داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

علیرضا و سکس با زن دایی

من علیرضا هستم ۲۴ساله ساکن کرج قد ۱۸۶ و بدن خوش هیکل چون از ۱۴ سالگی باشگاه میرفتم خوب نمیخوام حاشیه برم بریم سراغ اصل مطلب
من یه زن دایی دارم که از ۱۸ سالگی رو کونش کراش دارم و اونم خیلی بامن راحته هروقت رفتم خونشون راحت بدون روسری و با تیشرت تو خونه بود من از ۱۸ سالگی دوس داشتم بکنمش ولی ترس داشتم.
اندامش کون خوش فرم و سینه های تقریبا بزرگ و کمر باریک
همینا باعث شد من حس جنسی داشته باشم
دایی من تو یه شرکت کار میکنه محل کارش تو یه شهر دیگس و برای مدت زیاد از خونه میره
این داستان وقتی ۲۲ سالم بود اتفاق اوفتاد
دایی من خیلی وقت بود رفته بود محل کارش نزدیک ۳ماه
زن داییم نزدیک ۲ماه با شوهرش سکس نکرده بود دلش سکس میخواست.
من تو این مدت خونه داییم چند بار رفتم تا اینکه یه بار رفتم احساس کردم زن داییم بیشتر با من راحت شده یه شلوار جذب پوشیده بود که خط کوصش معلوم بود من کیرم شق شده بود
هیچ کاری نکردم چون ترس داشتم
رو مبل نشسته بودم زن دایی رفت میوه آورد برام یکم میوه خوردم و یه ۱ساعتی اونجا بودم گفتم زن دایی من میخوام برم گفت بمون ناهار گذاشتم گفتم کار دارم باید برم گفت باشه وقتی کارت تموم شد باز بیا خونه منم گفتم باشه
رفتم کارم انجام دادم و ساعت ۵ عصر رفتم سمت خونه دایی
زنگ زدم به زندایی گفتم کارم تموم شد دارم میام اونجا گفت منتظر م زود بیا گفتم باشه
من رسیدم و زنگ درو زدم رفتم تو پارکینگ با آسانسور رفتم بالا زنگ درو زدم وقتی درو باز کرد گفت سلام علیرضا خوش اومدی و دست شو آورد جلو دست شو گرفتم و یه جوری شدم همون موقع کیرم سفت شد.
رفتم تو خونه مثل صبح شلوار تنگ پوشیده بود
رفتم رو مبل نشستم تلویزیون نگاه میکردم
کلا احساس می‌کردم رفتار ش عوض شده
یهو از آشپرخانه منو صدا زد کیرم راست بود از رو شلوار م معلوم بود همین جور رفتم آشپزخانه دید چیزی نگفت میزو میخواست جابه جا کنه کمکش کردم گفت دستت درد نکنه عزیزم گفتم خواهش میکنم رفتم تلویزیون ببینم زندایی اومد خم شد کترول از رو زمین ور داره من پشتش بودم کون شو دیدم بدجور هشری شده بودم ولی هنوز ترس داشتم بکنمش
اومد رو مبل پیش من نشست زد ماهواره
واقعا احساس کردم خودشم میخواره
یهو بوسش کردم خندید اونم بوس کرد من دستشو گرفتم رفتم نزدیک چسبیدم بهش یه پاشو انداخت رو پای من نیم ساعت همین جوری ماهواره نگاه میکردم زندایی پرسید تا کی ایجایی کار نداری گفتم نه
گفت چایی میخوری گفتم آره پاشد بره شلوار ش رفته بود لای کونش با دست کشید بیرون دیگه خیلی حسم بالا رفته بود گفتم چایی نمیخوام اومد خاست بشینه سریع جابه جا شدم و نشست رو پای من از سینه ش گرفتم گفت وای این چه کاریه ول کن علیرضا اصلا فکرشم نمیکردم انقدر شیطون باشی گفتم ببخشید دست خودم نبود خیلی چیز شده بودم گفت اشکال نداره میدونم منم نباید این شلوارو میپوشیدم گفت علیرضا الان میخوایی زن دایی تو بکنی گفتم آره گفت بین خودمون بمونه گفتم حتما قول میدم گفت باشه
گفت من میرم اتفاق گفتم برو منم میام زندایی جون پا شد بره من رفتم از پشت چسبیدم بهش سینه هاشو گرفتم تا اتاق رفتیم انداختمش رو تخت کلی باهاش ور رفتم گردن شو بوسیدم گاز گرفتم نوک سینه شو فشار میدادم دیگه ولش کردم پاشد لباس شو درآورد شلوار شم درآورد اومد شلوار منو کشید پایین با کیرم ور رفت ساک نزد ولی تو دستش توف می‌کرد می‌مالید
شورت و سوتین شو درآورد بغلش کردم لباشو بوس کردم
رفت رو تخت منم خوابیدم روش کردم تو کونش یه نیم ساعتی کیرمو بالا و پایین میکردم اصلا باورم نمیشد خوابم یا بیدار
کیرمو درآوردم گفتم عزیزم من میخوابم بشین روش گفت باشه
با دستم یکم بالا بردمش و سرعتی کردمش خیلی سرو صدا میکرد آی چرا ارضا نمیشی اینجور چیزا ۱۰دقیقه ایجور کردمش درآورد م گفت اومد گفتم نه باز باهاش ور رفتم ازش لب گرفتم نوک سینه شو لیس زدم کوص شو مالیدم گفت میخوای بکنی تو کوصم گفتم آره زندایی جون گفت حواست باشه نریزی تو قربونت بشم گفتم نمیریزم رفتم کوصشو لیس بزم یکم لیس زدم بدجور میخواست هی میگفت بکن بسه پاشو باز کردم خوابیدم روش کیرم زدم توش
کیرمو بالا پایین میکردم لباشم بوس میکردم چند دقیقه اینجور کردم یهو زندایی گفت وای اومد بکش بیرون کشیدم بیرون کمرشو داد بالا منو خیس کرد گفت عجب کیری داری قربونت برم گفتم زندایی حالا اول نمیخواستی گفت نمیدونستم انقدر خوبی عزیزم
حالا خودت نمیخوای ارضا بشی گفتم میخوام گفت زیاد بکن ارضا بشی گفتم باشه حالت سجده وایسا بکنم تو کونت بریزم توش گفت باشه کونشو لیس زدم کیرم کردم توش از پهلوش گرفتم سرعتی میکردم زندایی هم آه و آوخ می‌کرد خیلی طول کشید صدای خودمم دراومد زندایی میگفت بکن تا بیاد گفتم نمیتونم خسته شدم گفتم عزیزم قربونت برم بخواب بشینم روش خوابیدم نشست روش خودش بالا پایین کرد یکم ایجور کرد احساس کردم دارم ارضا میشم گفتم وایسا خودم بزنم کونشو بالا نگه داشتم و کمرمو بالا پایین میکردم آبکیر من اومد زندایی خوابید روم کلی بوسم کرد گفت خیلی طولانی بود سکس خوبی بود دوست دارم گفتم زندایی جون منم دوست دارم اجازه دادی بکنمت زندایی جون یه سوال گفت بپرس گفتم تاحالا با دایی انقدر طول کشیده بود گفت نه عزیزم تو خیلی خوبی علیرضا جان اصلا دایی به نیم ساعت نمیرسه من خندیدم گفتم الان میخوایی طلاق بگیری با من ازدواج کنی گفت نه هروقت تنها شدم بهت زنگ میزنم بازم بیایی از کیرت خوشم اومد گفتم منم از اندامت خوشم میاد

نوشته: علیرضا

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها