داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اتوبوس هوس 2

این مینا و ماریا شده بودند همدم برگشتی من .. آخ که این دو تا چه کل کلی با هم می کردند . یکی از این روزا که در حال رسوندن بر و بچه ها به خونه هاشون بودم مینا و ماریا بازم شلوغش کرده بودند .. -دخترا کاری نکنین که دیگه سوارتون نکنم .. مینا : ایمان کاری نکن که واست مایه بیام . تو اول با من دوست شدی بعد رفتی سراغ ماریا . این نامردی نیست ;/; حالتو بگیرم که اخراجت کنند ;/; یادت رفت که یکی دوبار دم استادا رو دیدم که هواتو بیشتر داشته باشن ;/; ماریا : مینا کی گفته که تو زودتر با ایمان دوست شدی . من همون سال اول باهاش بودم . -من ماه اول بودم .. از همون ماه اول باهاش بودم .. دخترا حالا با هم دعوا نیفتین . زشته .. زشته اعصاب منو بهم نریزین . دیگه اصلا خودم استعفا میدم میرم . مینا : کی تو استعفا بدی ;/; عمرا  اگه این کارو بکنی . تو معطل دوزار پولی . یادت رفت چقدر کارت شارژتلفن واست می گرفتم تا واسم زنگ بزنی ;/; ماریا : منم واسش می گرفتم .. دخترا از دست شما من دیوونه شدم ..اصلا معلوم هست چیکار می کنین ;/; از دست شما  می خوام فرار کنم . آبرو منو بردین . آخه بقیه میگن شما که صبحها همرام نیستین . چطور میشه که بعد از ظهر ها دنبالم راه میفتین . اون وقت چه جوری میشه . یعنی صبح از یه خونه در میایین و بعد از ظهر میرین به یه خونه دیگه .. مینا : ما چیکار به کار مردم داریم . بذار فضولی خودشونو بکنن . -حالا دخترا یه خورده ساکت . آبروم رفت .. ماریا : دیگه کسی نمونده ایمان خان مثل این که خوابی . همه رفتن خونه هاشون . .. راست می گفت . پاک گیج شده بودم . این دو تا دختر گیجم کرده بودند . -حالا من با شما دو تا چیکار کنم . نمی دونم باهاتون چیکار کنم . دور شهررو در حال گشتن بودم که یه جایی این دو تا مزاحمو پیاده اش کنم که هیشکدوم قصد پیاده شدن نداشتن . مینا منتظر بود ماریا اول پیاده شه و ماریا هم همین انتظارو می کشید .. نزدیک بود با هم دعوا بیفتن .. -ببینم شما بالاخره پیاده میشین یا نه مینا : این چه طرز رفتارت با ماست . اون وقتا که دانشجو بودی همچین بر خوردی با ما نداشتی . دل میگه برو یه دوست پسر دیگه بگیر تا جیگر ایمانو آتیش بزنی و اون وقت دیگه این قدر خودتو نگیری .. -مینا من از خدامه که تو همچین کاری بکنی . راحت میشم -خیلی نامردی ایمان .. ماریا هم گفت خیلی بی ایمانی . -تقصیر من چیه . من باید برم ماشینو تحویل بدم . الان داریم دور خودمون می گردیم . یهو دیدی از یه جایی رفتیم که نباید بریم . جریمه شو هم باید از جیب مبارک خودم بدم . همه رو برق می گیره ما رو چراغ نفتی . معلوم نبود که این دو تا کوس چه جوری به پست ما خورده بودند . گفتم فارغ التحصیل شدم و از شرشون خلاص شدم . دیگه نمی دونستم بر می گردم همین جا .. البته خوشگل و خوش بدن و کار درست هم بودند . قد و قواره و هیکل و بلندی و رنگ موهای سرشون همه و همه شبیه به هم بود هیشکی اگه نمی دونست فکر می کرد دو تا خواهرن . فقط بینی مینا یه خورده تیز تر و درشت تر بود هر چند به صورتش میومد . من با مینا زودتر آشنا شده بودم حالا نمی خواستم به دعوای اونا دامن بزنم ومثلا به ماریا بگم تو اشتباه می کنی . -مینا ! ماریا! یکی از شما زود تر پیاده شین و روز بعد نوبت یکی دیگه باشه که زودتر پیاده شه .. داشتن با هم دعوا میفتادند که کدومشون دیر تر پیاده شه .. می گفتند اونی که سنش بیشتره .. مینا بود و ماریا . ولی ماریا بر عکسشو می گفت و می گفت کم سن تره باید بمونه .. اونا سیلی نقدو می خواستند تا حلوای نسیه رو .. راستش خیلی وقت هم بود که کوس نکرده بودم و با این وضع بد اقتصادی نمی شد که زن گرفت . هر چند هر کدوم از این دو نفر وضع مالیشون خوب بود و جهیزشون هم آماده و کارمندی رو هم نوعی تفریح به حساب می آوردند . ولی من توی کتم نمی رفت که با یکی از اونا از دواج کنم . باید تا آخر عمرم بد بختی می کشیدم و تازه نمی شد به اونا اعتماد کرد . شاید بعد از ازدواج می رفتند واسه خودشون دوست پسر می گرفتند . -ببینم دخترا شما که دارین این جور با هم کلنجار میرین سودی به حال من نداره . راستش من دلم واسه حال کردن تنگ شده . اگه با هم کنار میاین که هیچ یکی تونو امروز باهاش حال می کنم و یکی دیگه رو فردا . در غیر این صورت دو راه می مونه . یا هر دو تاتون از این اتوبوس پیاده میشین . یا این که دو تایی تون رو با هم ترتیبتونو می دم .. -وااااااا -نههههههه خدای من .. -خب دیگه همینه .. می خواین بخواین . نمی خواین نخواین .. با توجه به شناختی که از اونا داشتم رضایت نمی دادن که میدونو برای یکی دیگه خالی کنن  .. یه نگاهی بهم انداخته و گفتند تو چه جوری غیرتت اجازه میده با هر دومون یه دفعه ای حال کنی  ;/;  باید یه کاری می کردم .یه نگاهی به بیرون انداخته و یه نگاهی هم به شلوار و لاپام و یه نگاهی هم به اون دو تا دختر . طوری که خیابونی ها منو نبینن زیپ شلوارو پایین کشیده و کیرمو نشونشون دادم و گفتم باید از این بپرسین که غیرتش اجازه میده که دوتایی تونو کنار هم بگاد یا نه ;/; … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها