داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

نفاب عشق 1

دوسال از خواهرم بزرگ تر بودم من و پدر و مادر و خواهرم در مشهد زندگی می کردیم . وقتی که خیلی بچه بودم کل فک و فامیلام توی زلزله طبس جونشونو از دست دادند و از یه خانواده یا فامیل چند صد نفری من و پدر و مادرم زنده موندیم . دیگه بابا مامانم روحیه موندن در طبسو نداشتند و اومدن مشهد . خواهرم اونجا دنیا اومد . در شهر امام رضا . من و بهناز با هم خیلی خوب بودیم . من از دو سه سالگی خودم یعنی موقع مهاجرت به مشهد هیچی یادم نمیومد ولی بابا مامان به یاد اون روزا هفته ای یه بار نبود که اشک نریزند . خلاصه بابام کار و بارش توی مشهد گرفت . راننده اتوبوس بود و اون قدر زحمتکش که بعد ها صاحب دو تا اتوبوس شد . من و بهناز هم رابطه مون خیلی خوب بود . تا این که سالهای نوجوونی رسید و منم مثل هر پسر دیگه ای با غریزه ای به نام دوست دختر یابی و دنبال این کارا رفتن روبرو بودم . ولی این خواهر فضول ما مگه میذاشت ما یکی رو تور کنیم . اول می رفت به مامان فرشته گزارش می داد اگه نتیجه نمی گرفت می رفت به بابا بهرام می گفت که بد جوری ازش حساب می بردم . اون مخالف سر سخت این کارا بود . -بهناز خیلی فضولی . به تو چه ربطی داره من می خوام دوست دختر بگیرم . اصلا تو چشاتو ببند . چرا هر کاری من می کنم تو باید بفهمی . عجب بد بختی شده . عجب خواهر دهن لقی داریم . بهناز خیلی خوشگل بود . هواشو داشتم که هیچ پسری تو راه مدرسه مزاحمش نشه .. -داداش ببین تو مراقب منی . من اعتراضی دارم ;/; الا یکی اومدم بهت بگم واسه چی این قدر گیر میدی ;/; -بهناز تو خواهرمی . تو یک دختری . نمی تونی و اجازه نداری با هرپسر لاتی که بابا ننه شو نمی شناسه و دست چپ و راستشو نمی دونه دوست شه -ولی تو حق داری هر کاری دوست داری انجام بدی -آخه من خودمو می شناسم . به تواناییهای خودم اطمینان دارم . -خب اونی که مثل تو میره دنبال دوست دختر اونم ادعا می کنه که خیلی چیزا رو می دونه . تو چه فرقی با اون داری -بهناز با این حرفات چی رو می خوای ثابت کنی .. نمی دونستم این خواهرم چه مرگشه . حدس می زدم که عاشق شده باشه . شاید با این کاراش می خواد یه جوری نشون بده که وجود داره باید بهش اهمیت داد ولی من نمی تونستم به خودم این اجازه رو بدم که یکی از این پسرای لات بیان سراغش . تازگیها می دیدم که وقت و بی وقت میره سراغ دفتر خاطرات  پر نقش و نگاری که من عید گذشته بهش داده بودم و اونو سیاهش می کنه .. اون که توی این خطها نبود . باید سر در بیارم . یه روز که خونه نبود فضولی ام گل کرد و رفتم تو وسایلش . من اصلا از این اخلاقا نداشتم که برم تو وسایل کسی سرک بکشم ولی مسئله امنیتی و پای حفظ نظام در میون بود . دفترش بود لای کتابای درسی .. بازش کردم . حوصله شو نداشتم واو به واو بخونم . از چند صفحه جلوترش شروع کردم . این طورنوشته بود .. …فکر نمی کردم که منم یه روزی عاشق شم . اصلا نمی دونستم عشق چیه و دوست داشتن به چی میگن . ولی وقتی که فهمیدم میشه عاشقش شد و میشه راز دلو بهش گفت راستش هم ناراحت شدم و هم خوشحال . نمی دونم چرا حس می کنم که اون نمی تونه دوستم داشته باشه . نگاهش سرده . اون هیچ حسی نسبت به من نداره . ولی می دونم که می تونم واسش بهترین باشم . تا آخر عمرم واسش می مونم .. …….. لعنتی این خواهر دیوونه من که منو نهی می کرد زودتر از من عاشق شده . تف به این زندگی و روز گار . لعنت بر تو بهنام تو چی رو تعقیب می کردی . تلفن خونه هم که زنگ مشکوکی نمی خورد . بهناز هم که بعد از مدرسه شب و روز همین جاست .. قصد داشتم که برم به مامان فرشته یا بابا بهرام بگم . هر چند این نامردی بود . این جوری که بهناز نوشته بود هنوز پسره چیزی نمی دونست یا این که تحویلش نمی گرفت می خواستم بقیه دفترو بخونم که سر و صدایی شنیدم .. واییییییی آبجی سر و کله اش پیدا شده بود .. شانس آوردم که دفتر خاطراتو قبل از ورودش به اتاق گذاشته بودم سر جاش -بهنام تو این جا چیکار داری ..-هیچی خواهر مداد نداشتم اومدم از مال تو استفاده کنم .. سرمو انداخته بودم پایین -دروغگو هم که شدی . من خیلی خوب می شناسمت . وقتی دروغ میگی صورتت قرمز میشه و گل میندازه .. ببینم حالا من فضولم یا تو .. چند بار نزدیک بود از دهنم بپره و بهش بگم من می دونم که تو هم یکی رو دوست داری که پشیمون شدم گفتم بهتره تا روشن شدن و ثابت شدن موضوع دست نگه داشته باشم . .. اگه دفتر خاطراتشو استاندارد ورق نزده باشم و بعضی از برگهاش چین خورده باشه حتما می فهمه که خوندمش . تازه من چند خط بیشتر نخوندمش …… ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها