داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

رابطه یهویی با زن عمو

سلام دوستان داستان برا چند سال پیشه الان متاهلم و ۳۳ سالمه گاهی یه شیطنت هایی میکنم ولی نه در این حد .
داستان از جایی شروع میشه که برا یه سفر کاری رفته بودم شهر دیگه قرار بود تا زمانی که کارامو انجام میدم خونه عموم بمونم صبحش رسیدم رفتم یکمه کارامو انجام‌دادم رفتم خونشون عموم دوتا پسر داره که ۲ سال اختلاف سنی دارن دوتاشونم دانشگاه شهر دیگه قبول شدن که دیدم نیستنو خیلی خورد تو ذوقم چون فکر میکردم حوصلم سر میره منم تو عمرم به این فکر نکرده بودم که روزی چنین کاری بکنم یا حتی به زن عموم هیچ حسی داشته باشم شبه روزی که رفته بودم با عموم تماس گرفتن که گفت باید بره ماموریت اونم صبحش رفت که ماموریتش تو اصفهان بود و قرار بود چند روز بمونه برا یه سمیناری چیزی. زن عموم از من خیلی بزرگتره ولی خیلی خانم باکلاسیه و به خودش میرسه خیلی خوب مونده یه چروک هم نمیتونین رو پوستش پیدا کنین سفید و لاغر با چشمای آبی
خلاصه دوباره من صبح رفتم تا ظهر کارامو انجام دادم برگشتم یکم سرمو گرم کردم عصر رفتیم خرید بعد شام من تو پذیرایی جامو انداختم بخوابم زن عمو هم پا تلویزیون نشسته بود از این سریال های ترکیه ای میدید پاشو که انداخته بود رو پاش یکم شلوارش بالا رفته بود ساق پاش به چشمم خورد وااای من یه حالی شدم سفیده سفید صاف مثل صدف هرررکار کردم از ذهنم بیرون نمیرفت که نمیرفت هی با خودم میگفتم بابا ببین چند سالشه فکر نکن بخواب ولی ذهنم ولش نمیکرد و نمیتونستم کاری کنم بعد کلی کلنجار رفتن و فکر کردن یهو به ذهنم رسید گفتم زن عمو اینا چیه میبینی ماشالله مشخص نیست کی با کیه صبح با یکی هستن شب با یکی بعد مشخص میشه ظهر هم با کسی بودن اونم گفت اره اینطوره ولی من دوست دارم منم یکم فکر کردم با شیطنت گفتم دقیقا چیو دوست دارین گفت چنین داستانهایی رو منم یکم تعجب کردم بعد گفتم باشه اینجور گفتنش فکر کردم یه جور چراغ سبز بود منم خودمو زدم به پررویی یکم دقیقتر پاشو نگا میکردم جوری که متوجه بشه داشتم میمردم کیرم همچین سیخ بود بدنم عرق سرد ‌کرده بود واقعا نمیدونستم چیکار کنم گاهیم نگاه میکردم تصورش میکردم بهترین موقعیت بود که اگه راضی باشه تا صبح ولش نمیکردم روز اول همینطور گذشت منم مجبور شدم بخوابم که از شـ.ق دردی مردم نتونستم بخوابم شب تا ۲ اینا خوابم نمیبرد اون رفت خوابید منم به زور خوابیدم فرداش که من رفتم کارمو انجام دادم برگشتم دیدم دامن پوشیده یکم کوتاهتر از شلوار احساس کردم خودشم بدش نمیاد ولی بلد نبودم سر حرفو چطور باز کنم خلاصه گذشت شب شد ۱۲ اینا بود رفت بخوابه من یهو یه فکری به ذهنم رسید یه کلیپ س.ک.سی پیدا کردم که توش صدای آهو ناله بود مثلا که متوجه نشده باشم یهو باز کردم همین که صداش پخش شد زودی بستم جوری که مثلا اتفاقی شد وای داشتم میمردم هی میخواستم برم اتاقش میگفتم بدش میاد آبروم میره بعد با خودم میگفتم نه بابا فوقش میگه نه ولی میترسه به کسی بگه بین اینا فکری به ذهنم رسید که کاملا بهانه بود و عین این بود که غیر مستقیم بهش پیشنهاد س.ک.س بدم دلمو زدم به دریا گوشیش دستش بود نورش مشخص بود تو اتاق پیام دادم( کولر سرما نمیده اتاق شما کوچیکتره حتما سردتره )میتونم بیام اونجا بخوابم چند دقیقه گذشت پیام داد اگه نمیتونی بخوابی بیا طوری نیست رفتم اتاقش دراز کشیدم رو تخت مثلا که یکم خوابیدم بعد گفتم خوابم نمیاد چی میبینید گفت تو اینستا میگردم دوست داری نگاه کن منم بهش نزدیک شدم داشتم از شـ.هوت میلرزیدم بعد چند دقیقه یهو گوشیشو گذاشت کنار
صورتش سمت من خوابید منم کاملا بی اختیار انگار اختیار بدنم دست خودم نبود پیشونیشو بوسیدم هیچی نگفت بعد آروم کنار لبشو بوسیدم چشماشو باز کرد گفت ای شیطون کار دستمون میدی ها گفتم ندم ؟؟ گفت چرا ندی همینو که گفت دستمو گذاشتم رو صورتش شروع کردم لباشو خوردن انگار آماده تر از من بود پاهاشوو فشار داد لای پاهام لبای همو میخوردیم داشتم میمردم از شـ.هوت دست کردم از زیر دامن شرتت خیسه خیس بود نگو از من آماده تر بود نشستم روش بولیزشو دراوردم سوتینشو باز کردم وای تنش عاالی بود مثل دختر بدنش صاف صاف بود سینه هاشو انداختم دهنم میخوردم زیرم همچین داشت وول میخورد از شـ.هوت به خودش میپیچید سینه هاشو میمکیدم و کوسشو میمالیدم گفتم دوست داری بلیسم برات گفت مگه میتونی گفتم چرا نتونم وای همچین دستو پاشو گم کرد دراز کشیدم گفتم بیا بشین رو صورتم نشست وااای همه کوسش تو دهنم بود روناشو فشار میداد به سرم زبونمو میکردم تو سوراخش میچرخوندم لبامو غنچه میکردم چوچولشو میک میزدم داشت میمرد از موهام گرفته بود میگفت بخور عزیزم تا عمق وجودمو بمک سینه هاش تو دستم بود وای دنیا مال من بود بعد چند دقیقه دستشو از پشت گذاشت رو کیرم گفت جووونم برگشت روم خوابید کیرمو کرد دهنش یکم خورد در حد خیس شدن
خودش گرفت دستش نشست روش واای دستاشو گذاشته بود رو شکمم خودشو بالا پایین میکرد هیکل س.ک.سیشو میدیدم دیوونه میشدم گفتم بخوابه روم محکم بغلش کردم یکم باسنمو بلند کردم تند تند میکوبیدم تو کوسش بعد خوابوندمش رو تخت خوابیدم روش پاهاشو دور کمرم قفل کرد گفتم خواستی ارضا شی بگو باهم شیم چند دقیقه زدم چشماشو بسته بود به زور گفت دارم میشم نفسش در نمیومد منم محکمتر زدم پاهاش که شروع کرد لرزیدن منم ریختم توش ارضا شدم همین که ارضا شدم گفت قربونت برم بخواب بغلم نازم میکرد بوسم میکرد قربونم میرفت یکم اونجور موندیم و بعد رفتیم حموم، تا روزی که خواستم برگردم شهر خودم دوبارم این اتفاق بینمون افتادوباهم رابطه جنـ.سی داشتیم که من مجبور شدم برگردم شهر خودم از اون موقع دیگه هیچ وقت تکرار نشده ولی وقتی همو میبینیم با نگاهمون اون روزارو یاد هم میندازیم نمیدونم در آینده دوباره فرصتی باشه یا نه ممنون خوندین شرمنده خیلی با جزئیات گفتم خسته شدین.

نوشته: امیرحسین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها