داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

من و مشتری حشریم

سلام دوستان این داستان کاملا واقعیه من تو شهر خوی بزرگ شدم میوه فروش هستم این داستان دو هفته پیش برام اتفاق افتاد خواستم واستون تعریف کنم تا حال کنید.
یه روز ساعت ۳ ظهر بود گرمای شدید اذیت میکرد که تو اون ساعت مشتری پیدا نمیشد که یهو سحر وارد مغازه شد با یه سلام و احوال پرسی گفت آقا حامد خیار دارید گفتم بله اونجاس رفت طرف خیارا گفت اینا که همشون کوچیکن بزرگش نیس گفتم نه خیارا که همه از اینا میبرن گفت من با همه فرق دارم بادمجان رو که دید رفت سمت بادمجان بزرگترینش رو برداشت اومد طرف ترازو گفت اینو وزن کن آقا حامد گفتم شما واس خیار اومدید ولی بادمجان برداشتید فقط گفت مهم جنسش نبود مهم بزرگیش بود گفتم مگه واس چی میخای بادمجان به اون بزرگی رو گفت میخام جای شوهرم رو پر کنه واسم گفتم خب راننده تریلی بودنم اینجور کارارو داره خب خداروشکر با بادمجان خودتون رو راضی میکنید و خیانت نمیکنید گفت اگه اعتماد کنم تو یه شب ۱۰ تا میبرم چه خیانتی کوسکش عوضی(شوهرش احمد)اون طرف هر شب با یکی میخوابه واس اون خوبه واس من خیانت گفتم بله اینم درسته بازم هر کمکی از دستم بر بیاد بگید تا انجام بدم گفت تو که نمیتونی کمک کنی از صبح ۶ تا ۱۲ شب اینجایی گفتم اگه کار واجبی دارید یکی رو بذارم سر جام بیام کمکتون گفت مگه میتونی گفتم آره زنگ زدم داداشم اومد نشست جام بعد با ماشین من رفتیم طرف خونه سحر که یهو گفت نرو خونه برو ویلا گفتم باشه رفتیم رسیدیم داخل ویلا لباساشو کند فقط یه شلوار ساپورت موندو یه سوتین توریش گفت من عرق کردم باید دوش بگیرم تو هم که از کار اومدی پاشو یه دوش بگیر گفتم باش تو برو بیا منم بعدن میرم گف زر نزن بابا پاشو باهم بریم گفتم اخه گفت اخه بی اخه بیا منتظرتم لباسامو کندم رفتم تو حموم واااای چی میدیدم سحر با یه هیکل تو پر قدش بلند بود ۱۸۲ با وزن ۸۰ کیلویی سینه ۹۰ و باسن برزیلی یهو داد زدم وااای سحر خانوم خوش به حال احمد آقا گف خفه شو خوش به حال خودت و خودم بیا جلو رفتم زیر دوش بغلش کردم شروع کردیم لب بازی بعدش همه جاشو خوردم ممه و کوسش رو که سحر داد زد طاقت ندارم بریم رو تخت اومدیم رو تخت منو حل داد شروع کرد کیرمو خورد یه ساکی میزد که داشتم داغون میشدم بعد که تموم شد گف حامد جون سحر کوسو کونم رو یکی کن گفتم چشم و آروم شروع کردم کیرمو فرستادم تو کوسش همون اولش گفت آخخخخ توروخدا دربیار خیلی کلفته یکم چربش کن چربش کردم بازم گذاشتم تو کوسش گفت وااای خدا مردم بکن حامد بکن یه ۴ دقیقه آروم زدم جا باز کرد بعدش سحر داد میزد توروخدا محکم بزن کیرتو میخوام منم کیرمو در آوردم گفتم کیر میخای گفت کوسکش حال و حوصله التماس ندارم بکنم توروخدا بکن دارم میمیرم هلم داد اومد نشست رو کیرم محکم بالا پایین میکرد محکم با سیلی میزدم رو باسنش ممه هاشو میخوردم که دیدم خسته شد شروع کردم داگی کردم تو کوسش محکم تلمبه زدم موهاشو میکشیدم با سیلی میزدم دیدم ارضا شد دراز کشید گفت مرسی عزیزم خیلی خوب بودی میتونی بری گفتم عه خودت ارضا شدی الان من برم یه چک زدم زیر گوشش برش گردوندم محکم کردم تو کونش دیدم کل کیرم خونی شد گف وحشی من تا حالا کون نداده بودم اونم به همچین کیر کلفتی یه چک دیگه زدم گفتم خفه شو با همون خون ادامه دادم بعدش دیدم حال میکنه میگه حامد بکن تو کوسم کیر میخوام محکم از کوس کردمش نزدیکای ارضا شدنم بود که کیرمو انداختم لای ممه هاش گفتم دهنتو باز کن چن تا تلمبه زدم لای ممه هاش که آبم اومد ریختم تو دهن سحر بعدشم باهم تا فردا صبح خوابیدیم صبح وقتی میخواستم برم دیدم لخت کنارمه دلم بازم خواست سحر خواب بود تو خواب از پشت کردم تو کونش داد زد آییییی خدا مردم محکم کونشو گاییدم رفتیم تو حموم سر پایی کردمش تا ارضا شدیم الان هر وقت دلش میخاد میاد مغازه میگه با بادمجون برم یا میای منم از خدا خواسته میگم چشم میام
مرسی از خوندنتون اگه خواستید بازم بنویسم واستون

نوشته: حامد

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها