داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

جر خوردن زن دایی تنگ

دوستان بار اولم هستش که داستان مینویسم و خیلی استرس دارم که کسی از فامیل این رو بخونه حالم شر بشه برای همین اسم هارو عوض میکنم. من ۲۳ سالمه و اسمم وحید هستش قدم ۱۸۲ و وزنم هم ۷۱ و سبزه هستم نه قیافه بدی دارم نه خوب ولی اندامم بد نیست . این خاطره برای ۳ سال پیش هستش دوستان .

من مثل همیشه از شهری که بخاطر درسم رفته بودم اونجا یعنی تهران داشتم به شهرستان برمیگشتم و حس و حال خوبی داشتم که بعد از مدت زمان زیادی دارم برمیگردم من رسیدم شهرستان و اول از همه رفتم خونه پدر بزرگ و مادر بزرگ پدریم چون برای ناهار هم دعوتم کرده بودن سلام و علیک کردیم و بعد ۱ ساعتی ناهار رو کشیدن غذا که تموم شد یه چند ساعتی استراحت کردم و بعد از ظهر شده بود و هوای واقعا خیلی خوبی بود که به سرم زد برم پیش پسر داییم پسر داییم ۱ سال ازم کوچیک تره و خیلی خیلی صمیمی هستیم و من از ۱۲ روزی که میرم شهرستان ۸ روزش رو تقریبا خونه اون ها هستم من از همون اول از زنداییم خوشم میومد چون همیشه جلوم راحت بود منظورم این نیست که پاچه هاش معلوم بودن یا این ها ولی گهگاهی میشد خط ممه هاش رو دید و شلوارش تو کونش میرفت خیلی خوب بود اون صحنه ها ولی مثلا شال یا روسری نمیپوشید جلوم مشخصات زندایی هم که یه زن ۳۸ ساله اگه اشتباه نکنم پوست گندمی قدش فکر کنم یه ۱۶۲ باشه و تپل مپل و کون گنده من وقتی که رفتم خونه داییم پیش پسر داییم زن داییم رو دیدم که مثل همون بچگی بغلم کرد و رو بوسی کردیم دستم که به بدنش میخورد حال میکردم بعد دیگه نرفتیم تو خونه و همونجا پیش درخت ها تو حیاط یه پتو قدیمی پهن کردیم و من پسر داییم و زندایی نشستیم که بنده خدا چیز زیادی هم نداشت یه چندتا زرد آلو و گیلاس اورد برام همراه یه پارچ آب یخ آب رو زدیم تو رگ که یخ موند و آب تموم شد چونکه زیاد آب رو یخ ها نبود بعد زندایی گفت تشنمه من هم گفتم خودم برات میارم و با هزار تا اصرار رفتم آب کردم تو لیوان کیرم رو در آوردم انداختم توی لیوان و ۱ دقیقه ای با کیر سیخ ۱۹ سانتی اما کلفتم به همش زدم و یخ انداختم توش و بردم دادم زندایی که همش رو سر کشید و برای من خیلی حس خوبی بود همش آرزو میکردم یه بار این زندایی رو بکنم پسر دایی باید میرفت ماشین داییم رو که داده بود شیشه هاش رو دودی کنن بیاره و اصرار کرد که باهاش برم ولی گفتم خسته ام و فلان اینها راضیش کردم خودش تنها بره کم کم داشت شب میشد من و زندایی هم رفتیم خونه من نشستم رو مبل که از روی مبلی که من نشستم کامل آشپزخونه معلوم بود و زندایی داشت شام درست می‌کرد که یه شلوار بلند که حتی انگشت هاشم به زور معلوم بود پوشیده بود ولی نوک ممه هاش معلوم بود که سوتین نداره و شال یا روسری ای نداشت میخواست لیوان هارو در بیاره که گفت وحید اگه میشه کمکم کن منم بلند شدم و رفتم و لیوان هارو از بالای کابینت بهش دادم رفتم نشستم سر مبل دوباره خیره شدم به اون موهایی که رنگشون کرده و اون کون تو شلوار گشاد که زیاد معلوم نبود که پیازی رو که داشت خورد می‌کرد حواسش نبود از دستش افتاد و رفت زیر یخچال به حالت داگی کامل شم شد که درش بیاره و با اون دست های تپل داشت تلاش می‌کرد منم که دهنم وا مونده بود از این عظمت کون که خط افتاده لای کسش و وقتی هم بلند شد شلوار از سمت کون جمع شده بود و رفته بود تو چاک کونش دیگه داشتم دیوونه میشدم که خواستم برم از تو کلمن آب بخورم که زندایی هم داشت پیاز هارو کنار کلمن رو اپن خورد می‌کرد که حواسم نبود کف آب ریخته و پام لیز خورد خواستم ِلبه‌ی اپن رو بگیرم که حواسم نبود اصلا نفهمیدم چیشد شلوار زندایی رو گرفتم و کامل کشیدمش پایین که دیدم یه کون تپل مپل بدون شرت افتاده بیرون زندایی تعجب کرد و من مثلا خواستم بگم که ندیدم جلو چشام گرفتم و گفتم زندایی بخدا ببخشید حواسم نبود و سریع کشید بالا و گفت عیب نداره اتفاقه و این حرف ها راستی نگفتم داییم برای کارش رفته بود شهرکرد بعد پسردایی هم برگشت شام رو خوردیم بعد چند ساعت و کم کم جارو پهن کردیم زندایی رو به روی من خوابید اون طرف حال و من و پسردایی کنار هم این طرف حال که یه چند متری فاصله بین من و زندایی بود کولر هم که ابی بود و خنک نمی‌کرد زیاد و هوا هم بدجور گرم بود و پتو سرمون نذاشتیم و ملافه بود که حتی همون هم نذاشتیم بعد زندایی یه جوری خوابیده بود که کونش داشت دیوونه ام می‌کرد چون لامپ توی حیاط روشن بود میشد ببینی و اصلا یه وضعی بود که بهونه کردم و گفتم امیرعلی همون پسر داییم گفتم که امیرعلی خیلی گرمه میرم جلو باد مستقیم کولر و به مادرش نزدیک تر شدم اینقد نزدیک که فقط فکر کنم ۸۰ سانت فاصله مون بود که اگه یکم خودم تکون میدادم میتونستم دست به کونش بزنم بعد ۱ ساعت دیدم پسر دایی کامل خوابیده چون چند بار صداش زدم حتی تکون هم نخورد منم از سر جام غلت خوردم دقیق رفتم پشت کون گنده زندایی که واقعا خیلییی خیلیی ترسیده بودم که آبروریزی بشه و دیگه کسی منو قبول نداشته باشه و تو خونه کسی راه نداشته باشم و اینا که گفتم یکم دست میزنم اگه بیدار شد که خودم به خواب میزنم و میگم بدخوابیدم تو خواب جا به جا شدم اگرم چیزی نشد ادامه میدم ولی واقعا زندایی خوابش خیلی سنگین بود از همون بچگی هم میدونستم ولی بازم ریسک نکردم یکم دست زدم به کونش واقعا یه حس عجیبی داشت مثل پنبه نرم و گنده و مثل ژله تکون تکون میخورد دیوونه شده بودم که یکم بیشتر لپ کونش رو تو دستم فشار دادم تعجب کردم چرا بیدار نمیشه شلوارش رو یواش یواش تا نصفه کشیدم پاین فک کنم یه ۵ دیقه ای طول کشید چون خیلی یواش میرفتم جلو کیرمم که این سنگ شده بود و میخواست جر بده فقط کیرم رو یواش لای چاک کونش بالا پایین میکردم یکم فشار میدادم ولی بیدار نمیشد باعث تعجب بود که خودش میدونه یا نه همینجوری میکشیدم لاش که یکم توف زدم سر کیرم و در سوراخ کونش فشار دادم در حدی محکم فشار میدادم که مطمعن بیداره دیگه که دیدم یه آه ریزی کشید دستش گذاشت جلو دهنش منم دیگه ترسم ریخته بود شلوارم یا زانو کشیدم پاین تو شب هولش دادم رو شکم خوابوندش و رفتم‌ روش که دیدم کیرم لیز خورد و فرو رفت تو کصش وای وای وای هیچوقت فراموش نمیکنم انقد آبش داغ بود انگار کیرت کردی تو آب‌جوش ولی خیلی حال میداد تنگ تنگ بود و داغ آب دار حس میکردم آب کصش داره از بغل کیرم بیرون میزنه که دیدم یه آه کشید که یکم ترسیدم و محکم زدم رو لپ کونش که بفهمه یواش تر باید صدا کنه دستش رو گرفته بود جلوی دهنش منم نمیدونستم دارم چیکار میکنم و فقط تلنبه میزدم و صدا التماس کردن هاش داشت میومد و فقط بهش میگفتم خفه شو الان تموم میشه انقد کردم توش که دیگه کلا تشک خیس و لزج شده بود از آب این جنده خانوم تنگ منم انقد زدم توش آبم اومد دیگه‌ نکشیدم بیرون و رو کون پنبه ایش خوابیدم چند دیقه که تمام آب کیرم تو کصش جمع شده بود و ریخته بود بیرون که دیگه کیرم خوابیده بود و کشیدم بیرون و یکی سیلی محکم زدم رو لپ کونش که بدجور معلوم بود قرمز شده که بازم حشری شدم ولی دیگه کیرم اونجوری سفت نبود که بکنم تو کونش و اون رو گذاشتم برای یه شب دیگه.

دوستان ببخشید طولانی شد ولی واقعا خواهش میکنم داستان که می‌نویسید راست باشه به کسایی که میخونن احترام بزارین با تشکر

نوشته: وحید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها