داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

امیر برادرشوهر کیرکلفت (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

سلام دوستان عزیز انجمن کیر تو کس
لعنت به روزگار سیاه من اون از شوهرم که سریع از این دنیا رفت .
اون از وضعیت زندگیم پیش مستانه و امیر که بهم خورد .
اینم از وضعیت مجردی یا بهتره بگم بیوه بودنم که یک نطفه تو شکمم گذاشته شده ، تو ذهن خودم هنگام برگشت از مطب داشتم به زمین و زمان لعنت میفرستادم .
یک بویی اب دهنم راه انداخت عجیب دلم لواشک خواست با یک‌ذهن اشفته گفتم فعلا بزار به این لذتم برسم ، واقعیت من همین بود بخاطر لذتهایی که دوام نداشت خودم نابود کرده بودم .
مسیر زندگیم تاریک بود تاریکتر شد چیکار کنم دنبال یک راه چاره بودم
اما امیر نامرد نیست ولم نمیکنه ،، برو بابا اگر امیر مرد بود با خودش میبردت ، باید بهش بگم پدر بچه من اونه بالاخره غیرت داره ، یعنی داشتم دیوونه میشدم .
چرا انقدر درگیر شدم ذهنم همش درگیر بود داشتم دیوانه میشدم .
رسیدم خونه مادرم اومد استقبالم ، دلم میخواست بغلش کنم و زار زاز گریه کنم به حال و روز خودم اما باید قوی باشم نباید بفهمن فعلا هیچکس نباید بفهمه .
مادرم متوجه حالم بود برای همین اصلا سوالی نکرد که دکتر رفتی یا نه کجا بودی فقط گفت خسته نباشی عزیز دلم ، با یک لبخند تصنعی از کنارش رد شدم و رفتم اتاقم .
میلی به شام نداشتم برای همین نرفتم کنار بقیه و بزور خواستم بخوابم اما همش کابوس رانده شدن و طرد شدن میدیدم .
ساعت شش صبح از تختم بلند شدم و رفتم اشپزخانه یک چایی و یک لقمه نون پنیر زدم و رفتم سر کارم ، تو فکر گندی بودم که زده بودم اما چیکار باید میکردم .
اره تنها راهش اینه که برم پیش روانشناس تا ببینم چیکار کنم لاقل ارامش میده بهم و راه و چاه نشونم میده .
برای ساعت چهار عصر وقت گرفتم ، ساعت سه و نیم زدم بیرون که برم پیش روانشناس از در که اومدم بیرون وای خدای من امیر ، برگشتم داخل هول کرده بودم ، اخه الان چه وقت امدنت بود .
با یک روی خوش رفتم سمتش چون زن نداشت و زن حامله هم ندیده بود میخواستم دست بسرش کنم ، سلام امیر جان .
سلام عشقم خوبی .
مرسی ممنونم از اینطرفا .
حق داری عشقم کمی دیر شد امدنم ، اما جبران میکنم برات
دلم اشوب بود ، خوب جبران بزار برای بعد فعلا وقت دکتر دارم باید برم.
خوب خودم میرسونمت عشقم ، کجاست شما ادرس بفرما .
نمیشه امیر جان باید تنها برم .
تا دم در میرسونم مشکلی نیست برو بیا منتظرت میمونم
اخه
اخه نداره سوار شو ببینم دختره لوس
با تردید سوار شدم اگر میرفتم پیش روانشناس چه فکری میکرد پس ادرس دکتر زنان دادم لاقل دروغم نفهمه .
عشقم همینجا منتظرتم ، رفتم داخل کمی این پا و اون پا کردم ، وقت گرفتم ،نوبتم که شد رفتم داخل ، دکتر با خوشرویی گفت شوهرت اومده گفتم نه دکتر ، کل ماجرا تعریف کردم برای دکترم و ازش کمک خواستم و بهش گفتم چیکار کنم بیرونه الان .
گفت کی بیرونه ، گفتم از همونی که حامله شدم .
دکتر گفت باید بدونه باید بهش حق انتخاب بدی ،پدرشه باید بزاری ایشون هم تو تصمیمات شما شریک باشه .
گفتم مادرش منو بیرون کرد اگر بفهمه و بزاره بره چیکار کنم ،نه پول دارم نه وضعیت مالی پدرم خوبه که یواشکی بندازمش نه هم میتونم بزرگش کنم با چه رویی اگر پدرم بفهمه خودم میکشم .
دکتر گفت مطمئنی صد در صد پدر بچه شما همین اقایی هست که الان منتظرته .
گفتم بله بغیر از ایشان با کسی رابطه نداشتم .
دکتر گفت من میتونم مثل یک مشاور به تو کمک کنم بهش بگی ولی نمیدونم عکس العملش چیه .
گفتم نه خودم میرم بهش میگم ، میترسم فکر کنه براش نقشه کشیدم یا فکر کنه برای بدست اوردنش اینکار میکنم .
سوار ماشین شدم و امیر راه افتاد سمت بیرون شهر ،تصمیم گرفتم بهش بگم اما بخاطر کم بودن پولم ازش خواستم بریم پارک نزدیک خونه پدرم
تا بتونم راحت برگردم خونه ، انتظار هر جور واکنشی داشتم برای همین زنگ زدم به یکی از دوستانم ازش خواستم بیاد محل قرار من و امیر .
امیر گفت چی شده همینجا بگو .
گفتم نمیشه برو به ادرس تا بهت بگم .
امیر گفت خوب میزاشتی میرفتیم یک حال اساسی میکردیم بعد میگفتی
گفتم نمیشه برو جان من به اون پارک .
امیر گفت چششششششم عزیزم هرچی شما بگی ولی اینجوری حسابت سنگین میشه ها .
خندیدم گفتم برپی چشم ، تمام بدنم میلرزید تو دلم گفتم بالاخره که باید بفهمه بزار الان بگم لاقل اگر خواستیم بندازیمش سریعتر انجام بشه اگر هم نخواست بندازم و زنش بشم باز هم زمان برای ازدواجمون هست
چه خوش خیال بودم .
رسیدیم با ترس لرز پیاده شدم و امیر در ماشین بست و سریع اومد کنارم دوشادوش هم رفتیم انتهای پارک و نشستیم جایی که با امین برادرش مینشستم .
امیر روبروی من ایستاد و گفت بگو گوشم با تو هستش .
دوستم کمی انطرفتر از ما نشسته بود تمام قدرتم جمع کردم و شروع کردم .
امیر جان میدونی که من دوستت دارم و عاشقتم .
میدونم من هم همینطور .
امیرم میدونی که میمیرم برات و همه جوره در خدمتتم و تا حالا روی حرفت حرف نزدم و هرکاری که دوست داشتی کردی .
خوب
ببین امیر جان سری قبلی که امدی اینجا و باهم رفتیم اون خونه و کیفشو بردیم عصری من رفتم قرص اورژانسی گرفتم خوردم
خوب
کم کم داشت اشکم در میومد انگار که یک مجرم بودم ،بعد چند روز من حالم بد شد و رفتم دکتر و ازمایش دادم و متوجه شدم که حال من خوبه فقط یک مشکل خیلی بزرگی هست .
گفت عشقم نگران نباش بهترین دکتر میبرمت
حرفش قطع کردم و گفتم امیر من حامله هستم من از تو باردارم .
یک لحظه خشکش زد ولی بعد با یک لبخند گفت جون من راست میگی
یعنی الان تو از من بچه داری .
گفتم اره دروغم چیه
خندید و خندید و بعد گفت خدایا شکرت چه عالی پاشو باید بریم جشن بگیریم
گفتم چی میگی امیر دیوونه شدی من و تو که زن و شوهر نیستیم .
اگر بقیه بفهمن چی مستانه بفهمه منو میکشه
امیر . غلط کردن تو زن من میشی تا اخر عمرت
تو دلم قند که هیچ کهربا اب میکردن یکدفعه تمام دنیا مال من شد گل از گلم شکوفت بغلش کردم و یک لب اساسی ازش گرفتم .
امیر دستم گرفت و گفت بدو بریم که خیلی کار داریم و من کشید سمت ماشین .
بدو بدو داشتم میرفتم گفتم عزیزم یواش میفتم ها ، مثل یک پر داشتم تو اسمانها میرقصیدم ، مثل قاصدک به پرواز در اومده بودم .
مگه ما زنها چی میخوایم از این دنیا ، یک شوهر خوب و‌مهربان برای ما کافیه .
راه افتاد امیر ، همش منو‌میخندوند و برام کلی خوراکی گرفت همش من میخوردم و میخندیدم ای خدا کاش هیچوقت اون لحظه تمام نمیشد .
رسیدیم به یک ویلا بیرون شهر از اون ویلا کرایه ای ها .
ماشین پارک کرد داخل حیاط و در حیاط رفت ببنده ،منم پیاده شدم چندتا نفس عمیق کشیدم .
خیالم راحت شده بود به خودم فحش میدادم که به امیر بدبین بودم .
رفتم داخل سالن و امیر از پشت بغلم کرد و شروع کرد به خوردن گردنم
تمام دردهام تمام شده بود پس با تمام وجود اجازه دادم شعله های هوس تمام تن منو گرم کنن .
کمی گردنم لیسید و بعد شروع کرد منو دستمالی کردن ،منم با عشق شروع کردم لخت شدن و لب گرفتن ، یکدفعه وحشیانه به من حمله کرد و شروع کرد به خوردن من از لبهام شروع کرد میمکید و گاز میگرفت منم قهقه میزدم و میگفتم اییییی یواش کندی لبمو . منو گرفت بغلش و برد انداخت روی کاناپه سه نفره و روی من خیمه زد شروع کرد به خوردن سینه هام و اول سمت راستی خورد، دستم رسوندم به کیر کلفتش همان کیری که منو حامله کرده بود سیخ سیخ بود .
امیر سینه هامو ول کرد و رفت سراغ کوسم شروع کرد به خوردن و لیسیدن ، منم داد میزدم اخخخخخخخ بخورش جووووووون بخورش با دستام سرشو فشار میدادم به کوسم داشت جونم میکشید بیرون .
وایییییئییییی بخور دارم میام اخ بخورش عشقم ، انگشت فاکش کرد داخل کوسم و چند دقیقه ای ور رفت که با یک فشار عجیب ارضا شدم و اب کوسم جاری شد .
امیر سریع کیرش جا داد تو کوسم ، من بیحال از اولین ارضا شدنم گفتم امیر چند دقیقه مهلت بده اما گوشش بدهکار نبود شروع کرد به تلمبه زدن با سرعت زیاد من به پشت روی کاناپه بودم و امیر پاهامو داده بود بالا داشت تلمبه میزد .
بعد پنج دقیقه گفت داگ استایل ، سریع چرخیدم از پشت گذاشتتو کوسم و بشدت منو میگایید و منم اخخخخخخ و اوووووووووخخخخخخخ وای امیر دارم میام ، بله برای بار دوم داشتم میومدم .
امیردستش انداخت کرم برداشت مالید به سوراخ کونم ،وقتی که انگشتم میکرد و از کوس منو میگایید یک لذت عجیبی بدن منپ فرا گرفت و نتونستم خودمو نگه دارم و برای بار دوم ارضا شدم .
همینکه من ارضا شدم امیر سر کیرش با فشار فرستاد تو کونم که داد من بلند شد، اما امیر اعتنایی نکرد بخاطر روان کننده ای که به کون من و کیر خودش زده بود حتی با تنگ کردن سوراخ کونم هم نتونستم جلوشو بگیرمو تا ته جا کردتوکونم.
وای امیر جر خورد کونم ،نامرد ادم زن حاملشو اینجوری میکنه .
امیرر خندید و‌گفت شل کن وگرنه میدونی که دردت بیشتر میشه .
شل کردم و اونم شروع کرد چندتا تلمبه یواش و احساسی زدن که یکدفعه شدت ضرباتش انقدر بالا رفت که با تمام دادو بیداد های من و جیغهای من امیر با خنده داشت ترتیب کونم میداد .
وای امیر جر خوردم جون مستانه یواش بکن
عزیزم شکمت بیاد بالا فقط باید کون بدی بهم ،تو این مدت نکردمت سوراخت تنگ شده
وای داره میسوزه یواشتر امیر ، ایییییییی
کم کم داشتمم عادت میکردم که امیر تا ته کیرشو چسبوند و جوووووووون داغ شدم ابش خالی کرد ته کونم .
امیر گفت اخ اخ اخ اومد اخیش ریختم تو کونت اینبار از کون حامله میشی .
خندیدم و اونم الکی داشت میخندید ، حالش عوض شد قیافش داشت تغییر میکرد ، تو دلم شور افتاد ، چرا این داره دیوانه وار میخنده .
ناگهان یک کشیده محکم زد تو گوشم و گفت جنده عوضی .
از کی حامله شدی میخوای بندازی گردن من .
امیر چی داری میگی .
یک لگد تو شکمم زد و گفت کثافت هرزه همینجا میکشمت .
امیر چرا اینجوری شدی .
حیوووون به من خیانت میکنی ، من چی فرض کردی اخه من خرم نمیفهمم ، با کی برنامه ریختی با کی هستی
گفتم امیر جان اروم باش چیزی نشده میریم میندازیمش خوب ، اصلا مشکلی نیست ولی باور کن من با هیچکس نبودم با هیچکس هم رابطه نداشام غیر از تو .
تو یک جنده کثافتی هرزه حرومزاده ، افتاد روم تا جایی که میتونست بدن لخت من به باد مشت و کشیده گرفت .
دیگه جون نداشتم تمام بدنم کبود شده بود رفت سراغ کیفم . هرچی داشت خالی کرد زمین گوشیم خاموش کرد .
نا نداشتم بلند شم ، خواستم تکون بخورم که یک لگد گذاشت تو صورتم
و بی هوش شدم .
وقتی بهوش اومدم همچنان لخت بودم ، خواستم یک تکونی بخودم بدم که دیدم دست و پاهام بسته است .
امیر روی صندلی کناری من نشسته و سرش گذاشته بین دستاش .
متوجه بهوش اومدنم شد و سرش بلند کرد گفت همینجا میمونیم تا دوستم بیاد و بچه رو بندازی بعدشم من میرم پی زندگیم تو هم پی زندگیت نه دیگه میخوام ببینمت نه اسمتو بشنوم .
گفتم چرا فکر میکنی من خیانت کردم بهت ، چرا فکر میکنه کس دیگه ای دستش به من خورده .
امیر برگشت به سمت دیگه و گفت چون من نمیتونم هیچ زنی حامله کنم ، تمام اون قرص کرفتن ها فرمالیته بود که تو ندونی .
گفتم امکان نداره پس من چطوری حامله شدم .
برگشت سمتم یک مشت دیگه گذاشت تو سینه هام .
دادم رفت رو هوا و گفتم تورو به روح برادرت نزن لعنتی همه بدنم درد میکنه .
گفت وقتی من بچه بود تصادف کردم یکی از بیضه هام اسیب دید و دکترا گفتن هیچ وقت تو بچه دار نمیشی .
گفتم به جون خودت ، دستش بلند کرد و گفت یک کلمه دیگه حرف بزنی لهت میکنم .
امیر ادامه داد عاشقت هستم و کاش واقعا بچه مال من بود ، باور کن بخاطر اون بچه همه دنیارو برات بهش میکردم ، اما میدونم بچه مال من نیست .
دستشویی داشتم به امیر گفتم ، اونم بلندم کرد و منو برد دستشویی پاهامو باز کرد گفت برو کارتو بکن خودم میشورمت .
صداش کردم امد و منو شست و داشتیم میرفتیم سمت تخت برگشتم سمتش گفتم و امیر این بچه مال تو هستش ، ثابت کردنش هم کاری نداره ‌.
ناگهان با زنوش گذاشت تو شکمم که یک جیغ بلند کشیدم و …
چشمامو باز کردم ،هنوز روی تخت بودم اما یک نفر دیگه هم اونجا بود مستانه با یک خانوم دیگه و امیر .
دهنم بسته بود دست و پاهام هم بسته بودن ، لخت جلوی این سه تا
کمی شرمم شد ولی چاره چی بود .
خانوم غریبه معلوم بود دکتره داشت وسایلش مرتب میکرد که گفت اماده است و با دوتا تزریق کار تمام میکنه .
مستانه داشت به چشمای من نگاه میکرد ، اشک از چشمام سرازیر شد خدایا چقدر خوشی های این دنیای تو کوتاهه .
امیر گفت شروع کن فقط سریع باش .
نمیدونستم چند ساعت یا شایدم چند روز اونجا بودم ، فقط میخواستم زودتر تمام بشه .
زنه امپول برداشت و اومد سراغم با پنبه دستم تمیز کرد تا خواست تزریق کنه زنگ زدن .
امیر گفت کارتو بکن کسی با ما کاری نداره . ولی دوباره باشدت زنگ زدن و چند بار پشت سر هم ، امیر داد زد تمامش کن دیگه .
یکدفعه یک سرباز پرید داخل حیاط و در باز کرد و قبل از اینکه زنه تزریق بکنه مامورا ریختن داخل و امیر و مستانه ودکتر گرفتن …
ادامه دارد …

نوشته: ندا 20

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها