داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

همسر غيررسمى من

با سلام خدمت رفقاى گل شهوانى
اول اينكه اگر غلط املايى ديديد به بزرگى خودتون ببخشيد خلاصه من نه كارم نويسندگيه نه تاحالا داستانى رو نوشتم .اينجا فقط ميخوام اتفاقات ٢ ساله گذشته رو براتون تعريف كنم ، دو نكته مهم بگم اول اينكه بجز اسامى بقیه واقعى مينويسم اما تا جاى كه امكان داره سعى ميكنم كمتر نياز باشه به اسامى اشاره كنم دوم اينكه تو اين داستان اتفاقات سكسى ميفته اما توضيحاتى در مورد سكس نميدم پس اگر منتظر شنيدن صفر تا صد يك سكس هستيد از اينجا به بعد رو نخونيد.
اول از خودم بگم آرمان هستم ،داروسازى خوندم و الان مشغولم تو يه شركت داروسازى تو تهران ، ٣٢ ساله تك فرزند هستم و خانواده نسبتا مرفه دارم البته پدرم يه ارث نسبتا خوبى از پدر بزرگم بهش رسيد و اون هم انصافا هميشه مشغول كاره و هميشه پيشرفت كرده تو زندگيش البته مشكلات اخلاقى هم داره كه تو ادامه ميگم .پدرم بساز بفروشه و كلا راه كاريش اينه كه هر چند پروژه با شركاى جديدى كار ميكنه . مادرم استاد زبان تو دانشگاه ازاد هست يه زن نسبتا مذهبى بر عكس پدرم.
پدرم الان كه داستان رو مينويسم اواخر پروژه هست كه با شريكش حاج نصیر كه دومين شراكتشونه داره انجام ميده .حاج نصیر همونطور كه از اسمش پيداست يه مرد ٥٤ ساله نما كاملا مذهبى اما از اون بيشرفاى روزگاره ترياكش به راهه و كس باز قهاريه ، شايد بپرسيد از كجا ميدونم ؟؟ بالا نوشتم پدرم مشكلات اخلاقى داره ، مربوط ميشه به همين كس بازى هاشون تقريبا هر دو هفته يكبار دو نفرى برنامه كس تو باغ داشتن تا اينكه يك روز خيلى اتفاقاى من تو باغ خودمون بودم و قرار بود دو سه تا از دوستام بيان كه شب برنامه كنيم كه يهو پدرم و حاج نصیر با دوتا زن جوون اومدن باغ و اين شد كه يك اتوى بزرگ از پدرم داشتم .( البته دو سه هفته با خودم كلنجار رفتم كه به مادرم بگم كه تصميم گرفتم بيخيال بشم چون ديگه تو سنى نبودن كه تفاوتى ايجاد بشه تو زندگيشون و فقط ابرو ريزى ميشد )
حاج نصیر قصه ما يه ازدواج ناموفق داشت بخاطر اينكه زنش نازا بود اونو طلاق ميده و يه زن ١٢ سال كوچيكتر از خودش ميگيره به اسم مهتاب ، مهتاب يه زنه سبزه قد متوسط باصورتى كه زيبا نبود اما خوب با عمل بينى و بوتاكس و ……اريش كردن تبديل به يه چهره بشدت حشرى شده بود .
همونجور كه قابل حدسه يه زن با اين اختلاف سنى فقط بخاطر مسائل مالى زن حاجى نصیر ميشه ، حاج نصیر دوتا پسر دوقلو داره از مهتاب بخاطر همين خيلى بهش حال ميده ، مهتاب هم هميشه مشغول خريد و ورزش و از اين لاكچرى بازيهاست ( تو جاهاى كه امكان داشت بشناسنش هميشه با چادر بود اما جاهاى ديگه با مانتو بود اما نه زياد بى حجاب و باز )
رفت امد خانوادگى ما و حاجى زياد بود تقريبا هر هفته بايد كسعشراشو تحمل ميكردم ، مهتاب هم با مادرم سعى ميكرد صميمى بشه اما چون دنياشون باهم خيلى متفاوت بود اين رابطه فقط به رفت و امد خانوادگى ختم ميشد نه بيشتر ، مهتاب هميشه تو مهمونيا روسرى داشت اما پيراهن هاى بلند كه باسنشو كاملا بپوشونه و گشاد هم باشه از شر مانتو راحت كرده بود خودشو ، مهتاب يه لپ تاپى داشت چون زياد وارد نبود بيشتر وقتا اگر مشكلى داشت همراه خودش مياورد من همونجا كارشو را مينداختم تا يك روزى كلا لپ تاپ ريده شده بود بهش و اوردش منم گفتم اين كارش زياده بايد بمونه اما اصلا دوست نداشت بزاره بمونه و غير مستقيم سعى كرد اما چون اسرار بابام و حاج نصیر كه بزار بمونه تا فردا شب درست ميكنه مجبور شد ناخواسته رضايت بده ، شب بعد از رفتنشون بهم تكست زد و شروع كرد به حاشيه و بعد از كلى حاشيه سازى گفت عكس شخصى داره نگاه نكنم ، همين عكسا شدن وصله شروع پيام هاى مخفيانه من و مهتاب ( عكس با انواع لباس هاى زير فانتزى و دامن هاى كوتاه بود ) .
بعد از ٢ ماه پيام فرستادن و تلفن صحبت كردن كارمون به سكس رسيد و كم كم از ماهى يكى دوبار شد سكس هفتگى تا مادرم مچ منو گرفت و به پدرم گفت ( مادرم فكر ميكرد پدرم ميتونه اوضاع رو درست كنه اما بنده خدا خبر نداشت شوهرش گند زده و بليطش زير دست پسرش گيره ) پدرم هم خواست دو نفرى صحبت كنيم كه بهش گفتم بيخيال من شو وگرنه به مامان ميگم گفت هر غلطى ميكنى بكن فقط حاجى نصیر ندونه تا اين پروژه كوفتى تموم بشه . اين وسط فقط حاج نصیر مونده بود كه ترس داشتيم از لو رفتن رابطه كه امار كس بازيهاشو دادم مهتاب اونم طبق نقشه يه دعواى اساسى را انداخت ( حاج نصیر هم از ابرو و ظاهر مومننانش ميترسيد هم نمى تونست طلاقش بده چون مهريه خيلى سنگينى داشت ، انكار هم نمى تونست بكنه چون خيلى مستند رو كرده بودم جريانو )
مهتاب هم گفته بود منم هر كارى خواستم ميكنم عملا غير مستقيم گفته بود برات ظاهرو حفظ ميكنم جلوى اشناها اما دوست پسر ميگيريم ، اينطورى شد حاج نصیر هم ميدونست زنش يه جاى داره ميده اما نميدونست كه بكن زنش منم البته حدس ميزنم به روش نياورد چون ادم ديوثى مثل اون قطعا تهشو در اورده اما بخاطر پروژه با پدرم و همينكه فكر ميكرد پدرم نميدونست رو نكرده .خلاصه الان مهتاب همسر غير رسمى منه عملا و هر بازى كه بابا با حاج نصیر ميرن شمال سر پروژه يكى دو روز رو من شب ميرم پيشش ( پسراى دوقلوش ٢/٥ ساله هستن براى همين راحت ميرم ميام )مهتاب بخاطر اينكه مادرم يكبار بعد نااميديش از پدرم خودش تماس گرفت و كلى بد و بيراه گفت بهش كه خجالت بكش ١٠ سال ازت كوچيكه تو شوهر دارى ، ديگه خونه ما نميومد اما هم پدرم هم مادرم وقتى ميرفتم بيرون ميدونستن الان با مهتاب ميرم بيرون و تنها كارى كه مادرم ميتونست انجام بده معرفى كيسه ازدواج و دعوت از دوستا و فاميل و اشنا كه دختر دم بخت دارن بود كه شايد من از خر شيطون بيام پايين، راستش خيلى دلم ميخواد تموم كنم اين رابطه مريض رو اما توانايشو ندارم هم بهش وابسته شدم هم بشدت از سكس و بودن با مهتاب لذت ميبرم طورى كه هيچ دخترى به چشمم نمياد اما خوب من كه زن شوهر دار هميشه خط قرمزم بود و هميشه متعقد بودم كه اگر اينكارو بكنم قطعا روزى سرم مياد .
درسته زن شوهردار خيلى رابطه جذابيه درسته سكس با زن بزرگتر از خودتون اذت بخشتره درسته تصاحب زن يك نفر ديگه يه حس هيجان وحشتناكى ميده اما خوب كار از بيخ اشتباه و مثل يك باتلاق ميمونه هر روز كه بيشتر بمونى بيشتر درگيرش ميشى ، اين اندازه لذت و هيجان رو براى همتون ارزو ميكنم اما نه از اين راه بلكه از يك رابطه درست

موفق باشيد

نوشته: تراداميكس

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها