داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

خاطره م با زن دایی بهار

سلام اسمم کوروش هستو 33سالمه
یکی از خاطراتم با اقوام رو مینویسم براتون
خونه ما 3طبقه س و طبقه اول مادربزرگم وسط ما و بالا داییم زندگی میکنه
کارم پخش مواد غذاییه
خونه ما معمولاً تو فصل بهار و تابستون بیشتر اوقات خالیه و همه میرن روستا
داییم هم توی یه کارخونه حدودا 20 کیلومتر بیرون شهر کار میکنه
زن دایی ام هم 34سالشه و توی خونه آرایشگری میکنه هم لباس زیر و ی سری وسایل اینچنینی میفروشه
ی روز که کسی خونه نبود و از پخش بر میگشتم خونه از سرکوچه که پیچیدم دیدم از در ساختمون ما ی پسر جوون اومد بیرون
توی کوچه نیمدم و منتظر شدم بیاد سرکوچه، وقتی رسید نزدیک یه پارس سوئیچ رو درآورد و نشست توی ماشین و رفت، منم دنبالش رفتم و دیدم رفت توی ی مغازه لوازم آرایشی و متوجه شدم مغازه واسه خودشه
بعد برگشتم خونه و رفتم که خیالم راحت شه که داییم هست یا نیست،چون کسی دیگه توی ساختمون نبود جز طبقه بالایی
رفتم جلو در و در زدم یکم طول کشید تا در باز بشه، ولی از صدای پمپ آب متوجه شدم که حتما یکی توی خونه هست و وایستادم تا در رو زن دایی باز کرد
ازش پرسیدم دایی خونه س
گفت نه پرسیدم کی رفت بیرون اونم گفت صبح زود ساعت 6،مثل همیشه دیگه چطور کوروش جان
گفتم اخه فکر کردم خونه باشه گفت نه از صب کسی نیمده اینجا خونه شما که کسی نیست منم تازه بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم کسی رو ندیدم
مونده بودم چجور سر بحث رو باز کنم که بوم من دیدم یکی اومد بیرون، تا اینکه گفت تازه بیدار شدم منم از این حرفش استفاده کردم و حرف خودمو بهش زدم
گفتم پس یعنی کسی اومده بود دزدی؟ اخه یکی رو دیدم از خونه زد بیرون و رفت
بهار که خاست به من بفهمونه که من اشتباه دیدم گفت منکه متوجه نشدم شاید تو اشتباه میکنی
گفتم مطمنم که از اینجا رفت بیرون فقط چون فکر میکردم دایی خونه باشه گفتم حتما پیش دایی بوده
بخاطر اینکه بترسونمش گفتم پس الان هم زنگ میزنم دایی بیاد هم به پلیس زنگ بزنم بیاد بگم یکی یواشکی اومده بود اینجا شاید چیزی دزدیده باشه
بهارم گفت باشه زنگ بزن
منکه دیدم اینجوری خودش رو به اون راه میزنه که من هیچ کاری نکردم و کسی اینجا نبوده حسابی حرصم دراومده بود
گفت حالا فکر کن زنگ زدی و اونام اومدن میخای چی رو ثابت کنی نه اینجا دوربین داره ن کسی چیزی دیده الکی وقت خودت رو میگیری بیخیال شو اینا کاری برای مردم انجام نمیدن
تا دیدم این حرفو زد منم گفتم وقتی پسره از خونه زد بیرون من تعقیبش کردم
دیدم رفت توی یه مغازه لوازم آرایشی و آمارش رو از همسایه هاش گرفتم، مغازه برای خودش بود
بهار وقتی متوجه شد قضیه از چخبره رنگش پرید و هل کرده بود بهم گفت کوروش به کسی زنگ نزن بزار اول خودمون دوتایی بریم ببینم کیه طرف بعد به داییت بگیم
منم گفتم خودمون بریم ببینم که خیالت راحت باشه اگه من اشتباه میکنم گردن نگیری که پسره پیش تو بوده اره؟
گفتم پسره کی بود بهار؟
با توام کی بود چی میخاست اینجا
دوست پسرت بود؟
چرا چیزی نمیگی
زنگ میزنم دایی بیاد به اون جواب بده اگه سختته به من چیزی بگی، ولی اگه الان حرف بزنی من به کسی نمیگم و کمک میکنم کسی نفهمه چیکار میکنی
البته اگه بشه کاری کرد برات، چون قول نمیدم
بعد از چند ثانیه سکوت بهم گفت تو می میخای کنی،میشه به کسی چیزی نگی، هر چی بگی گوش میدم اصلا دیگه کسی رو نمیگم بیاد اینجا
چیکار میخای بکنی کوروش
گفتم همون کاری رو بکنم که اون پسره الان باهات کرد
گفت بخدا کاری نکرد فقط اومد پیشم یکم نشست و رفت، اولین باره اومده بود پیشم تا حالا باهم بیرون نرفتیم، چند روز رفته بودم بیرون چرخی بزنم و یکم خرید کنم از جلوی مغاره این پسره رد شدم پشت ویترین داشتم به لوازم آرایشیا نگاه میکردم که بهم گیر داد بیا توی مغازه ه خانم جنسارو از نزدیک ببین، و همه جوره در خدمتتون هستیم
از چندتا وسیله خوشم اومد زنگ زدم به داییم پول بریزه توی کارتم که شروع کرد پشت تلفن داد و بیداد کردن و اینکه چقد میری بیرون الکی و چرا انقد خرید میکنی و…
منم با کلی شرمندگی به صاحب مغازه گفتم نمیخام اینارو بعدا مزاحم میشم
اونم که متوجه دعوا من و شوهرم شد گفت ببر بعدا پولشو بده قبول نمیکردم کلی اصرار کرد و گفت فقط شماره ت رو بده که توی دفتر بنویسم
منم شماره رو دادم
وقتی رسیدم خونه از ی خط ناشناس ی پیام اومد برام که نوشته بود حالت خوب شد، عصابت اروم شده خانم
گفتم شما و اونم خودش رو معرفی کرد
یکم باهاش حرف زدم و چند تا پیام دادیم به هم و اونم قصد داشت منو اروم کنه و موفق هم شد
همینطوری پیام دادنامون چند روزی ادامه داشت تا دیشب که بهم گفت میخام یبار ببینمت بیا بیرون
گفتم نمیتونم جایی بیتم کلی اصرار کرد تا گفتم تو بیا خونه م
که تا اومد یکم نشست و زودم برگشت که از شانس بد من تو دیدیش
وگرنه من قصد داشتم بهش بگم نمیخام به این پیام دادنا ادامه بدم و شوهر دارم که تو در رو زدی و اومدی تو
منم گفتم ینی بهت اصلا دست نزد
هیچ کاری نکردین با هم؟
اونم قسم خورد که هیچی بعد به کن گفت بیا تو چایی بریزم برات منم رفتم و وقتی رفت چایی دم کنه براش پیام اومد و من پیام رو باز کردم خوندم که نوشته بود بهار جون بهت حال داد؟ نگفتی که فقط از شوهرت بهتر میکنمت یا کیرمم خوشگلتر از کیر شوهرته
وفتی بغلم بودی میگفتی خیلی بهتر میکنی، کیرت ارومم میکنه
منکه دیدم چی نوشته بود هیچی بهش نگفتم و رفتم توی آشپزخانه و از پشت بغلش کردم
کیرمو همونطوری که شلوار تنم بود چسباندم به باسنش
منو هل داد و گفت ملومه چیکار میکنی کوروش، من زن دایی هستم متاهلم نکن اینکارو گناه داره
گفتم گناه داره؟ گفت اره
منم گفتن پس یه یه چیزی بهت نشون میدم بعد ازت ی سوال میپرسم
گفت بگو
منم کیرمو در آوردم و گفتم برای من بهتره یا کیر دایی
گفت این ینی چی گمشو بیرون بیشعور داشت داد و بیداد میکرد که گفتم برو پیام های آخری گوشیت رو بخون بعد داد و بیداد کن
وقتی پیام رو خودم خشکش زد و کلی گریه کرد و منو قسم داد که به کسی جرس نگو من دیگه باهاش حرف نمیزنم و…
گفتم میخای باهاش حرف بزن یا نزن اگه دوست داشتی ام هروز بیارش خونت ولی من مار با اون ندارم لخت شو میخام منم بکنمت
کلی التماس کرد تا آخر لباساش رو درآوردم و اون روز رو تا غروب پیشش بودم
طوری شد که خودش از تون به بعد بهم زنگ میزنه یا اون میاد پیش من یا من میرم بالا پیشش و…

نوشته: کوروشم

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها