داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خوردن سینه مصی جون و فهیمه جون

سلام به همه دوستان عزیز و کاربران گرامی امیدوارم که حالتون خوب باشه داستانی که میخوام براتون تعریف کنم یه داستان کاملا متفاوت و یه داستان کاملا سکسیه که بین منو با ۲تا از دوستام اتفاق افتاده، امیدوارم که دوست داشته‌ باشین و از خوندن اون داستان لذت ببرین. بریم سر اصل مطلب و اون اصل مطلب اینه که اسم من ناهیده و من تازه ازدواج کردم البته در حال حاضر من با شوهرم نامزدیم و تازه باهم نامزد کردیم هنوز به طور رسمی باهم عروسی نکردیم من خونه دارم شوهرمم کارمنده کارمند اداره امور آب و فاضلاب شوهرم لاغره البته خیلی هم لاغر نیست ولی بدم نیست قد شوهرم ۱۳۰ سانتیمتره و وزنش هم ۳۰کیلو گرم یکم کمتر هست شوهرم آدم با شخصیتیه اهل آداب و معاشرته اصلا اهل دوست و رفیق نیست و رفیق باز هم نیست که الان شما فکر کنین که شوهرم رفیق بازه نه اصلا بر عکس خودم که خیلی اهل دوست و رفیق هستم و خیلی خوش گذران همش دلم میخواد با دوست و رفیق اینور اونور باشم و با دوست و رفیق بگردم، من خیلی آدم گنده ای هستم هم از نظر قدی هم از نظر وزنی قدم که اگه اشتباه نکنم ۷۰ ولی وزنم زیاده البته خیلی هم زیاد نیست یکم زیاده من ۱۸۰ کیلو وزن دارم و ۱۸۰ کیلو گرم وزنمه لباس برام یکم به سختی پیدا میشه من هر لباسی رو نمی تونم بپوشیم و نمی تونم تنم کنم حتما باید خیاط قد و اندازه مو بگیره لباس زیر(سوتین) که بیا پایین اصلا نمی تونم سوتین تنم کنم اصلا نمی تونم سوتین بپوشم مگه اینکه به سختی بتونم بپوشم و به سختی تنم کنم چون سینه هامم همچین بگی نگی یکم بزرگه البته بیشتر از یکم بزرگ سینه هام اصلا تو سوتین جا نمیشه مگر اینکه به سختی و به بد بختی سینه هامو تو سوتین جا بدم ولا غیر بگذریم بریم سراغ اصل داستان یه روز من تو خونه تنها بودم و داشتم کارایه روزانه خودم و خونه رو انجام می‌دادم یعنی داشتم خونه رو جارو گردگیری می کردم جارو گردگیریم که تموم شد و من همه کارامو کردم یه دفعه تصمیم گرفتم که برم حموم یه دوش بگیرم همین طور که داشتم میرفتم طرف حموم و داشتم لباسامو از تنم در میاوردم و داشتم لخت لخت میشدم که برم حموم یه دفه صدایه زنگ خونه به صدا درامد خلاصه منم همین طور لخت لخت از حموم اومدم بیرون رفتم آیفونو برداشتم تا گفتم که کیه بفرمایید، یه دفه دیدم مصی جون با اون صدا نازکش میگه فهیمه جون درو باز کن لطفا مهمون نمی خواین منم مونده بودم که چی کار کنم درو براش باز کنم درو براش باز نکنم آخه من اون موقع لباسامو دراورده بودم و لخت لخت شده بودم که برم حموم یه دوش بگیرم خلاصه درو برای مصی جون باز کردم و مصی جون اومد تو همین طور که داشت از پله ها میومد بالا منم لخت لخت ایستاده بودم جلویه در برای خوش آمدگویی مصی جون خلاصه مصی جون اومد بالا سلام و احوالپرسی کردیم باهم دیگه خوش آمدی بهش گفتم خوش آمدی ش کردم بهش گفتم از این طرفا یاد فقیر فقرا افتادی یه دفه گفت همین طوری اومدم داشتم از این طرفا رد میشدم گفتم بیام یه سری هم به تو بزنم سر راه بعد که چشمش افتاد به من و دید من لخت لختم ازم پرسید که چرا اینجوری کردی چرا لخت لخت شدی اینقدر هوا گرمه که تو لخت لخت شدی و لخت لخت داری میگردی برا خودت نکنه چون میدونستی من میخوام بیام اینجا به خاطر من لخت لخت شدی و به خاطر من لباساتو از تنت دراوردی منم تا اینو گفت گفتم نخیر داشتم میرفتم حموم که یه دوش بگیرم دیدم تو اومدی به خاطر تو از حموم اومدم بیرون و الله تازه رفته بودم تو حموم تا اینو گفتم بهم گفت که خب الان پاشو برو حموم یه وقت دیدی منم چند دقیقه بعدش اومدم گفتم نخیر بی زحمت تو همین جا باش و همین جا بشین از جاتم تکون نخور تا من بیام زود بعدش که اینو گفتم هیچی نگفت یه نگاه بهم کرد یه نیش خند بهم زد بهم گفت باشه برو فقط اگه میشه و اگه اشکالی نداره بیا تا یکم از سینه هات بخورم بیا تا یکم از جی جی هات بخورم من خیلی وقته که اصلا جی جی نخوردم من خیلی وقته که اصلا ازت شیر نخوردم خیلی وقته که بهم شیر ندادی خیلی وقته که بهم جی جی ندادی. منم تا اینو گفت یکم دلم برای مصی جون سوخت بهش گفتم که الهی فدات بشم الهی فدای اون قدوبالات بشم الهی فدای اون چشمایه سیات بشم الهی فدای اون شیر خوردنات بشم الهی فدای اون مامان گفتنات بشم عزیزم بیا یکم جی جی بدم بیا یکم شیرت بدم بیا عزیزم بیا مامان جون بیا بغلم بهت جی جی بدم،بدو عزیزم بدو مامان جون، بیا قربونت بشه مامان بیا یکم جی جی بخور یکم مامان فهیمه رو گازش بگیر یکم مامان فهیمه رو گاز گازیش کن بیا خوشگلم بیا دختر قشنگم قربونت بشه مامان فهیمه با اون جی جی خوردنات.این داستان ادامه دارد. بقیه داستان بعدأ.

نوشته: ناهید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها