داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گی میثم و پسرخاله

داستان گی.
مهمترین نکته برای من اینه اینجا به جرم جقی بودن بهم فحش میدم در حالی که خودشون جقی هستند و تو سایت دنبال داستان و جق هستند.
پس فحاشی آدم های بیسواد برام مهم نیست.
از نظرات و انتقادات خوب استقبال میکنم.
سلام اسم من میثم است از تبریز و ترک هستیم
من الان ۲۴ سالمه
و این خاطره مربوط به زمانی هست پانزده سالم بود.
و اولین بارم بود که توسط پسرخالم کونی شدم.
زمان امتحانات خرداد ماه خبر دار شدیم مادربزرگم فوت کرده
خانوادم رفتند روستا که یکی از روستاهای دور آذربایجان شرقی بود
قرار شد من رو پسرخالم که اون زمان ۲۴ سالش بود با ماشین بعد آخرین امتحان مدرسه بیاره .
خلاصه بعد مدرسه اومدم خونه پسرخالم هم اومد .
رفتم حموم تمیز بشم و حرکت کنیم.اما برق قطع شد و پمپ آب از کار افتاد و آب فشارش افتاد.
پسرخالم صدا کردم که اسمش امید بود
اومد قرار شد آب بذاره گرم کنه تا من خودم تمیز کنم.
آب ریخت تو یه دبه آورد گذاشت دم در حموم
اما کار من نبود بلندش کنم و بریزم رو خودم.
خلاصه مجبور شدم صداش کنم باز.
اومد و گفت خودت بپوشون تا بیام تو.
من شرتم خیس پوشیدم و قشنگ چسبید به لای کونم
و کونم دوتا هندونه شد.
من تمیز بی مو بودم
یکم تازه وسط سینم فقط کرک و پشم چند نخ به صورت سکسی در اومده بود که اونم انگار اصلا نبود.
نوک سینه هام قهوه ای کمرنگ رو به صورتی بود.
امید پسرخالم اومد تو یکم منو دید زد و جا خورده بود منم یکم خجالت کشیدم و هم ترسیدم بعد گفت نمی‌خواد خیس بشه
و موهاش خراب بشه و …
رفت بیرون لخت شد با یه شرت اومد تو
و شروع کرد کمک کردن به من تا خودم با اب دبه بشورم
پسرخالم کشتی کار میکرد
و بدن عضلانی خوش فرم و جذابی داشت
و تازه پشم سینه و شکم زده بود تازه داشت در میومد
اونجا اولین علاقه مند به بدن فیتنس جذاب شدم
ولی با این وجود کاری با من نکرد.و فقط آخر سر گفت حیف فعلا دیر هست
خلاصه رفت بیرون منم رفتم بیرون
خودمون خشک کردیم.
من یه شلوار کتان مشکی و پیراهن مردانه خالی مشکی پوشیدم
و پسرخالم هم یه تیشرت مشکی و شلوار لی پوشیده بود…
تو راه از شهر دیگه بیرون زدیم
ماشینش یه پژو پارس بود با شیشه دودی
من گفتم صبح زود بلند شدم یکم می‌خوابم
اونم گفت باشه و به راه ادامه داد
بعد یک ساعت از خواب بلند شدم دیدم تا ناف دکمه پیراهنم بازه
یکم اول جا خوردم
بعد نگاهش کردم
ترسیده هم بودم
و قبلا شنیده بودم
بعضی ها سر بچه ها بلا میارن
گفت نترس چیزی نشده
من دیدم کولر خرابه
شیشه هم زیاد بیارم میسوزی
دکمه پیراهنت باز کردن عرق نکنی
گفتم مرسی ولی شروع کردم دکمه ببندم
نذاشت و دست گذاشت رو قفسه سینم
و منم از ترس بیخیال شدم
ولی هی بهم نگاه میکرد قشنگ ممه هام و شکم عروسکیم معلوم بود
دست انداخت دور گردنم
شروع کرد صحبت های الکی
مدرسه چه خبر
رفیقات خوبند
امتحان چطور بود
اونجا رفتیم خوب عزاداری کن
و …
بعد دیدم دستش دور گردنم افتاده قشنگ انگشت وسط دستش داره خط وسط سینم میماله
یکم با پشم کرک وسط سینم ور رفت.
منم حشری شدم هم ترسیدم
عرق هم کرده بودم با این وجود
دستش برداشت
یکم خیالم راحت شد.
اما دیدم دستمال کاغذی برداشت شروع کرد به قول خودش عرق سینم و … پاک کردن
و کلا سینه و شکم من مالوند
من اول گفتم مرسی نمی‌خواد
گفت تعارف نکن.
منم حشری هم شده بودم یه دست مردونه بدنساز بدن منو میماله.
نوک سینه هام باد کرده بود و میمالید
منم از خجالت چشمام بسته بودم
که دیدم افتاد تو یه جاده فرعی
دیگه تا تهش خونده بودم
اما خب هم ترس هم حشریت کاری از دستم برنمیومد.
رفتیم پشت یه تپه
گفت برو صندلی عقب بشین.
رفتم نشستم
اونم از اون در اومد داخل ماشین
افتاد به جون لبام و سینه هام
تیشرت خودش کند و منم با ترس و لرز شروع کردم سینه هاش دست زدن
اونم خوشش اومد گفت میتونی بخوری
منم از ور رفتن و خوردن سینه یه کشتی گیر بیشتر حشری شدم.
کم کم شلوارم کند و اول با کیرم ور رفت و سیخ شد
و بعد با تف کونم با انگشت یکم ور رفت
و از تو داشبورد یه روغن مو برداشت و کونم قشنگ با درد اولیه باز کرد
کیرش درآورد بیرون فهمیدم باید بخورم
تمیز بود و دراز ولی قلمی شانس آوردم.
اول سخت بود و آروغ میزدم
اما کم کم عادی شد و یاد گرفتم
دیگه قشنگ سیخ شد براش
اونم سینه و بدن و لب و گردن من میخورد
و کم کم با کلمات قربون صدقه هم میرفتیم
و پسرخاله جون و آقایی و خانومی و عشق من و … رد و بدل می‌شد.
منو دراز کرد رو صندلی عقب و افتاد روم
از اینکه یه پسر بدنساز کشتی گیر روم بود برام جالب بود خصوصا بار اول
و کم کم شروع کرد فرو کردن و تلمبه زدن.
دردهای اولیه تبدیل به لذت شد
و دست انداخت سینه هام مالوندن و گردن بوس کردن و خوردن بعد چند دقیقه پوزیشین عوض کرد و من پشت صندلی رو به سقف خوابیدم و از جلو فرو کرد دیدن هیکلش برام جذاب بود
افتاد روم هم لب و گردن و هم ممه هام میخورد
و تلمبه میزد و دیدن اون لحظه که بدن فیتنس جلوت هست و روت افتاده عالی بود
و کم کم آبش داشت میومد و همه ریخت رو سینه هامآب منم با جق اورد و سینه هام میمالید
منم سینه هاشو مالوندم تا آبم بیاد.
بعد از پشت ماشین آب آورد و همدیگر تمیز کردیم.
بعد مرتب کردن مجدد راه افتادیم و تو راه یکم شیطونی کردیم
و بعد رسیدیم روستا باز شیطونی کردیم و که قسمت شد میگم
بعد اون ماجراها دیگه بعدا متاهل شد و کم همدیگر دیدیم ولی هرگز به روم نیاورد
شاید روزی منم بچه اش بکنم که فعلا چهار سالش هست.

نوشته: میثم

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها