داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

شیر خوردن از زن عمو

بعد از سالها خدا به زن عموی من بچه ای خوشکل داد که دختری زیبا بود و خیلی در خانه ما هیجان و شور اورده بود در آن زمان حدودا ۱۴ ساله بودم ولی جثه بدنی خیلی ریزی داشتم و قبل از ورود این بچه من سوگولی عمو زن و عمو بودم خلاصه روز اولی که زن عمو از بیمارستان آمد تو خانه پدربزرگم جشنی بود سر بریدن گوسفند و مهمانی های قدیمی برای ورود این بچه
ولی مشکل این بود که زن عمو مینا خوشگل و سفید اندام با چشمای درشت و سینه های ۸۵ پر از شیر رو هر چی میذاشت که بچه میک بزنه نمیشد که نمیشد و زن های فامیل هر کی یه راهکاری میدادند و منم چون خیلی ریز میزه بودم و سوگولی زن عمو بودم بین این زنهای فامیل به بازی کردن مشغول بودم و میدیدم ک۶ مادربزرگم گفت باید سینه های اینو بدیم توله سگ تازه به دنیا آمده میک بزنه تا روان بشه ولی زن عمو قبول نمیکرد میگفت سگ نجسه من نمیکنم خلاصه هر کی روشی میگفت یکی حوله داغ میکرد یکی شیر دوش دستش بود و به رور شیر میدوشید ولی اثری نداشت ک۶ نداشت که یه دفعه مادربزرگم گفت بهترین راه پسر نابالغه که بتونه خوب میک بزنه و مادربزرگم گفت به نوید بگین بیاد خلاصه هر کی نظری میداد یکی میگفتی عیبه یکی میگفته از توله سگ بهتره
زن عمو گفت اگر نوید رو بیارین من حرفی ندارن اوم مثل پسره خودمه بزرگش کردم و بچه است چیزی نمیفهمه خلاصه منو اوردن و گفتن باید میو بزنی سینه زن عمو رو منو دارز کردن و گذاشتن زید سینه زن عمو منم که داشتم دیونه میشدم از این اتفاق و شروع کردم به خوردن خدایی خوش مزه نبود ولی گرم بود و با حس شهوت آمیخته شده بود و به بهترین نحو این کار رو انجام میدادم در ظرف یک ربع سینه اول رو تمام کردم و دقیقا سایز سینه اش نصف شد و بعدی هم به همین ترتیب و این شد وظیفه من در روزهای بعدی البته وقتی عموم خانه نبود چون وقتی اون بود خودش این کار رو میکرد
خللصه چون در یک ساختمان بودیم
عموما صبحها بهم میگفت بیدار شدی بیا پایین و چون عمو ۴ صبح میرفت سره کار میدان بار دیگه تا ۹ سینهای زت عمو پر میشد از شیر و چون شیرش چرب بود باید میک زده میشد تا بچه بخوره
یه روز که رفتم پایین دیدم وای خدا این دوتا سینه توی این لباس یقه باز داره ازشون شیر میاد و زن عمو خوشگلم هم داره با دست میدوشه تا رسیدم گفت وای چرا دیر کردی نوید بدو داره میریزه و منم سریع شروع به خوردن کردم
و حس شهوت داشتم ولی نمیفهمیدم شهوت چیه ولی راست میکردم ولی آبم نمیامد که ضایع بشم و زن عمو اون روز فهمید که من راست میکنم و بهم گفت وای خدا تو چرا اینجوری شدی منم فقط با ولع میخوردم عاشق سینه هاش بودم و از اون روز به بعد دیگه نذاشت سینه هاش رو بخورم و سالها برای این ماجرا جلق میزدم تا وقتی که همون دختر زن عمو رو گرفتم چون دقیقا سینه هاش مثل مادرش بود و همون بو رو برای من میداد که سالها دنبالش بودم اولین بار که خواستم بعد از عروسیم یکس کنم فقط هر کدام از سینه ها رو یک ربع میخوردم به یاد مادرش اونم تعجب میکرد که چرا اینجوری زیاد میخوری سینه هام رو و بعدش به یاد زن عمو کیرم رو میذاشتم وسط سینه های زنم و آبم رو میرختم روش
خلاصه ترا خدا حواستون به این رفتارها باشه و بچه ها رو بدبخت نکنین مثل من که یک عمر جلق بزنن برای یه اشتباه از بزرگترها

نوشته: احسان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها