داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

ای کاش عاشق سعید نمی شدم

سلام دوستان داستانی را که می خواهم تعریف کنم یک خاطره سکسی نیست اول ازخودم بگم اسم من امید هست من الان ۳۰سال سن دارم از همون بچگی متوجه شدم که با بقیه پسرها فرق دارم چون بقیه پسرها همش به همدیگر فوش خواهرومادرمی دادن ولی من اصلان از این فوشها نمی دادم کم کم وقتی بزرگتر شدم اصلان احساسی به هیچ دختری نداشتم ولی بقیه دوستام درمورددخترها وازاین جورچیزها حرف می زدندولی من هیچ وقت ازاین جورحرفها نمی زدم یه جورایی از مردها خوشم می اومدهمیشه خودم را سرزنش می کردم که چرا این جوری هستم همیشه غصه این را می خوردم که شاید با این جور احساسات گنهکارم من رفیقای زیادی نداشم فقط بایکی ازدوستانم که چندسال کوچکتر ازخودم بودخیلی صمیمی بودم بعدن ها که تو اینترنت خوندم فهمیدم که به ادمهای مثل من می گویند گی و مثل من خیلی تودنیاوجودداره وهمشون یه جورایی دارن زندگی می کنن چندبارخواستم برم مشاوره چون شنیده بودم بعضی از گی ها با رفتن به مشاوره مشکلشون حل شده ولی نرفتم من تا کلاس پنجم بیشتردرس نخوندم توتمام مدت عمرم شغل ثابتی نداشتم ولی هرگز با کسی سکس نداشتم خلاصه تا اینکه سه سال پیش با یه مردی که شش سال ازمن بزرگتره اشناشدم اسمش سعید اوآدمی خوش قیافه وچهارشونه والبته چاق۱۰۰کیلووزنش هست او یک مغازه داره من رفتم پیشش مشغول به کار شدم کم کم عاشق سعید شدم نفهمیدم که چه جوری ولی عاشقش شدم هر روز کنارش بودم ولی نمی توانستم عشقی را که بهش دارم بهش بگم نمی دونید چقدر دوستش دارم

بلخره دلم را زدم به دریا و همه چیز را بهش گفتم او شوکه شدو فکرمی کرد که من دروغ می گم تا چند روزگذشت یه روزبهش گفتم جوابت چیه اوقبول کرد گفت باشه من خیلی عاشقش هستم هروزاورا می ببنم حالا راحت می توانم هروز علاقه ام رابهش ابرازکنم ولی اوبه من گفت که سکس نمی کندچون ازاین کاربدش میاد. اوایل گفتم باشه سعیدیک برادر کوچک تر از خودش داره که بعضی وقتها میاد تو مغازه دست کمک من نمی دانم من چه هیزوم تری به برادرسعید فروختم که هرکاری می کنه تا من وسعید پیش هم نباشیم هرکاری می کنه تا که من سعید نتونیم بریم جایی و پیش هم باشیم نمی دونید وقتی بوی سعید به مشامم می رسه مست می شوم و از خود بی خود می شوم من همه ای اینها را به سعیدگفتم او هم می گوید که من را دوست داره ولی بعضی وقتها خیلی ناراحتم می کنه نمی ذاره دستش را بگیرم یا برم تو بغلش یابوسش کنم می گه من از این کارها بدم میاد از بودن در کنارش من سیر نمیشم از نگاه کردنش سیر نمیشوم خیلی دوستش دارم دلم می خواد یک شب تا خود صبح تو بغلش باشم و بوی بدنش را استشمام کنم اما اون از این کارخوشش نمیاد. هرلحظه ای که کنارش هستم حشرم می زنه بالا جوری که ارضا می شم چند بار خواستم ترکش کنم و این کاررا انجام دادم اما نتونستم ازش جدا بشم یه وقتهای کیرش زیرشلوارش معلوم می شه برجستگی کیرش از زیر شلوارش می زنه بیرون معلوم می شه کیرش خیلی کلفته چند بار بی اختیار به کیرش دست زدم اما سعیدعصبانی شدوگفت که دیگه این کار را انجام ندم من خیلی دوستش دارم برادر سعیدخیلی ادم بدی هست همیشه اذیتم می کنه مجبورم تحملش کنم نمی دانم چی کار کنم بعضی وقتها با خودم می گم ای کاش عاشق سعید نمی شدم واقعا دارم زجر می کشم از شما دوستان می خواهم راهنمایی ام کنید.

نوشته: امید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها