داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

او قسمتی از ما بود

ساعت حوالی 1 بامداد بود ، سیگار ها پشت سر هم تبدیل به خاکستر میشدند ، فکرم لحظه ای آرام نمیشد همچون کودک 5 ساله ای که مدام بهانه میگیرد ، مرز جنون که میگفتند همین بود ، او تمام ذهنم را تسخیر کرده بود …
صدای زنگ گوشی از زندان فکر و خیال بیرونم میکشد ، برای چند ثانیه فقط سکوت کرده بودم بهروز با لحن نگرانی مدام میگفت سوگل ، سوگل! با لهنی پر از اندوه جوابش را دادم: بله ؟
_ بهروز: میای پایین ؟
_سوگل: تو بیا بالا
_بهروز: بیا پایین میخوام قدم بزنیم
از قبل آماده بودم ، میدونستم ته حرفش به کجا ختم میشه ، کیفم رو برداشتم و به پایین رفتم ، هوا سرد بود … کنار من قدم میزد ، شروع کرد به حرف زدن ، صدایش را نمیشنیدم فقط میدیدم که لبانش باز و بسته میشود ، فقط نگاه میکردم ، اشک درون چشمانم حلقه زده بود اما باید قوی می بودم ، داخل پارکی که نزدیک خونه بود شدیم روی نیمکت که نشستیم انگار که تازه با من صحبت کند تنها با صدا کردن اسمم از شوک چند دقیقه ی قبل بیرون آمدم ، با لحن سردی گفتم: جانم ؟
_بهروز: سوگل بس کن دیگه ، اصلا من یه آدم عوضی یه آدم پست ، چرا با خودت اینجوری میکنی ؟ تو که شرایطمونو میدونی
اشک هایم میله های اسارت را در هم شکستند دیگر تاب ماندن نداشتند ، دلم میخواست فریاد بزنم ، اعماق وجودم به درد می آمد ، دستم را داخل کیفم بردم به برگه ها خیره شدم ، جواب آزمایش و سونوگرافی رو روبه روی بهروز گرفتم با لحن پر از خواهشی گفتم: ببین بهروز ، این بچمونه ، بچه ی منو تو ببینش خیلی کوچیکه داره با سرعت باور نکردنیی بزرگ میشه ، دستانم میلرزید ، صدایم میلرزیدمدام میگفتم: بیا نیگاش کن ، من دوسش دارم بهروز ، بخدا نمیتونم بفهم نمیتونم … حاضرم فرار کنم ، خودم کار میکنم ، خرجشو میدم ، فقط یه شناسنامه به بچم بده همین ، با هر هق هقم التماس میکردم با هر اشکی که میریختم برای اینکه او باشد التماس میکردم ، کلمه ی مادر را تازه میفهمیدم با تک تک سلول هایم میفهمیدم مادر یعنی درد …
بهروز فقط میخواست آرومم کنه بغلم کرد و مدام میگفت : ما تو خرج خودمون موندیم ، آخه لعنتی من اگه میتونستم که همین الان باهات ازدواج میکردم ، میخوای بچمونو بدبخت کنی؟ پاشو بریم خونه ، واست خوب نیست اینجوری نکن با خودت .
چه فرقی میکرد چی برای من خوب بود یا بد ، وقتی قرار بود او را بکشند … کاش من هم با او بمیرم .
نمیدونم چطور مرا به خانه برد ، آنقدر غرق فکر بودم که راه رفتن رو هم نمیفهمیدم ، داخل خانه رفتم به سمت شیشه ی مشروب باقی مانده ، دلم میخواست مست شوم دلم میخواست هیچ چیز را نفهمم ، پیک پشت پیک می ریختم و سر میکشیدم گیج شده بودم دلم از تلخی مشروب بهم میخورد اما به روی خودم نمی آوردم ، بهروز که انگار جن دیده باشه با عصبانیت به سمتم اومد فقط صدای داد و بیدادش رو میشنیدم همین که کنارم نشست صورتش که به صورتم نزدیک شد ، تنها صدای نفس هایش وجودم را گرفته بود ، آنقدر داغ بود که انگار بین صورت من و او اندازه ی چند میلیمتر دیواره ای نامرئی از گرما کشیده باشند ، گونه ام را به گونه اش چسباندم ، صدای نفس هایش مست ترم میکرد دیگر به هیچ چیز فکر نمیکردم تنها لبانش را میخواستم ، لبانم انگار که کوره ای را ببوسند میان لبان بهروز قفل شد نوازشش میکردم با تمام وجود ، موجودی از بهروز درونم موج میزد، بیشتر از قبل میخواستمش ، بوی مشروب را حس میکردم ،بیشتر از سابق از حرارت آتش گرفته بودم ،احساس میکردم دارم میسوزم بیشترش بخاطر بارداریم بود، روی پیراهنش چنگ مینداختمو تک تک دکمه ها را با حرص باز میکردم ، لبان داغ بهروز روی تنم لیز میخورد ، تمام وجودم او را میخواست ، بدنش را در بر گرفتم همچون مار بهش میپیچیدم ، با زبانم بدنش رو نوازش میکردم ، دستم روی شلوارش قفل شده بود دلم میخواست شلوارش رو تکه تکه کنم دستم روی دکمه ی شلوارش بود و زیپی که باز شد ، شرتش رو در آوردم و با ولع کیرش رو داخل دهانم گذاشتم ، کیرش رو تا ته توی حلقم جا میدادم و میک میزدم ، صدای نفس هاش و دستش روی موهام دیوونه ام میکرد ، با دست سرم رو نگه داشت و بلند شد تا من بخوابم شرتمو درآورد ، تنها چیزی که بین پاهام و روی کسم حس میکردم زبونش بود پر از شهوت شده بودم ، سرش رو گرفتم با لحنی حشری گفتم : بهروزززز بسه ، میخوامـــش ،بهروز خوابید و شروع کردم به لب بازی ، دستمو روی کیرش بردمو تنظیمش کردم رو سوراخ کسم و هلش دادم داخل ، انگار که چیزی درونم فرو بریزه ،کیرش ذره ذره وارد کسم میشد تا این که تا ته رفت تو و خورد به دهنه ی رحمم ، شروع کردم به بالا و پایین کردن ، صدای شالاپ شالاپ تخمای بهروز دیوونم میکرد دلم میخواست تا آخر عمر به بهروز کس بدم ، بهروز کمرمو گرفت و شروع کرد به تلنبه زدن ، با شهوت تمام میگفتم : بکن عشقم کسم و جر بده ، این کس مال توئه ، بکنش ، پارش کن ، کیرت فقط واسه کس خودمه ، تندتر بکن میخوام پارش کنی بکن آبتو میخوام بکنننننن ،بهروز مدام تلنبه میزد ، محکم بغلم کرد صدای جفتمون فضای خونه رو پر کرده بود باهم ارضاء شدیم . بغلم کرد بوسیدم ، تو چشمام نگاه میکرد دستش روی شکمم بود و چشماش پر از اشک ، میبوسیدمو میگفت : سوگل میدونی که خیلی دوستت دارم ، بچه مونم دوست دارم ، خیلیم دوسش دارم باور کن منم نمیتونم ، بغضش ترکید … اشک هامون بهم گره خورد ، دلمون واسه خودمون و اون می سوخت ، اون قسمتی از ما بود .
کاش شرایط جور دیگردی بود …

نوشته: سوگول

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها