داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گایش عمیق فرزانه مشتری سوپرمارکت

داستان در واقع سلسله خاطرات واقعی اتفاق افتاده برای من و زن همسایه است که اسامی مستعار هستند اما مو به مو واقعی بدون ذره ای کم و کاست از اصل خاطرات. من 28 سالمه دانشگاه آزاد حقوق خواندم کارشناسی قدم 175 فیس ام معمولی مایل به زیبا وکلا پس از سربازی اومدم ودر سوپر مارکت خودمون تو محدوده اسکان یزد سمت جاده فرودگاه مشغول شدم و حواسم فقط به کاسبی بود و سرم تو لاک خودم و چشم طمع به جنس مونث نداشتم ازبهار سال 1400یک مشتری جدید و محلی به جمع مشتریان ما اضافه شد که بدلیل مراجعات چند بار در هفته قیافه ش برام آشنا شد و کاهی خودش گاهی با دختر 11ساله ش که اسمشو میذارم پارمیس به مغازه میومد و اغلب اقلام کم قیمت و هله هوله و خوراکی برا دخترش میخرید گاهی هم دخترش تنها می اومد و یکی دوبار هم بهمراه یک مرد قد کوتاه حدود 35 ساله ولی ژیگول و باتیپ سوسولی و موهای رنگی و ژل زده اومدن مغازه که بعدا”فهمیدم شوهر فرزانه است و اسمش علی، فرزانه گندمگون مایل به سبزه چشمای مشکی لبای نسبتا” قلوه ای و فیس دلنشینی داشت و هر وقت میومد خرید سعی داشت بیشتر صحبت کنه و باب صحبت و آشنایی باز کنه و گاهی با اندکی صحبت که رنگ شوخی و غیررسمی داشت قاه قاه می‌خندید و تا حدودی منو متوجه خودش میکرد خلاصه پس از مدتی رفت و آمد و صحبت و آشنایی ظاهری یه روز مقداری چیپس و شکلات و بیسکویت برا دخترش اینبار یه دونه تن ماهی و یه قوطی رب گوجه و یه بسته لوبیا هم برداشت و قتی کارت کشید دیدم موجودی کافی نیست و گفت شرمنده فک کردم موجودی هست و بلافاصله گفت ما همین همسایگی شما 50 متر بالاتر طبقه بالای صافکاری و نقاشی هستیم میشه جایی یادداشت کنیدوغروب یا فردا بیام بپردازم؟ منم باتوجه به سابقه ی خرید و آشنایی ظاهری واینکه همسایه اند قبول کردم و به اسم خانم آرامشان یک یادداشت چسباندم به ویترین که البته شماره ش راهم گفت و تو یادداشت نوشتم رفت و یک هفته ای پیداش نشد شماره ش گرفتم و گفتم پیداتون نشد میشه اون مبلغ پرداخت کنید؟ باهامون قهقه همیشگی و شوخی گفت میگفتن یزدیها خسیس اند الان باور کردم گفتم بحث خسیس بودن با حساب و کتاب فرق میکنه گفت باشه غروب میام غروب هم خبری نشد شب خونه بودم ساعت ده شب تو واتساپ از یک ایرانسل پیام اومد حق داری برا مبلغ اندکی زنگ بزنی چون هنوز مجردی و نمیدونی زندگی خانوادگی چه سخت میگذره… جواب دادم شما؟ گفت فرزانه ام همسایه، خانم آرامشیان،، گفتم متوجه شدم حالا اگر من اون مبلغ نخوام مشکل شما حل میشه جواب داد نه اونو تقدیم میکنم ولی همسایه ایم هوامونو برا دیروزود داشته باشید
فرداش ساعت 9اومد مغازه وبا خنده و شوخی مبلغ کارت کشید و گفت استوری هات میبینم خوشم میاد آدم به روزی هستی گفتم لطف دارید گفت شما که اصلا شماره فقرا رو سیو نمی‌کنید چه رسد به دیدن استوری گفتم اختیار دارید شما بزرگوارید اگر وقت کنم میبینم شب پیام داد سلام فرزانه خانم همسایه ام جواب دادم سلامت باشید در خدمتم گفت یه دختر خوب سراغ دارم دوست دارم بهت معرفی کنم و بانی خیر باشم… گفتم من برنامه ای برا امر خیر ندارم فعلا… گفت عجب پسری هستی تو چرا خودتو گول میزنی مگه میشه یا نکنه داری جاده خاکی میری یواشکی و یه شکلک خنده گذاشت… با اینکه زیاد تو بحر این چیزا نبودم حدث زدم داره میخاره و کرم میریزه گفتم میشه جاده خاکی رو توضیح بدی؟ گفت منظورم دوستی موستی زیدی چیزی دیگه… گفتم باور کنید تا حالا بهش فکر هم نکردم، پرسید پس تا الان جواب غریزه تو چجوری دادی گفتم هیچی. تاالان گذشته طوری هم نشده. گفت نمیخوای تجربه کنی؟ گفتم یعنی چه گفت نامزد کنی و دنیاتو تغییر بدی گفتم فعلا بفکرش نیستم و گفتم فعلا شب بخیر
فردا صبح ساعت 9اومد و بازم با شوخی و خنده گفت خوب دهنت قرصه بچه های یاسوج تو سن تو درمورد زنها و بدنشون کتاب می‌نويسن تو بفکر نیستی خلاصه دیدم داره بازبان بی‌زبانی پیشنهاد میده… گفتم خب حالا شما کمی از کتابو براما توضیح بدید گفت میدم ولی تو زمان و مکان مناسب اینجا نمیشه گفتم کی و کجا گفت پایه باشی همین الان خونه من فقط عجله کن پارمیس ساعت 11ونیم تعطیل میکنه خلاصه جذابیت فرزانه کیرمارو بلند کرد و گفتم برو تا من بیام گفت زود بیا و رفت بستم کرکره رو بفاصله کمی رفتم دنبالش در نیم باز بود از پله ها رفتم بالا تک واحد بود در دم باز کرد همون جلوی در لباشو گذاشت و لبم و زبونشو هل داد تو دهانم و چسبید بهم درو بست و دوسه دقیقه لبامو خورد و زانو زد جلو پام شلوار باز کرد و کشید پایین کیر خیس و نیم خیزم کرد تو دهان داغش و طوری میک زد حس کردم مقداری از ادرارم مکید بعد رفن از پشت خایه هام و زیر کیرم لیس زد تا سید به سرکیرم و وحشیانه چپوند تو دانش و بلافاصله تو کف اتاق به پشت افتاد لنگهاشو صدو هشتاد باز کرد و گفت بیا بگا… بیا کس کن… بیا کون کن… برای اولین بار سرکیر خیس و سفت شدمو گذاشتم تو چاک کس یک زن و فشار دادم تا ریشه رفت تو کس خیس و گشاد و داغ فرزانه سه تا تلمبه زدم آبم اومد ریختم ته کسش اما اون کمرمو گرفت و گفت بزن من سیر نشدم نزدیک پنج شش تلمبه زدم کیرم شل شد در اومد از کسش کیر شلم گرفت بایه دست و می‌مالید بادست دیگر هم کسشو می‌مالید و می‌گفت این چه کیریه تو داری کوفتم شد بزرگیش خوبه ولی حیف که دووم نمیاره… بعد گفت سریع برو بعدا میزنگم بهت… من رفتم بعد از اولین کس عمرم که کردم و بقیه ماجرا اگر خواستید تعریف میکنم

ادامه…

نوشته: سعید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها