر هم با تعجب به مادرش نگاه می کرد .. خودشو رسوند نزدیک عرفان  و گفت داداش من نمی دونم مامانم چرا داره این جوری رفتار می کنه . بازم خوبه که من و تو اونو حسابی آب بندیش کرده بودیم .
عرفان : من و تو و سهیل جان  پدر همین سامان خان ..
 امیر : راست میگی ولی حالا مامان طوری ذوق زده نشون میده که تا حالا انگار یه کیری نخورده که اونو سر حال بیاره . این حس داره منو ناراحت می کنه .. نگاه کن .. این جا چه بچه بازی راه افتاده !
سمیر و سیاوش و دو تا پیر مردا سیامک  خان و سپهرهفتاد ساله هم خودشونو رسوندن به نزدیک اونا و با دستاشون به بدن فرخ لقا و باسن اون می زدند ..
 سیامک : به! به ! عجب لرزشی داره !
سپهر هم با دستاش سینه های فرخ لقا رو تکون داد و گفت سینه هاش هم حرفی نداره . امیر خیلی عصبانی شده بود . حس می کرد  که مامانش شده یک کالایی که خیلی ها دارن سبک سنگینش می کنن .
 فیروزه حس کرد که جو داره سنگین میشه . رفت سمت امیر و در حالی که اونو  بر انداز می کرد گفت ..
-به این جا عجب بازار مکاره ای شده ! همه به دنبال کالا های تازه ای هستن . کسی نیست که کالای منو بخره ; یه نگاهی به امیر انداخت و کف دستشو گذاشت رو  بیضه های امیر  و با تخماش بازی کرد و گفت عجب دانه درشتیه این …
 و در حالی که دستشو گذاشته بود رو آلت و کیر امیر و اونو به سمت عقب می کشید گفت خوش به حال اون کس و کونی که این کیر واردش میشه .
فیروزه : پس بچه ها بیاین به تن و بدن هم دست بمالونیم و ببینم کدوم قشنگ تر می لرزه و بیشتر می ارزه .. البته این یک شوخی هستا .. و این دلیل نمیشه به گفته یا خواسته من باشه ..
فرخ لقا دوست داشت به بقیه لذت بده . همه با اندام اون حال کنن ..
 ستاره و سوسن رفته بودن سمت شوهراشون . ستاره با کیر سپهر بازی می کرد و سوسن هم به کیر سیامک دست می زد . وقتی که اون دو زن دستاشونو از رو کیر شوهراشون بر داشتند این فرخ لقا بود که به سمت اونا رفت . چون  دو تا پیر مرد رو به شدت حریص می دید و می خواست که اون دو تا از بدنش لذت ببرند و با اون حال کنن .
 عرفان : سپیده جون ! بیا من و تو حالمونو بکنیم و اونا رو بذاریم به حال خودشون که هر کاری که دوست دارن انجام بدن .. اینم شد کار که هر کی داره تن و بدن یکی رو دست می زنه و می لرزونه ; که چی بشه ;!
 سپیده : خب یه نوع بازیه دیگه .. حالا نمیشه توی ذوق زد …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها