داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دوستی با مشتری مغازه

ی مدتی بود مشتری مغازه شده بود
شیک بود و اجتماعی
ته دلم ازش خوشم اومده بود
اما بخاطر شغل و صنفم هیچوقت با مشتری‌ها گرم نمیگرفتم
اکثر مشتری‌هام خانم بودن و اگه وا میدادم کل شیرازه مالی از دستم در میرفت
وقتی برای سیگار کشیدن جلو مغازه میرفتم گاهی میدیدمش و سلام و علیک میکردیم باهم
تا مدتها به همین روال گذشت و با دوستان و خانواده برای خرید میومدن
کار من در ارتباط با لوازم منزل هستش و اقساط فروش هستم
هیجوقت جدی به دوستی باهاش فکر نمیکردم ولی توی ناخودآگاه ذهنم درگیرش بودم
ی روز برای کار اداری مجبور شدم برم جنوب کشور
تابستون بود و یکی از همسایه‌های مغازه تو اون شهر ی خونه داشت و کلید داد تا شب برم اونجا بمونم و صبح برم به کارم برسم
آخرای شب رسیدم
قبلا چندباری بادوستم اومده بودیم به این روستای تاریخی و تا حدودی با محل آشنا بودم
حدود ۱۰ ساعتی رانندگی کرده بودم و اصلا نمیدونم چقدر تو فکرم بود
ولی بهش فکر میکردم
وقتی رسیدم حدود ۱۲ شب بود
خیلی غیر ارادی گوشیم رو دست گرفتم و ی پیام بهش دادم داخل تلگرام
فامیلیش عباسی بود و منم ی جوری نوشتم که مثلا به شخصی به اسم عباس پیام دادم و وقتی ازم پرسید بگم که خانم عباسی من داخل مخاطبینم عباس سرچ کردم ولی اشتباها برای شما فرستادم
نوشتم عباس داداش من رسیدم نگران نباش و فردا میرم بانک انجامش میدم

حدود چند دقیقه بعد جواب داد که اقای سلامی اشتباه فرستادین ولی خوشحالم که بسلامت رسیدین

منم‌ در جواب عذرخواهی کردم و بعد ازم پرسید کجا تشریف بردین که منم گفتم سمت کرمان
اونم جواب داد پس سوغاتی یادت نره و این چت کردن ادامه دار شد
و حدود ساعت ۳ خوابیدم

صبح رفتم کارهای ضمانت بانکی رو انجام دادم
تا حدود ساعت ۱۱ که کارم تموم بشه اصلا سمت تلگرام نرفته بودم
وقتی وارد صفحه شدم دیدم پیام داده از مسیر قم که میام به سمت تهران براش سوهان با روغن حیوانی بگیرم از فلان فروشگاه
و از اونجایی که کاسب هستم شماره کارتم دست مشتری‌ها هست مبلغی رو هم برام جابجا کرده بود

بگذریم
اومدم رسیدم و مدتی از این دوستی گذشت
گاها سر ظهر وقتی محل خلوت بود میومد مغازه و گپی میزدیم
خوش پوش بود
چهره و استیل معمولی داشت
ولی به دل من نشسته بود
یواش یواش صحبت و چت کردن‌هامون رنگ و بوی سکس به خودش گرفت
هر دومون راغب بودیم به سکس
ولی متاسفانه دو تا مانع داشتیم
هر دو متاهل بودیم
و اینکه مکان نداشتیم

چندماهی از دوستیمون میگذشت
کاملا هم سر سکس باهم به توافق رسیده بودیم و هر جفتنون دوست داشتیم تجربه کنیم
ولی بخاطر نداشتن مکان نتونسته بودیم به مراد دلمون برسیم
از طرفی هم چون متاهل بودیم بخاطر وجهه بدش به کسی هم نمیتونستیم رو بندازیم
هم اون دوست مجرد داشت که خونه مجردی داشتن و هم من
ولی رومون نمیشد بگیم بهشون
چهره خوبی نداشت برامون

از شانس من ی راننده ناشی زد به ماشینم که جلو مغازه پارک کرده بودم و دوتا در سمت راننده غر شد
ی دوستی دارم که صافکار ماشینه
دوران مجردی خونه یکی بودیم و همبازی دوران کودکیم و همسایه بودیم باهم
دوست قدیمی آرش
از وقتی متاهل شده بودیم دیگه شاید سالی ی بار همدیگرو میدیدیم
ظهر مغازه رو بستم و رفتم در مغازه آرش
سر ناهار رسیده بودم و جاتون خالی ناهار چسبید
تازه زمستون شروع شده بود و کنار مشعل داخل بشکه مغازه صافکاری مشغول گپ و گفت شدیم
از خانمش پرسیدم که متاسفانه گفت چند وقتی هست جدا شدن از هم و تنها زندگی میکنه
خلاصه ماشین رو گذاشتم و اومدم در مغازه و قرار شد فردا برم تحویل بگیرم

با آرش خیلی راحت بودم
مثل جعبه سیاه بودیم برای هم
اما متاسفانه این اواخر خیلی از هم جدا افتاده بودیم
تصمیم گرفتم فردا که رفتم ماشینو بیارم بهش بگم که با یکی دوست شدم و لنگ مکانم

و همینطور هم شد
همش ترسم این بود که از باب نصیحت وارد بشه و نتونم از خودم دفاع کنم
ولی وقتی بهش گفتم خودش برگشت گفت خونه‌اش خالیه و صبح تا شب در مغازه‌است

منم گفتم هماهنگ میکنم برای گرفتن آدرس و کلید خونه‌اش
وقتی رسیدم مغازه به پروانه ( همه اسم‌ها مستعار هستن)
پیام دادم که مکان جور شده
اونم خوشحال شد و برای فردا ظهر باهم همانگ کردیم
منم با آرش اوکی کردم و فرداش صبح رفتم اول آدرس و کلید خونه‌اش رو گرفتم و تا ظهر منتظر تماس پروانه بودم
حدود ۲ زنگ زد و توی محله پایین مغازه قرار گذاشتیم
هوا سرد بود
وقتی سوارش کردم اولین کاری که کرد دریچه تهویه ماشین رو زد سمت خودش
تقریبا ۲۰ دقیقه طول کشید تا رسیدیم
اصلا احساس غریبی نداشتم باهاش
ولی واقعیت عذاب وجدان داشتم
من متاهل بودم و داشتم برای اولین بار به همسرم خیانت میکردم
و بخاطر نرفتنم هم برای ناهار مجبور شده بودم دروغ بگم بهش
خلاصه رفتیم داخل ساختمان
ی مجتمع خلوت بود و بدون دوربین و مزاحم
راحت رفتیم داخل واحد
دنج بود
اول ی چای گذاشتیم و تایم خوبی هم داشتیم
بدون عجله و دغدغه فکری

نشستیم روی مبل کتار هم
پالتو و شالشو درآورده بود
حدود ۱۰ سالی از من کوچیکتر بود
رنگ پوست گندمی
آرایش تا حدودی پرنگی داشت
دندونای مرتب
ی چهره معمولی
با ادب و خونگرم
قشنگ مشخص بود مثل خودم اولین باره زده به خاکی
یواش یواش رو همون مبل همدیگرو بغل کردیم و از نوازش و بوسه کارمون کشید به لب
خلاصه حس گناه خوبی بود
نمیدونم تجربه‌اش کردین یا نه؟
ولی انگار همه وجود آدم میگه ایکاش این شریک زندگیم بود
نه اینکه همسرم انتخاب اشتباهی باشه برای زندگیم ، نه اصلا
ولی اون لحظه حس درونیم این بود
ی شهوت توام با خواستن شدید قلبی
ی پتو آوردم و بالشت
همونجا وسط پذیرایی
هوا بیرون ابری بود و لامپ‌های پذیرایی رو خاموش کردم و تقریبا فضا کم نور شد
خوابیدیم رو پتو و شروع کردیم به مالیدن هم و بوس و لب
اگه اشباه نکنم ی سوتین طوسی تتش بود
سینه‌هاش حدود سایز ۷۰ بود
ولی خوش فرم بودن
مشغول خوردن سینه‌هاش شدم
چاک سینه‌هاشو لیس میزدم تا زیر گلوش
و مالش و مکیدن بود تا اینکه شورت و شلوارهامون رو درآوردیم و کاملا لخت شدیم
اولش یکم سخت بود برامون
ولی شهوت غلبه کرد برخجالت
گفت ساک زدن رو دوست داره و مشغول خوردن کیرم شد
واقعا از ساک زدنش لذت میبردم
محکم و با فشار لباش انجامش میداد
طوری که هر لحظه حس میکردم الان آبم میاد تو دهنش
ساک زدنش که تموم شد به پشت خوابید و پاهاشو باز کرد
رونای پری داشت
در کل بدن محکم و سفتی داشت
خوابیدم روش و کیرمو می‌مالیدم به کوسش
چند دقیقه مالیدیم همو و کیرمو کردم تو کسش
با اینکه بچه داشت ولی کس خوبی داشت
داغ بود
شروع کردم به کردن کوسش
خوب باهم مچ شده بودیم
انگار چند ساله شریک جنسی هم بودیم
البته چت‌هامون هم بی تاثیر نبودن
میکردمش و همزمان سینه‌هاشو میمالیدم
دو سه دقیقه که گذشت به حال چهار زانو شد از پشت کردم تو کوسش
پهلو‌هاشو گرفته بودم و میکردمش
واقعا هر دو داشتیم لذت می‌بردیم
خبری از عذاب وجدان چندساعت پیش نبود
چندتا پوزیشن عوض کردیم و داشت آبم میومد دیدم در کمال ناباوری ازم خواست وقتی داره آبم میاد بهش بگم تا کیرمو بکنم تو دهنش و ابمو خالی کنم تو دهنش
راستش خودم چندشم شد
ولی خب خواسته اون بود و باید حداقل برای اولین سکس عملیش میکردم که کردم
همین که آبم داشت میومد بهش گفتم
بماند که چقدر سخت بود تتظیم کردن همزمان آبم و دهن اون ولی به زور آبم رو خالی کردم دهنش
تا بجنبیم یکم از آبم ریخت رو صورتش
چند دقیقه دراز کشیدیم و از هم راجب کیفیت سکسمون پرسیدیم بعدش دیگه وقت رفتن شد
جالبه وقتی تو مسیر برگشت بودیم برف شروع شده بود اولین برف زمستون اون سال و یکم ترافیک شده بود
چندسالی از این ماجرا میگذره
هروقت اولین برف زمستون می‌باره یاد اون خاطره زنده میشه
چندباری هم بعداز اون باهم سکس داشتیم
همشون خوب بودن
چند وقت بعد یواش یواش از هم فاصله گرفتیم
انگار هردو به این نتیجه رسیدیم در حد ی تجربه کافی بوده در این حد و رابطه کمرنگ شد و از هم جدا شدیم.
هنوزم مشتری مغازه‌ام هستش
ولی ی رابطه کاملا محترمانه بینمون حاکمه
انگار اگه ادامه میدادیم در آینده اون خاطرات خوب رو شاید خرابش میکردیم
ولی در کل تجربه خوب و گناه آلودی بود
امیدوارم منو ببخشید اگه نتونستم اونجور که باید و شاید بنویسم
ممنون که وقت گذاشتین و خوندینش

نوشته: کامران

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها