داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

امیر و طلا (۱)

امیر و طلا(قسمت اول)

راوی: طلا

من طلا هستم سال ۹۶ پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم خیلی بخودم امیدوار شده بودم و تو پوست خودم نمیگنجیدم روزهای اولم بود و فکر میکردم خیلی استثنایی هستم که به اینجا رسیدم خوب در واقع هم بودم بهترین رشته رو تو یکی از بهترین دانشگاههای ایران قبول شده بودم.
تقریبا هیچکس و تحویل نمیگرفتم، حتی مسئولین و استادها رو. بعد از کارهای ثبت نام و … کلاسهامون شروع شد. اولین کلاسمون با ی استاد جوون بود. آخر کلاس بچه ها و اکثرا دخترا دورش جمع شده بودن و خودشیرینی میکردن ولی منه مغرور رو صندلی خودم نشسته بودم و با موبایلم ور میرفتم. سعی میکردم حتی نگاهشون نکنم غرور خاصی داشتم و طوری رفتار میکردم که انگار هیچ چیز و هیچ کس برام مهم نیستن و اونقدر کار و مشغله فکری دارم، که اینها برام مهم نیستن. نه دختر شهرستانی چشم و گوش بسته ام، نه بچه تهران امروزی. سعی میکردم خودمو به این مساله بی تفاوت نشون بدم.
بعد از یکهفته، با ی پسر بنام علی که خونه شون نزدیک ما بود بُر خوردم. شاید بخاطر رفت و آمد راحتتر بود. تو ماشین خیلی تلاش میکرد با من صحبت کنه، ولی من زیاد باهاش حرف نمیزدم. خیلی سنگین و رسمی بودم.
یک ماه گذشت، دیگه داشتم خودمو با جو دانشگاه تطبیق میدادم. کمی از غرورم کم شده بود و با چند تا از بچه ها حرف میزدمو شوخی میکردم.
تازه آرامش خودمو بدست آورده بودم که تو تایم بین دو کلاسم پسری رو دیدم که ظاهرش دلمو برد. یکدفعه برقی تو چشمام و جرقه ای تو مغزم زده شد.
باز هم غرورم برگشته بود. این یکی ظاهرش خیلی بهتر از علی بود. فکر کردم بهتره بجای علی با این یکی دوست بشم و شاید وقتشه که رانندمو عوض کنم😂.
رفتم جلو تو چشماش نگاه کردمو گفتم بچه کجایی؟ با ی لبخند و خیلی شمرده گفت: اول سلام.
میخواست بمن درس آداب و معاشرت یاد بده، با این حرفش تمام غرورمو هدف گرفته بود، به یک باره بدنم یخ کرد. در واقع این حرفش برای من ی شکست بود. برای اولین بار تو دانشگاه باختم، بدم باختم. از شدت عصبانیت، لبهامو بهم گره زدم، اخمهامو در هم کردم، برای چند لحظه تو چشماش خیره شدم و با سرعت و عصبانی برگشتم تو کلاس و تنهایی نشستم. سرمو روی کیفم گذاشتم، چشمهامو بستم و به شکستی که خورده بودم فکر میکردم. این پسره چطور جرات کرد با من اینطوری برخورد کنه؟؟؟
بعد از چند لحظه، حضور مینا رو که تنها همکلاسی صمیمی من بود کنارم حس کردم. بعد از اصرار زیاد تمام ماجرا رو با آب و تاب فراوون و طی نیمساعت براش تعریف کردم. در حالیکه فقط تو ۵ ثانیه اتفاق افتاده بود. کلی تهمت و افترا بهش زدمو اونو مغرورترین و بی ادبترین دانشجویی که تا حالا دیدم معرفی کردم. مینا لبخندی زد و گفت اونم دقیقا مثل خودته.
میشناسیش؟ آره امیر پسر خیلی زرنگ و باهوشیه. من حواسم بهش هست. تو این چند روز چشماش فقط دنبال تو میگرده. احتمالا از دخترای مو مشکی و سفید و خوشگل خوشش میاد. با حرفای مینا یدفعه نظرم راجع به امیر عوض شد. کمی فکر کردم و از کلاس زدم بیرون. دیدم تو راهرو داره میره. سریع رفتم کنارش با قدمهاش هماهنگ شدم و گفتم آخیش راحت شدم. برگشت با لبخند ی نگاه بمن کرد سرشو آورد نزدیکتر و گفت جان؟؟؟
با گفتن این کلمه تمام سلولهای بدنم به یکباره به کف سالن ریختن. من میخکوب شده بودم. داشتم تعادلمو از دست میدادم و بی اختیار از پشت در حال سقوط بودم. خیلی سریع دستشو برد پشتم و منو گرفت.
چه لحظه لذتبخشی!!! از اون پایین تو چشماش نگاه کردم و با ی لبخند هزاران پیام عاشقانه براش ارسال کردم. سعی کردم بهش حالی کنم تو همین مدت کوتاه چطوره شیفته ش شدم و آمادگیشو دارم تا ساعتها تو بغلش بمونم و بخواب برم تا با ی بوسه عاشقونه منو بیدار کنه. هیچ عجله ای برای جدا شدن ازش نداشتم دوست نداشتم ولم کنه. جون زیادی نداشتم ولی فکر کردم از این فرصت باید بیشترین استفاده رو بکنم. دستامو به آرومی و بدون اینکه فشاری وارد کنم دور کمرش حلقه کردم.
همونطور بهش چسبیده بودم. گرمای بدنش نشاط خاصی رو بهم القا میکرد.
دیگه تو رویا بودم چشمامو بستم تصور کردم کنار دریا تو لباس عروسیم هستم که باد به هوا بلندش میکرد. دیگه برتری رشته و دانشگاه یادم رفته بود. اونقدر محکم گرفتمش و تو اون حالت موندم تا آهسته منو بطرف ی نیمکت برد با احتیاط نشوند و بآرومی کنارم نشست.
قسمت دوم – عشقی❤️
قسمت سوم – سکسی🔞

نوشته: پورشاد

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها