داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

امیر و هیرسا (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

از زبان هیرسام
یه ماهی از اون شب کذایی مهمونی گذشته بود… همون شب که .یه حرومزاده ای چیزخورم کرده بود و بعدش ام وقتی نعشه بودم با امیر…
حتی نمیتونم بهش فک کنم فقط باید انکارش کنم …اره اصلا همچین اتفاقی نیوفتاده!!!
به لطف کیر کت و کلفت امیر یه مدت خونریزی داشتم و بدتر از اون خجالت میکشیدم بابت اش برم دکتر و عذابی کشیدم تا که خودش برطرف شد
اونم درین رابطه سوال پیچ ام میکرد میترسید بهم صدمه زده باشه که هر بار طفره میرفتم و می پیچوندمش…
و از همه بد تر , رابطه دوستی مون از هم پاشیده بود…
اولش خواستم اتاقم و عوض کنم و هیچ وقت چشمم به چشش نیوفته … اما نشد …پس خودم و زدم به کوچه علی چپ…اونم کاری باهام نداشت و همینطور گذشت…
من و امیر از نظر جثه و فیزیک کاملا برابر بودیم …اونم مثل من قد بلند و عضلانی بود…
اما بدن خوش فرم تری داشت و یادمه اولین بار که دیدمش بهش حسودیم شد…
دختری نبود که با دیدن هیکل جذاب اش نخواد مخ اشو بزنه…البته بعدا که میفهمیدن گی اه دست از تلاش میکشیدن…
زندگی خوابگاهی برام سخت بود با بچه ها کنار نمی اومدم هراتاقی میرفتم فرداش دعوام میشد واسه همین کلی جا عوض کردم
اخرش با امیر هم اتاقی شدم اونم مثل من تنها بود و دوستای زیادی نداشت شاید بچه ها بخاطر قضیه گرایشش ازش دوری میکردن البته اون موقع من خبر نداشتم
اون تنها کسی بود که تونستم باهاش کنار بیام و حتی باهم دوست شیم صبور بود و تحملم میکرد خیلی ملاحظه گر بود و اذیت و ازاری واسه هم اتاقیش نداشت …
البته تا وقتی که قضیه گی بودنش و فهمیدم !!!
اول خودم و زدم به اون راه…چه اهمیتی داشت که گرایشش چیه!!!؟؟تو این چند وقت که باهاش زندگی کردم هرگز ندیدم ازارش به یه مورچه ام برسه …

رفتم حموم پانسیون تا یه دوش بگیرم تو اینه نگاهی به خودم انداختم و یهو فکر امیر اومد تو سرم… اره اون زیادی جذابه…چم شده اینا چه فکراییه…
من دوست دختر دارم و تو رابطه ام …اره جون خودت!!! اونطور که اون بهم زد و رفت عمرا دوباره ببینیش…
تو فکر دوست دختر از دست رفته ام بودم و دست بردم لباس امو دربیارم که یهو چشمم به اینه روبه روم افتاد و امیر و کنارم دیدم…
دستم و گرفت و من و کشید تو یکی از کابین های حموم خوابگاه بعد در رو بست و قفلش کرد
معترضانه پسش زدم و خواستم در برم
+«امیر !!! داری چه غلطی می کنی ؟ !»
در این حین صدای باز شدن در اصلی و شنیدم و چند نفر که داشتن با هم حرف میزدن اومدن تو
نمیدونستم باید چیکار کنم اگه داد و بیداد راه بندازم و از کابین بزنم بیرون…همکلاسیام ما دو تا رو با هم می بینن…
از طرفی اگرم بمونم این تو امیر به کارای دیوانه وارش ادامه میده …
انگار که فکرمو خونده باشه بی صدا میخندید , با دست زدم به سینه اش و گفتم_«به چی میخندی گم شو اونور من عمرا دیگه همچین کاری کنم دفعه قبل ام پشیمون شدم…»
با شیطنت گفت_«اره تو که راست میگی و پشیمونی!!! اصلانم حال نکرده بودی دیگه؟؟؟»
با دلخوری هول اش دادم اما تکون نخورد و گفت_«راستی دیروز با همکلاسیمون تو کافه دیدمت دوست دختر پیدا کردی؟»
+«باز زاغ سیامو چوب میزدی؟ به تو مربوط نیست من چه غلطی میکنم!!!»
«شنیدم رابطه عاشقانه ات یه هفته ام دووم نیاورده !!!
چی شده!!؟میگن دختره به دلت ننشسته اره؟»
یه خشم شدیدی بهم دست داد… از خاله زنک بازیای بچه های دانشگاه خسته شدم… هیچ کاری ندارن جز شایعه پراکنی…راستی اگه قضیه من و امیر و بفهمن چییی!!؟…
+«تو به جز استاکری من کار دیگه ای تو این خراب شده نداری؟»
اومد جلو و گفت«نه فقط علایقم و دنبال میکنم»
صورت شو فرو برد تو گردنم و با شور و حرارت شروع کرد به بوسیدن…پریشون بودم دیگه فکرم درست کار نمی کرد اما اینو میدونستم که بودن با یه مردی مثل خودم اشتباهه …
امیر خم شد جلو و تو گوش ام زمزمه کرد _«اینقد فکر و خیال الکی نکن فقط میخوایم حال کنیم…»
با حرفاش اروم شدم پشت ام و تکیه دادم به دیوار و گذاشتم کارش و ادامه بده صورتشو اورد نزدیک تر , تازه اصلاح کرده بود بوی افترشیو مردونش با عطر تنش ترکیب دیوانه کننده ای بود , همین کافیه که قلب ام به تپش بیوفته…
_«چرا با دختره بهم زدین؟چی میخواستی که نتونست بهت بده؟»همونطور که نوک بینی شو میبرد لای موهام و بوشون می کرد ازم پرسید.نتونستم جوابی براش پیدا کنم…
دستاشو کشید رو رونام زیپ ام و باز کرد و با یه حرکت یهویی شلوارام و تا زیر زانوهام کشید پایین کیرم و تو دست اش گرفت و شروع کرد‌ به تکون دادنش…
«پس گفتی پشیمونی و عمرا دوباره همچین کاری کنی!؟خخخ…انگار کیرت با تو هم نظر نیست هیرسا…»
پایین و نگاه کردم و کیرم و تو دست اش دیدم که کامل شق شده…یاد قرار دیروزم با دوست دخترم افتادم که نتونسته بود یه ذره هم بجنبونتش…چقدر حس ام با امیر متفاوته…بدن خیانتکارم به هرکاری که باهاش میکنه جواب میده
چشام و محکم بستم تا یادم بره تو چه وضعیت خجالت اوری ام از طرفی حرکت دستای امیر واسم لذت بخش بود و باهاش حال میکردم
صورتش و تو گردنم فرو برد و گفت«تو باید کسی که هستی و قبول کنی تا کی میخوای انکارش کنی؟»
با صدای لرزون بهش گفتم+«من گی نیستم فقط یبار با تو بودم که بخاطرش از خودم متنفرم…»
_«باشه به گول زدن خودت ادامه بده و برو دنبال دخترا اما خودت ام ته وجودت حقیقت و میدونی…»
ریتم حرکت دستاش و تند تر کرد و ابم و اورد…هر دو تا دستم و محکم جلوی دهنم گرفتم تا صدام در نیاد…اما امیر دستام و گرفت و برد زیر تی شرت اش …نوک انگشتام عضلات سفت و سخت شکم شو لمس می کرد , حس خوبی داشت …
همونطوری که شکم اشو چنگ می زدم اتفاقی دستم خورد به کیرش و سفتی شو حس کردم…
_«هیرسا…دیگه تحمل ندارم کمک کن منم ارضا شم…»
با یه دست کمربندش و ازاد کرد و زیپ اش و کشید پایین دیدم نامردیه براش کاری نکنم منم کمک کردم شلوارش و پایین بیاره و کیرش و گرفتم تو دستم و مالیدم…
دفعه قبل درست و حسابی وارسی نکرده بودم اما الان که خوب دقت میکنم عجب سایزی داره…
شاید بخاطر همین اینقدر حشریه…کیرش داغ و سفت بود و تو دستام حس خوبی داشت…
امیر من و کشید سمت خودش و کیر هر دو مون و گرفت تو دستاش و بهم مالید , اونقد این کارو کرد که هردو ارضا شدیم و ابم خالی شد تو دستاش…
سرم و تکیه دادم به دیوار و چشمام و بستم…
برای یه مدت کوتاهی فقط لذت و ارامش بود…اما میدونم شرمندگی و پشیمونی ای که بعدش میاد قراره کام من و تلخ کنه…

ادامه…

نوشته: Hirsae75

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها