داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مشتری حشری

من از کودکی دچاره تجاوز شدم اولیش دزسن 14سالگی بودپدرم توکاره پرده هست من بعد ازمدرسه میرفتم مغازش یک روز خانمی امد وگفت پرده خانه ما افتاده وشبممهمان داریمپدرم نبود واو اعصبانی گفت خودت بیا وگند کاری پدرتو درست کن من به غرورم برخود و جعبه ابزار ودریل را برداشتم ودنبالش رفتم به خانه رسیدیم زن واردشد خانه ای حیاط دار بود گفت برم طبقه دوم وارد شدم همه چیز مرتب بود برگشتم که دیدم زن بالباسی نازک جلوم ظاهرشد ترسیدم وخودم زدم به سادگی گفتم حتما اقاتون امده ودوباره نصب کرده گفت عزیزم شوهرم رانندست والانم معلوم نیستکدام گوری هست یابندر عباسهست یا سر گور پدرش گفت میخواهی مرد بشی گفتم مرسی داشتم عرق میکردم هیکلی وچشمانی درشت شده داشت کاملا خودمو باخته بودم هرچی جلو می امد من به در نیمه باز بیشتر خیره میشدم حس منو فهمید وبرگشت ودرب اتاق قفل کردمن دیگه قفل شدم ویاد داستانهای مدرسه افتادم بچه دزدانی که بچه هارو برای دزدی اعضای بدن میکشن اما اون میگفت جیگرکم نترس وهی جلو تر میامد دهانم خوشک شده بودش فریاد در دهانم نمیامد به دیوار چسبیدم وا وهم به من بوی عرق بدنش مرا خفه کرده بو وسینه های درشتش را به صورتممیمالوند ومیگفت میخواهم مرد بشی نترس هی منومیبوسید ومن بغضی خف کنده در گلویم چنبله زده بود و هم چیزرا باخته بودم مرده ای بیتحرک من را بغل کرد واز جا کند وروی تخت انداخت ودر گوشممیگفت تو مرده بزرگیمیشی نترس سنکینی وزنش بر کل بدنم احساس میشدنفسم روبه شمارش بود واونیز جای را باقی نگذاشته بودکه لیس نزدهباشدزبانم بازشد وباصدای ملتمسان بهش گفتم من ا نکش واو خندهایدیوانه بازد وگفت باشه اما باید به حرفم گوش گنی و ساکت بمانی چشماحمقانه ای گفتم اوسینها یشرا از لباس تور خود خارج کد وگفت مک بزن من هم باترس کامل گوش دادم از حرات عرق شدیدی بر بدنش سایه انداخته بود وشوری عرقش در دهانم سنگینی انداخته بود بازور دستم را ذاخل شورتش کرد وبا قدرت گفت نازش کن ومن شرو به لمس کسش کردم وکامل خیس شدند دستم را احساس کردم بعد شرو به خواباندن من بررویبدنخود کردگفت بخواب ری شکمم وسینه ها را بخور وشورتش را در اورد پراز مو بود صورتم را با فشار بهش نزدیک میکرد ومیگفت فقط یک بوسش کن من بوسیدم وچندشی کامل بدنم را فراگرفت وبه گریه افتادم او اشکانم را پاک میکرد ومیگفت بیا عزیزم نترس مرا در بغل گرفت تا گریه ام بند بیاید وگفت بیا من برای تورا بوس میکنم التماس کردم که میخوام برم خونه گفت تا مرد نشی در باز نیمیشه ومنومجبور کرد با انگشت به وجد بیارمش التم راست نمیشد واو شرو به مالشش کرد اما فایده نداشت چک محکمی زد و گفت بیدارش کن من گفتم بلد نیستم او دوباره نوازشم کرد و شرو به خوردنش کرد تا بلند شد و داخل کوس مودار کرد و منم بعد چند دقیقه که اب کوس ر تمام پایین تنم جاری شدگفتم بسه خسته شدم او میگفت فقط خفه شو و ادامه بده و چندقیقه ای که گذشت گفت با دست ادامه بده مشتش کن و بکنتوش کاره واقعا عذاب اوری بود اما او تمتم در زبانش نمیامد و تند تر میخواست بعد از اینکه اب نهاییش از کوسش خارج شد لرزید و بر تخت افتاد و ولو شد تخت خیس شده بود و بوی گند خیار شور گرفته بودش مشغول به پوشیدن لباس شدم و گفت کجا لباس میپوشی شام بمان من گفتم مشق دارم و تکلیف مدرسه ام مانده او خندید گفت مرده من مشق داره و دوباره مرا بوسید و گفت خیلی چهره ام مهربونه کاش اونم پسری مثل من داشت. در را باز کرد و گفت نرو بمان تا ببرمت حمام بعدش برو گفتم نمیشه مامانم میفهمه میترسم گفت پسر زبل من افرین که به مامانت نمیگی و بهم پانصد تومان داد و گفت دیگه نمیام دره مغازه شما اما دوست دارم خودت بیای وزنگ بزنی و بگی امدی پیشم باشی من پول رد کردم اما گفت دست خالی بری بابات میفهمه پس پول بایدبهش نشون بدی منم ساده تشکر کردم و امدم سمت مغازه و دیگر ندیدمش

نوشته: maniy

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها