داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

کاش جای من نباشید

اول بگم داستانم سکسی نیست. سلام بچه ها اسم من فرشتس این اولین خاطره ایه ی که اینجامینویسم میخوام داستان زندگیمو بنویسم برام مهم نیست باورکنه کسی یه نه چون دروغی بجز اسم مستعار ننوشتم. الان18سالمه . من تو یه خانواده چهارنفره ،مامان بابا برادرم. ی متوسط اقتصادی بزرگ شدم بچه ی شیرازم.برادرم الان 24سالشه. یادم میاد از همون بچه گی بابام تریاک مصرف میکرد از همون بچه گی احساس کوچیک بودن نسبت به دوستام داشتم. هفت سالم بود که زندگیم عوض شد بابام شروع کرد شیشه کشیدن بابام اون موقع وضعش خوب بود اما زندگیشو باخت ویلامونو فروخت اپارتمانمو فروخت از کارش اخراجش کردن خرج نون شبمونو نداشتیم… مامانمو فرستاد کلفتی خونه مردم تواون اوضاع بابام داداشمم شیشه ای کرد گذشتو گذشت شد ده سالم تو این سه سال صد بار ارزوی مرگ میکردم بابام مرد میوورد که مامانمو بکنه که پولشو بگیره مواد بکشه مامانمم خواست ازش طلاق بگیره که نمیزاشت دستو پاشو باطناب میبست باچوب میزدش در خونرو قفل میکرد یه بار رفتم از باجه به پلیس زنگ زدم اومدن اما گفتن قضیه خانوادگیه به ما ربط نداره ورفتن بابام فهمید کار من بوده. منو با خودش برد مشهد توراه مشهد تو بیابونیاش نگه داشت باشلنگ شروع کرد زدم انقد زد که از حال رفتم چشامو واکردم تویه مسافرخونه بودم بابام داشت شیشه میکشید تادید بیدار شدم موهامو اومد کشید منو نشوند بغل دست خودش موادشو. داد دستم گفت بکش هرچی گریه کردم محل نداد انگار که سگ گرفته انگار نه انگار بچشم وقتی موادش تموم شد شروع کرد ور رفتن بامن اون لحظه فقط میخواستم بمیرم نابود شم یا حداقل اون بمیره کیرشو در اورد گذاشت لاپام جلو عقب کرد فقط داشتم هق میزدم گفت صدات در بیاد باچاقو میزنمت خفه شده بودم برمگردونند گذاشت کیرشو دهنم بالا اوردم دروبرمو به گند کشیدم با التماس ولم کرد نشست بغلم گفت حق نداری بخوابی تاصب بیدار بودم بعدشم کتکم زدو راه افتادیم سمت شیراز اولین کاری که کرد رفت مواد خرید رفتیم خونه تاجاداشت مامانمو زد که چرا تو مامور انداختی دنبالم…
گذشت بد بختیای ما ادامه داشت تا فامیلای مامانم بابامو انداختن کمپ اون موقع دوازده سالم بود با مامانم میرفتیم کلفتی مردم تاخرج پول کمپ بابام دربیاد اومد تا اومد چاقو رو برداشت که ای معصومه میکشمت اسم مامانمه مامانمم دست منو گرفتو از خونه فرار کردیم رفتیم حرم اما نزاشتن شب بمونیم گرفتنمون زنگ زدن بابام بابام اومد بامهربونی اورد خونه مارو بعدش درو قفل کرد کمر بندشو در اورد سیاه کبود کرد مامانمو من رفتم جلوشو بگیرم منم زد کمرم جای سفید نمونده بود… داستان زندگیم بود گفتم که به خودتون بیاد قدر زندگیتونو بدونید ادامه داره اگه خواستید بگید بگم…

نوشته: فرشته

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها