سلام دوستان من اریو هستم(اسم ها عوض شده) قدم ۱۷۸ عه این داستان مربوطه به چند وقت پیشه(قدم هم مال اون موقع است) که من توی یک مدرسه که سال اولی بود که میرفتم با یکی دوست شدم به اسم صدرا که خیلی پسر مودبی بود(این هم اضافه کنم که ما جفتمون نه خیلی خوشگلیم یعنی قرار نیست بگم جهان با دیدن فیس ما عاشقمون میشن مثل بعضی از دوستان ولی شبیه بقیه پول خیارشور هم نیستیم) من یک پسر سبزه قد بلند و اون یک پسر بسیار سفید و قد متوسط.
بعد از مدت ها که باهاش دوست شدم و کمی تو زندگیش راهم داد (چون خیلی دیر تنهایی بود دوستی نداشت و من به سختی باهاش دوست شدم) کم کم احساساتم بهش شروع شد نمیدونم چرا تا قبل اون من به هیچ کسی حس نداشتم ولی وقتی می دیدمش دوست داشتم بغلش کنم و دیگه ولش نکنم بار ها دیدم که یکسریی ها روش نگاه های بد میندازن و به خاطرش دعوا هم کردم ولی متاسفانه خوش نمیدونه
کسایی که حس منو تحربه کردن می دونن چه حس بدی داره یکی رو خیلی زیاد دوست داشته باشی ولی حتی برای دست دادن باهاش چون همجنسته احساس خجالت کنی چه برسه به من که دوست داشتم بغلش کنم و تو بغلش گم شم
تا الان که با هم دوست بودیم هیچ وقت مثل خیلی از پسر های دیگه بهش نگاه نکردم چون تو ذهنم نگاه جنسی جایی نداره چون به نظرم ادم تا یکی رو دوست نداشته باشه که از سکس باهاش تمام لذتو نمیبره
و از همه اینا مهم تر نوع مدرسه ای که توشیم بیشترین عامل ناراحتیمه چون فضای مدرسه طوریه که اگه به کسی همچین چیزیو اعتراف کنی یا همونجا اعدامت میکنن یا تا اخر عمرت مسخرت میکنن
کسی هست اینجا که احساس مشابه من رو به کسی داشته باشه و تونسته بهش بگه اگه هست لطفا بگین چون واقعا دلم می خواد بدونه که عاشقش شدم
هرکسی خوند نظرش رو بگه لطفا فحش ندین مرسی بوس به کلتون
نوشته: Bolgari